دکتر موسی نجفی: ... و چنانچه از زاویه تجدد خواهی به مساله نگاه کنیم، شاید بتوانیم 3 گرایش را در این زمینه دستهبندی نماییم:
1- گرایش تجددطلب غربگرای وابسته به سفارتخانهها و جریانهای رسمی وابسته به غرب شامل فراماسونرها، انجمنهای سری و احزاب و مطبوعات و کتب کاملاً وابسته به اجانب و دولتهای خارجی. بهنظر میرسد این گروه در مشروطه، کمتعداد ولی بسیار پرهیاهو بودهاند.
2- گرایش تجددطلب شیفته غرب و خواهان رفع عقبماندگی و طالب پیشرفت و آزادی و نافی استبداد که به قول معروف، افراد آن سر در آخور اجنبی نداشتند و حتی از سر صدق و صفا و پاکی طینت، خواهان عظمت و رشد کشورمان بودند ولی بیتجربگی و سطحینگری به فرهنگ و تمدن و تفکر غربی باعث شده بود مروج و سینهچاک آن باشند. بهنظر میرسد ابعاد و نفوذ این طیف در مشروطه، بیشتر از قشر و طیف اول بوده است. و اما این مطلب را که سرنوشت و کارنامه سیاسی آنان در نهایت به کجا انجامید، میتوان در دهههای دوم و سوم مشروطه جستوجو کرد. در اینباره، سرنوشت فکری و سیاسی آنان یکسان نبوده است. داستان طلوع پهلوی در آغاز سومین دهه مشروطیت، بسیاری از چهرهها، نیتها و اهداف را آشکار ساخت.
3- گرایش تجددطلب با گرایش مذهبی. بهنظر میرسد افراد آن از 2 قشر و گروه قبلی بیشتر و پرنفوذتر بوده باشند و به نحوی میخواستهاند بین 2 مساله یعنی تجدد غرب و تمدن و فرهنگ اسلامی آشتی یا تفاهم برقرار سازند یا به ملغمهای از پیشرفت مورد نظر در 2 فرهنگ برسند. با گذشت زمان، گروهی از این طیف، جذب طیفهای دیگر شدند؛ گروهی سکوت پیشه کرده و به قول خودشان از- فتنه مشروطیت- ابراز پشیمانی و ندامت کردند؛ و گروهی کوشیدند در عمق مساله غور کنند، تا شاید به راهحل مناسبی دست یابند. شاید بتوان طرح حکومت قدر مقدور و دفع افسد به فاسد و تحدید ظلم و... را در این راستا تحلیل و تبیین کرد. اما نکته مهم که همچنان برای لااقل 2 گروه اول و حتی برخی از طیف سوم مبهم باقی ماند، مساله شناخت اساسی از ذات استعمار و حتی ماهیت و عمق تفکر غربی بود. در اینباره نیز هر چه بهطرف مساله شناخت و ذات فرهنگ غربی پیش برویم، به افراد کمتر و معدودتری بر میخوریم؛ زیرا اگرچه در این نکته که ذات رفتار استعمار غرب در برابر
مشرق زمین و ملل اسلامی سلطهگرانه و آمرانه است، کمتر کسی تردید روا میداشت ولی کمتر کسی به سراغ ماهیت فرهنگ و تمدن و فلسفه غربی میرفت. در دوران مشروطیت و حتی در دوران بعد از انقلاب اسلامی کسانی که به نحوی استعمار سیاسی و سلطه غربی را محکوم و مطرود میکردند، بسیار بودند ولی گاه میشد که همین افراد در جبهه فکری و فرهنگی غرب میشدند. این نکته ما را به این واقعیت رهنمون میشود که ماهیت غرب بهطور اخص و ماهیت استعمار بهطور اعم، نهتنها در دوران مشروطه، بلکه در دوران معاصر نیز در تمام ابعاد برای همه نخبگان جامعه ایران بویژه جریان روشنفکری بهطور ریشهای شناخته و شکافته نشده است و بهنظر میرسد در اندیشه دینی سده اخیر هم کسانی که به تعارض بنیادین غرب با اسلام قائل بودهاند در این زمینه، امتیاز و ارزشهای والاتری در بین علما داشته باشند و از این لحاظ میتوان به نوعی ملاک عالی و عمیق در روحانیت شیعه و جریان روشنفکری رسید و این دو گرایش را با توجه به این ملاک باارزش سنجید. تاریخ تحولات فکری بعد از مشروطیت تا به امروز حاکی از آن است که بعد از انقلاب مشروطیت، به دنبال جنگ بینالمللی اول، اولتیماتوم روسها، قراردادهای استقلالشکنانه و نهضتهای متفرقه و محلی در گوشه و کنار ایران علیه استعمار، شهادت شیخ فضلالله نوری در عصر مشروطیت و شهادت بسیاری از علما و رجال بزرگ در دوران پهلوی، استبداد روشنفکرانه و تجدد و توحش وحشیانه غرب در عصر پهلوی و نیز مسائل نهضت نفت و 15 خرداد، نوعی بستر مناسب و عمیق را جهت شناخت استعمار غرب برای گرایش مذهبی فراهم کرده است. البته این شناخت هرچند، گاه به افراط و گاه به تفریط کشیده شده و زمانی به سیاست گریزی و زمانی به سیاستزدگی منجر شده است، در هر حال همه اینها در جریان و گرایش مذهبی با ظهور و طلوع امام خمینی(ره)، در بستری عمیق و گسترده افتاده و با امام خمینی(ره) تمام این زمینهها به باروری و ثمر نشسته است.
ادامه دارد