محمدرضا چیتسازیان: یکی از مسائلی که دولتهای استعمارگر در طول تاریخ با آن روبهرو بودهاند انقلابهایی است که در کشورهای تحت سلطه و نفوذشان رخ میداد. انقلابهایی که بعضا در راستای منافع آنها نبوده و مشکلاتی را برای آنها به وجود میآورد. یکی از این موارد، انقلاب ایران است. انقلابی که در سالهای آخر دهه 1970 میلادی رخ داد و منافع غرب در ایران را به چالش کشید. بدین ترتیب منافعی که این کشورها طی دهها یا صدها سال در ایران به دست آورده بودند، در خطر از بین رفتن بود. انقلاب اسلامی، انقلابی بود که به زعم بسیاری در جهان غرب بسیار تعجبآور مینمود. تعجبآور به این جهت که کمتر از یک سال قبل در دیدار کارتر از ایران، وی کشور ایران را «جزیره ثبات» نامیده بود. به همین جهت سران کشورهای غربی در پی آن برآمدند تا طی کنفرانسی به ارزیابی تحولات انقلابی رخ داده در ایران بپردازند. مضاف بر این کشورهای فوق بر آن بودند سیاستهای خود را در قبال این مساله هماهنگ سازند. محل این کنفرانس جایی نبود جز گوادلوپ که بخشی از قلمرو فرانسه محسوب میشد. بدین ترتیب سران 4 کشور آلمان، فرانسه، انگلستان و آمریکا دور هم جمع شدند تا بتوانند رویکردی مناسب در قبال این موضوع اتخاذ کنند. بر همین اساس جستار زیر بر آن است با تمرکز بر این کنفرانس، ارزیابی واقعبینانهای از مواضع این قدرتها در روزهای منتهی به انقلاب به دست دهد.
عدم اقتدار دولت مرکزی
ماههای منتهی به انقلاب ایران در شرایطی میگذشت که وضعیت کشور دچار از هم گسیختگی شده بود. مدارس و دانشگاهها دست به اعتصاب زده بودند. شهرهای سراسر کشور هر روز شاهد تجمعات و تظاهرات قشرهای گوناگون مردم بود. سپهر سیاست در ایران بشدت انقلابی شده بود. بسیاری از نهادها به دستور امام دست به اعتصاب زده بودند. تعطیلی صنعت نفت، توزیع نفت و گاز را دچار مشکل کرده بود. سربازان بیشماری از سربازخانهها فرار کرده بودند و از فرمانهای نظامیان ردهبالا اطاعت نمیکردند. بسیاری از پروازهای داخلی و خارجی کشور لغو شده بود. دولتها یکی پس از دیگری روی کار آمدند تا شاید بتوانند دوای درد بیدرمان رژیم پهلوی باشند. آموزگار جای خود را به شریفامامی داد و شریفامامی جای خود را به ازهاری تا شاید تب انقلابی مردم ایران فرونشیند. کار به جایی رسید که شاه به جبهه ملی متوسل شد. در همین حال دیگر مناطق جهان نیز دستخوش تغییر و آشوب شده بود. کودتای کمونیستها در افغانستان و اشغال کامبوج توسط ارتش ویتنام از دیگر بحرانهایی بود که قدرتهای غربی با آن دست و پنجه نرم میکردند. بدین ترتیب سران قدرتهای غربی بر آن شدند با تشکیل اجلاسی تمام تلاش خود را به کار بندند تا از فروپاشی رژیم شاهنشاهی در ایران جلوگیری کنند. طنز ماجرا در این بود که محل جلسه سران کشورهای غربی، گوادلوپ بود؛ محلی که یکی از مستعمرات فرانسه به شمار میرفت. ژیسکاردستن با دعوت از همتایان خود زمینه این کنفرانس را فراهم کرد. او که هنوز به بقای شاه امیدوار بود گزارشهای سفیر فرانسه در ایران را نادرست ارزیابی میکرد. سفیر فرانسه در ایران به وخامت اوضاع پی برده بود و کار شاه را تمام شده میدانست. همین امر سبب شد ژیسکاردستن نماینده ویژهای را از سوی خود روانه ایران کند اما هنگامی که گزارشهای فرستاده ویژهاش با سفیر وقت فرانسه در ایران همسو ارزیابی شد با دستپاچگی تمام سران 3 کشور آلمان، انگلستان و آمریکا را به گوادلوپ دعوت کرد. نکته جالب این است که در ملاقات شاه با این فرستاده ویژه، خود شاه هم به وخامت اوضاع اذعان دارد و اشتباهاتی را که در دوران سلطنتش مرتکب شده کتمان نمیکند. با این حال آنچه سرنوشت دیکتاتورها را به هم شبیه میکند این است که هنگامی پی به اشتباهاتشان میبرند که دیگر دیر شده و قدرتشان رو به زوال و نابودی است.
