زهرا طباخی: این چند روز به ایرانیان عزتمند و اهل پیگیری اخبار و رویدادهای ملی سخت گذشت. نه از این جهت که خرید هواپیما کار بدی باشد و مثلا برای منافع ملی هیچ منفعتی نداشته باشد، بلکه از این منظر که بانگ جان گرفتن دوباره شبهروشنفکران عصر مشروطه که موفقیت موج دموکراسیخواهی و پیشرفت ملت ایران را دهها سال به تاخیر انداختند تا در دامان انگلیس همچون کودکی وابسته و بیدفاع باقی بمانیم، مجدد گوشها را آزرد.
سالهاست از بالا و پایین شدن لیست اولویتها با نگاه غیرقابل تحمل همین منورالفکرهای حلقه به گوش نظام سرمایهداری رنج میبریم.
چه بسیار مدیران امروزمان را دیروز با بورسیه دولتی راهی انگلیس کردیم تا در دانشگاههای لندن اقتصاد و شهرسازی بخوانند و در بازگشت ایران را در مسیر تولید و خودکفایی تجهیز کنند اما باز هم وقتی به ایران بازگشتند اولویتهایشان قجری باقی مانده بود! در این اولویتبندی وارداتی اختصاصی جهانسومیها، خرمشهر و آبادان و بندرلنگه مکرر در صف دریافت اعتبارات عقب میمانند تا منورالفکرها شادمانه وام بگیرند و از «خریدهای لاکچری» رونمایی کنند و رای جمعیت سرمایهدار را به سبد خود واریز کنند. دست آخر نیز در برابر سوال ملتی که به نیازهای اولویتدارش بیمحلی شده خیره بایستند و مژده تبدیل ایران به «خریدار حرفهای» را در سینی نقرهای تقدیم کنند!
سلامتی مصرفکنندهها!
فارغ از احساسات ملیگرایانه، در ادبیات جهانی لفظ «خریدار حرفهای» که مشاور محترم رئیسجمهور در دفاع از رونمایی باشکوه از یک عدد هواپیمای برند «ایرباس» بر زبان جاری کرد، معنا و مفهوم تکاندهندهای دارد.
در جهان کشورها بدون مرزگذاری مشهود به 2 تیم تقسیم میشوند: تولیدکنندگان حرفهای و مصرفکنندگان حرفهای! هر آن کس که در تولید حرفهای است در باشگاه قدرتهای جهانی صاحب «عزت» و «ارزش ملی» است و آنها که مصرفکننده هستند به قول ترامپ نامی آبرومندانهتر از «گاوهای شیرده» برای آنها در نظر نمیگیرند. مصرفکنندهها نیز دستکم به 2 بخش قابل تقسیم هستند: مصرفکنندگان فقیر و مصرفکنندگان نفتی ثروتمند یا «خریداران حرفهای»!
تا پیش از کشف نفت و گاز در ایران، نگاه استعمارگران به ایران، بیشتر وابسته بهموقعیت ژئوپلیتیکی ایران به عنوان شاهراه ارتباطی غرب به شرق و مرز درگیری با روسها بود. انگلیسیها تجار مشهور ایرانی را برای تجارت تریاک و ابریشم و ادویه و کالاهای مصرفی شرق به کار میگرفتند و ادبیات «وابستگی» را به آنها آموزش میدادند. سطح چاپیدن دربار نیز محدود به در اختیار گرفتن اجازه حکمرانی بر مناطق مختلف ایران و خراج تجار و ترغیب شاهنشاه به استقراض ملی بود.
اما از زمانی که اولین چاه نفت در جنوب ایران توسط انگلیسیها کشف شد، فضا تغییر کرد. ایران دیگر یک کشور با درآمد خوب اما محدود محسوب نمیشد و به سرعت از باشگاه مصرفکنندگان بازنده و فقیر به لژ «مصرفکنندگان نفتی» با قابلیت تبدیل شدن به «خریدار حرفهای» کالاها و محصولات تولید غرب ارتقا یافتیم. تربیت امروز شبهروشنفکران ایرانی که غایت نگاهشان بازگشت به دوران باشکوه خریداری حرفهای از غرب است حاصل سالها تلاش استعمارگران برای باقی ماندن ایران و سایر کشورهای صاحب ذخایر ارزشمند نفت و گاز در باشگاه یادشده است.
خودکفایی ممنوع!
هرگونه حرکت کشور به سمت «خودکفایی» و «خودباوری» در طول دهههای گذشته با مقاومت همین طبقه تربیت شده به دست غرب و دولتهای استعمارگر مواجه شده چرا که تلاش برای «تولید» و «توانگری» در کشوری که صاحب درآمدی خالص و تضمین شده از منابع خدادادی است مسیر تبدیل شدن به «قدرت جهانی» در زمانی نسبتا کوتاه را هموار میکند. این یعنی رشد قدرت کشورهایی همچون «ایران»، «عربستان»، «عراق» و امثالهم در سیر اقتصاد و سیاست جهانی سریعتر از سایر کشورها است که مصرفکننده «انرژی تولیدی» خاورمیانه و وابسته به منابع تولیدی ما هستند. با این احتساب بسیار مهم است که کشورهای صاحب منابع انرژی در جهان با این فکر که توانمندیای جز تولید «آبگوشت بزباش» و «قرمه» ندارند، خو بگیرند و به فکر هزینهکرد منابع درآمدی خود از نفت فروشی در مسیر خودکفایی و تبدیل شدن به «تولیدکننده» در سایر حوزههای قدرت آفرین نباشند.
