printlogo


کد خبر: 170438تاریخ: 1395/10/26 00:00
حمیدرضا شکارسری؛ مشعلدار رستگاری شعرجوان

مصطفی محدثی‌خراسانی: در نخستین مواجهه ذهنی با شنیدن نام دوستان شاعری که عمری با آنها و شعرشان زیسته‌ام جدای از خاطرات عموما شیرینی که از آنها دارم، تصویر و صدای‌شان در ذهنم مجسم می‌شود، هنگام شنیدن اولین شعری که در شب شعری خوانده‌اند و به جانم نشسته است. شنیدن نام محمدکاظم کاظمی، صدا و چهره‌اش را مقابلم زنده می‌کند، هنگامی که این مثنوی را در جلسه هفتگی شعر حوزه هنری مشهد، 25 سال پیش خواند:
و کسی گفت، چنین گفت: سفر سنگین است
باد با قافله دیری‌ست که سر سنگین است
و قادر طهماسبی با این بیت از غزلی که نخستین‌بار در تلویزیون دیدم که در شب شعری می‌خواند:
از این مدافعه بی‌فتح برنمی‌گردیم
مگر که مرکب ما بی‌سوار برگردد
 و سهیل محمودی با این غزل که قریب 30 سال پیش در کنگره شعر دفاع‌مقدس در کرمانشاه پشت تریبون خواند:
دلم شکسته‌تر از شیشه‌های شهر شماست
شکسته باد کسی کاین چنینمان  می‌خواست
و حمیدرضا شکارسری با این دوبیتی که همان روزهای اول رحلت امام خمینی سروده بود و نخستین‌بار در مشهد از او شنیدم و تا سال‌ها در سالگرد رحلت امام خوانده می‌شد.
ز داغت خاک غم روی سرم ریخت
ز ریشه سوختم بال و پرم ریخت
به سوگت خواستم شعری بگویم
دوبیتی اشک روی دفترم ریخت
این تصویر شخصی من است که هنگام شنیدن نام شکارسری در ذهنم تداعی می‌شود اما با تصویر دیگری که در ذهن تمام دوستان شکارسری هنگام شنیدن نامش تداعی می‌شود نیز مشترکم و آن، مشاهده شکارسری است در اتوبوس، هواپیما، سر میز غذاخوری و... هر جا که او را دیده باشی درحالی که سرش روی کتابی است و گرم خواندن و قلمی در دستش که زیر بعضی عبارات را خط می‌کشد.
بین هم‌نسلان ما شاعران خوب، فعال و هماره در میدان کم نیستند و از طرفی منتقدان خوب و فعال و هماره در میدان نیز اما کمند که هردو بخش را توأمان با همین صفات، خوب و فعال و هماره در میدان توانسته باشند پیش ببرند. و یکی از آن جمع انگشت‌شمار و البته موفق‌ترین‌شان در دایره شعر انقلاب، حمیدرضا شکارسری است. شکارسری با ذوقی سرشار و دانشی گسترده و عمیق، علاوه بر شأن ارزشمندی که در شعر این روزگار دارد، به تنهایی توانسته است جای خالی بزرگی از حوزه نقد شعر، بویژه فضای شعر متفاوت این سال‌ها را پر کند و در هیاهوی منتقدان بی‌اصل و ریشه که به وفور در هر انجمن و جلسه شعری سر و کله‌شان پیدا می‌شود و مترصد استعدادسوزی از نسل جوانند، حضور شکارسری چون مشعلی روشنگر، راه رستگاری در شعر را به این نسل نشان داده است و همواره پناهگاه جوانان به حال خویش رها شده در گستره شعر امروز بوده است. مجال پرداختن به تمام ابعاد پرونده درخشان شعر و نقد شکارسری در حوصله این نوشته کوتاه نیست و به همین اشاره‌ای که گذشت ناگزیرم بسنده کنم و حسن ختام آن را جملاتی راهبردی از سفارش‌های شکارسری به شاعران جوان قرار دهم:
«ناگفته پیداست که شاعری موفق‌تر است که بتواند متنی بیافریند که قابلیت جذب و هدایت طیف وسیع‌تری از مخاطبان را به جهان غریب و ناشناخته شخصی‌اش داشته باشد.  متنی که با کد‌ها و کلید‌هایی کارآمد، هم امکان تأویل و خوانش به مخاطب می‌بخشد و هم در جهت تأمین این امکان خواننده را به تلاش و تحرک ذهنی فرا می‌خواند. البته شاعر این کار را ناخودآگاه انجام می‌دهد. هیچ شاعری هنگام کار، به مخاطب و سادگی یا صعوبت شعرش نمی‌اندیشد. شاید به تعبیری بتوان گفت شاعر هنگام سرایش شعر، تنها و تنها ملاحظات زیبایی‌شناسانه دارد و بس. او اندیشه‌ها، باور‌ها، تعهدات و التزامات انسانی، اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیک خود و البته دانش و تئوری‌های ادبی خویش را درونی کرده و به طور خودکار اعمال و اجرا می‌نماید».


Page Generated in 0/0068 sec