کنفرانس گوادلوپ
در کنفرانس گوادلوپ سختترین مواضع نسبت به شاه را ژیسکاردستن اتخاذ کرد. وی طی این کنفرانس چندین بار از کارتر خواست با انقلابیون تماس بگیرد. در حقیقت فرانسویها فعالیتهای خود را برای ارتباط و تماس با انقلابیون یک هفته قبل آغاز کرده بودند. آنها از طریق «صادق قطبزاده» تلاش کرده بودند با امام ارتباط برقرار کنند. فرانسویها میخواستند بدانند در صورت به قدرت رسیدن انقلابیون حضرت امام چه سیاستی را در پیش خواهند گرفت. آنچه ژیسکاردستن را تحت تاثیر قرار داده بود تا با انقلابیون تماس بگیرد پیام و تحلیل امام از وضعیت آینده ایران بود. با این حال آنها آخرین تلاشهای خود را برای بقای شاه انجام میدادند. هر چند واقعیات موجود در آن روزها کارتر را به خروج شاه از ایران متقاعد کرده بود ولی وی تنها دولت شاپور بختیار را دولت قانونی ایران قلمداد میکرد. کارتر اگرچه پذیرفته بود شاه دیگر نمیتواند در ایران بماند اما به اراده ارتش برای تحکیم بخشیدن به قدرت بختیار اطمینان خاطر داشت. وی بر این عقیده بود که ارتش به بختیار وفادار است و نخواهد گذاشت انقلابیون رژیم موجود را تغییر دهند. صدراعظم آلمان نیز بیش از پیش نگران منافع اقتصادی آلمان در ایران بود. از نظر ایالات متحده، با وجود اینکه امیدی به شاه نبود اما هنوز کورسوی امیدی به ابقای حکومت از طریق نظامیان باقی مانده بود. کارتر بر این عقیده بود نظامیان ایران به واسطه اینکه بیشتر تحصیلاتشان را در آمریکا گذراندهاند، خواهند توانست اوضاع را به کنترل خود درآورند. نتیجه کنفرانس گوادلوپ به این ترتیب بود که شاه ایران باید خود تصمیم بگیرد که در ایران بماند یا برای یک مرخصی که سرانجام آن ممکن است به پایان سلطنتش منجر شود، برود. با این وجود کارتر بعد از کنفرانس گوادلوپ 2 مساله را متذکر شد؛ اول از همه اینکه شاه به دلیل مخالفتهای فزاینده علیه وی از ایران خارج خواهد شد. دوم اینکه انقلابیون نباید علیه دولت وقت یعنی دولت بختیار دست به اقدامی زنند. وی در این پیام امام را تهدید کرد در صورت انجام تحرکات علیه بختیار خونهای فراوانی ریخته خواهد شد. امام نیز در پاسخ به صورت قاطعانهای از انقلاب ملت ایران دفاع و انجام هر گونه کودتا علیه آن را محکوم و به صراحت اشاره کردند با حضور شاه در ایران، کشور رنگ و بوی ثبات را به خود نخواهد دید. امام به کارتر توصیه کردند: «ایران را به حال خود بگذارید، مردم ایران خود خواهند توانست اراده خویش را به کرسی نشانند و حکومتی دلخواه را تشکیل دهند».(1) 21 دیماه 57، سخنگوی کنفرانس اعلام کرد شاه برای گذراندن تعطیلات خود قصد خروج از کشور را دارد و دولت ایالات متحده این تصمیم را تایید میکند.(2) در همین مقطع بود که سفیر انگلستان در ایران به شاه میگوید حضور هر چه بیشتر شما در ایران خطر سقوط رژیم را بیشتر میکند اما اگر شما از کشور خارج شوید احتمال کمی وجود دارد که دولت بختیار بتواند بر اوضاع مسلط شود و ثبات سیاسی را به کشور بازگرداند.