بازی خوردیم
اکنون میتوانیم کل بازیهای جهانی بر سر «برنامه هستهای بومی» ایران را تفسیر و تحلیل و هدف نهایی از فشارها را روشن کنیم.
1- حرکت ایرانیان به سمت «تولید» منبعی دیگر از انرژی ممنوع و محدود شود.
2- نفت مفت فروشی به اولویتی افتخارآمیز و تنها مزیت اعلامی ایران و ایرانیان در جهان تبدیل شود.
3- روند خودکفایی و تولید بومی در شرایط تحریم متوقف، بدنام و سرکوب شود.
4- قدرت چانهزنی ایرانیان در مسیر بازگشت به باشگاه «خریداران حرفهای» کالا و خدمات از اروپا و آمریکا به کار گرفته شود.
5- خرید از اروپا و آمریکا مجددا در ایران به «ارزش» تبدیل شده و سطح خواستهها با ارائه امتیازات مصرفی کنترل شود.
قانون بقای تحریمها
دقیقا به همین دلیل است که «برجام» نیز نتوانست «تحریمها» علیه ایران را متوقف کند. اکنون دولت دکتر روحانی مطابق با تحریمهای باقی در پسابرجام، نمیتواند دلارهای حاصل از فروش نفت خودمان را به داخل کشور منتقل کند و برای ایجاد رونق بخش تولیدکننده کشور که در کارگاهها و کارخانهها از رکود و بیکاری در عذاب هستند به کار ببندد اما میتواند با همان دلارهای بلوکه، در کارخانه ایرباس فرانسه، «رونق» ایجاد یا حتی پول تولید داخل را به جیب خارجیها واریز کند. این مفهوم دقیق تبدیل ایران به «خریدار حرفهای» است! خریداری که حتی توانایی تصمیمسازی برای دلارهای نفتی خود را ندارد و در مسیر سیاست خارجی اشتباه، میپذیرد که در پسابرجام وعده داده شده، مطابق با نسخه ایدهآل «مصرفگرایی» تحمیلی آمریکا و اروپا اجبارا حتی توزیع غذا در قطارهایش را نیز به شرکتی اتریشی برونسپاری کند!
در وضعیت خطرناکی به سر میبریم و به نظر میرسد اندازه مخاطرات نیز روز به روز بزرگتر میشود! رکود و بیکاری و تورم توأمان در پیش است و دولت نیز در بحبوحه خستگی ناشی از 4 سال بیکاری و خرید حرفهای از غرب، برای ملت خسته از وعدههای عملیاتی نشده، جشن ایرباس میگیرد.
هواپیما به جای مسکن!
وزیر راه و شهرسازی به بهانه فقدان بودجه، تامین «مسکن»، اساسیترین نیاز خانواده ایرانی را که 70 درصد درآمد خانوار را به خود اختصاص میدهد، مکرر به تاخیر میاندازد و از آنها انتظار دارد برای سیاست «وام میگیرم، خرید لوکس میکنم» در گرگ بازار جهانی 300 بار پیاپی «هورا» بکشند! حقیقتا فاجعه بیکاری دولت در سررسید پاسخگویی به مردم در پایان دوره 4 ساله نوبر است!
ما ایرانیان را چه شده است؟ ملتی که همواره
در چشم سایر اقوام منطقه به «فخرفروشی تکنولوژی بومی» خود میبالید و روشنفکران عرب از ذکر پیشرفتهایش در صنایع فضایی و هستهای در جراید برای تحقیر حکام خود بهره میبردند به کجا رسیده که برای تبدیل شدن به سعودی «40 سال پیش» جشن برپا میکند؟ برنامه هستهای بومی ایرانیان با بتن مسدود شد! کارخانههای تولید برق را به «زیمنس آلمان» سپردیم! صنایع تولید فولاد و آهن را با یک سوم ظرفیت تولید گرفتار ورشکستگی کردیم و از برنامه فضایی پیشرو و قدرتآفرینمان هیچ نمانده جز گزارش تحقیرکننده صادرات 40 دانشمند فضایی رده اول کشور به اروپا و آمریکا! هنوز تحریم هستیم و تسلطی بر اموال و داراییهای خودمان نداریم اما با ارائه امتیازات هنگفت به غرب رکود و فقر و استقراض ملی را نیز به جان خریدهایم. آیا به نوشیدن از ثمرات سراب وعده داده شده در لوزان «برد - برد» عادت خواهیم کرد؟