(3) بدین ترتیب کنفراسی که برای تحلیل اوضاع ایران در بحبوحه انقلاب تشکیل شد به نتیجهای جز خروج شاه از کشور نرسید. تشکیل این کنفرانس در واپسین روزهای عمر سلطنت محمدرضا شاه علاوه بر وابستگی بیش از حد وی به قدرتهای غربی نشان دیگری نیز داشت. در حقیقت قدرتهای غربی بر آن بودند تا جایی که امکان دارد انقلاب مردم ایران را ناکام گذارند. آنها سناریوهای مختلف و متعددی را مورد بررسی قرار داده بودند. از انجام کودتای نظامی تا حمایت از دولت بختیار و جلوگیری از وقوع انقلاب در کشور. «حسین فردوست» در کتاب خاطرات خود مینویسد: «کارتر تا آنجا که میتوانست از رژیم شاه و از خود او پشتیبانی کرد. کارتر به تهران آمد و آن نطق کذایی را سر میز شام بیان کرد که حداکثر حمایت از محمدرضا بود. کارتر حتی با تلفنهای روزمره تلاش کرد محمدرضا را از نظر روحی آماده حداکثر مقاومت کند ولی محمدرضا آمادگی نداشت. کارتر آنچه را لازم بود در حمایت از شاه انجام داد. او که نمیتوانست برای حمایت از محمدرضا در ایران قشون پیاده کند!»(4) با این حال آنچه تمام نقشههای آنها را نقش بر آب کرد، اراده خللناپذیر مردم ایران و رهبری یک رهبر نافذ و قاطع بود که تا پای جان بر سر انقلاب ایستاد.
فرجام
وقوع انقلاب در ایران و تحولاتی که منجر به خروج شاه از ایران شد این نتیجه را آشکار میکند که تکیه بیش از اندازه محمدرضا به قدرتهای غربی هم نتوانست از سقوط او جلوگیری کند. در حقیقت حمایتهای پیدا و پنهان دولتهای غربی و متحدان محمدرضا نیز نتوانست تاثیری بر مسیر انقلاب مردم ایران گذارد. به تعبیری شاه به جای تکیه بر موازنه داخلی برای خروج از بحران بر موازنه خارجی تکیه کرده بود. نیروی مهمی که هر کشوری به تعبیر رئالیستها نیز باید برای موفقیت در نظام بینالمللی بر آن تکیه کند موازنه داخلی است اما شاه ایران نیروی نجاتبخش خود را در جای دیگری میجست. این نیرو نیز که توان تاثیرگذاری بر اراده مردم را نداشت در پایان نتوانست جلوی دگرگونی بنیادین در ایران را بگیرد و در نهایت همین نیرو مجبور شد انقلاب ایران را به رسمیت شناسد؛ انقلابی که ریشه در تار و پود جامعه مذهبی ایران داشت و در پی آن بود ریشه فساد ساختاری در نظام پهلوی را از بین ببرد. این نیرو سرانجام توانست با هدایت و حمایت رهبری فرهمند به پیروزی برسد و اراده خود را در نظام جمهوری اسلامی متجلی کند. بدین ترتیب جزیره ثبات کارتر در عرض کمتر از یک سال از هم فروپاشید.
پینوشت
1- یوسف بیدخوری، در گوادلوپ چه گذشت، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1384، ص55
2- عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، تهران، نشر البرز، ص 459
3- ویلیام سولیوان و آنتونی پارسونز، خاطرات 2 سفیر، ترجمه محمود طلوعی، نشر علم، 1357، صص 409 ـ 405
4- حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج اول، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 599
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران