دکتر موسی نجفی:
نقد اشاعه عادات اروپایی در ایران
چقدر شایسته و درخور است که ابنای موطن اصلی ما از بیانات شافیه به خود آیند و به نظر دقت در کلام صداقت انتظام نظر اندازند که میگوید: اخلاق اروپا در مملکت ما شیوع یافته و اخلاق عمومیه ملت را بالطبیعه فاسد نموده و اکابر مملکت از سوءعاقبت این مطلب اندیشناکند. الخ؛ شاید بشود از خواب غفلت بیدار شوند و قلب آنها اندکی به حال ایران رقت کند و از این همه جد و جهد که در اشاعه دادن عادت اروپا در این مملکت خراب دارند، دست بردارند و تمدن و تربیت را فقط به این ندانند که اطفال 6 یا 7 ساله خود را از مادرها ببرند و به مصارف زیاد به روسیه یا دیگر جاها روانه دارند که از طفولیت به خلق و خوی طبیعی آنها بار آید و از عادات و فطریات بالمره منسلخ شود. از خاک ایران که بیرون رفت، یک نفس اسلامی بود؛ به خاک ایران که برگشت، یک نوجوان روسی محض وارد شد.
آیا ممکن است که هیچ نادانی از همه چه نوجوانی امید حب وطن و سعی و کوشش در آبادی و ازدیاد عزت و شوکت وطن و امید و شرف قومیت و غیرت وطنیت داشته باشد یا اینکه تمام حواس این نوجوان با تربیت ما که این همه مال وطن بدبخت مصرف او شده، متوجه است به طرف بلادی که در آنجا نشو و نما یافته، بالقهر و بالطبیعه به محبت آن مملکت مجنون شده و شب و روز در آرزوی آن است که این وطن خراب بخورد، آنجا رود و جزو جمیع آنجا شود و جولانگاه اسبها و محل حرکت کالسکهها و درشکهها و مجری ماشینهای آنها گردد. و آیا طفلی که دایه اروپایی برای او گرفته شود به شیرزنهای اروپایی پرورش یابد، به خیال آنکه از بدو طفولیت به زبان آنها عادی شود و لهجه آنها را اخذ نماید تا با مسیو فلان که حرف میزند از روی تعجب بگوید، معلوم نمیشود که این طفل ایرانی است، گویا بچه اروپایی است، نتیجه پرورش این طفل برای ایران و آبادی آن چه باشد؟
و آیا غیر از حب به وطن مادری و تعشق به آنجا و دلسردی و روگردانی از موطن اصلی خود و نفرت از آنجا فایده دیگری خواهد داشت؟
البته معلوم است که عمارت مملکت و سعی در آبادی آن، به توسط اعیان و بزرگان آنجا است، نه مردمان ضعیف فرومایه که زیاده از تحصیل نان و جوی آنهم به خون جگر قدرتی ندارند. بزرگان و اعیان با هم که عشق به خارجه آنها را به نحوی سرگرم کرده که اطفال خود را برای حفظ مملکت ما اینجورها پرورش میکنند. نمیدانیم حال همه چه مملکتی از چند سال دیگر چه خواهد شد؟
ملتی که تازه از خواب غفلت بیدار شدهاند و چشمهای خود را مالیده به اطراف نگاه کردند، دیدند که منابع ثروتشان در شرف زوال و بعضی از آنها باطل و از دست رفته و رشته تجارت و اکتسابات نوعیه آنها در تحت اقتدار اجانب افتاده و اگر جلوگیری نکنند، بالمره نابود شوند و بکلی دست نشانده آنها و اسیر آنها خواهند شد.
پس از التفات به این مطلب هولناک که دین و دنیا و شرف عزت قومی آنها را بکلی خواهد برد، از این طرف به آن طرف در مقام جبران و جلوگیری از مفاسد امروزی خود برآمدند و میخواهند که استقلال مملکتی و عزت دینی و دنیوی خود را نگاه دارند و زندگی خود را از سر گیرند. در این صورت آیا باید که در مقام معاشرت با خارجه که میخواهند صنایع و حرفت لازمه امروزی را از آنها اخذ کنند و علوم متداوله لازم را تعلیم بگیرند، بکلی خود را از دست بدهند و طوطی صفت در مقابل آینه، هر چه که در استاد است، اقتباس کنند. اطفال و جوانان ساده لوح خود را [که] صفحه قلب آنها از هرگونه صورت خالی است، چه زشت چه زیبا، به دست آنها بسپرند یا در میان آنها بفرستند و از عاقبت و خیمه آنها غافل باشند، اگر اهل دین نیستند و درد دینی ندارند که اهل دنیا هستند و شرف و عزت قومی و استقلال ملی را طالبند.
اصول نوسازی کشور
سرحلقه احرار عالم امکان و سلسله جنبان رشته عدالتخواهان ارواحنا له الفداء- در فضای روح افزای کربلا، صدای دلربای خود را به گوش همه اهل عالم میرساند (ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم هذه و ارجعوا الی احسابکم). امیر عبدالرحمنخان افغان در کتاب تاریخ خود که به طبع رسیده و در هر جا منتشر است، میگوید که ما برای اطلاع به علوم لازمه که در خارجه است، بایست که از آن بلاد مستخدم بخواهیم و مدت خاصی برای خدمت آنها مقرر داریم و با آنها شرط مؤکد کنیم که پس از انقضای مدت، تمام شاگردهایی که به او سپردهایم، امتحان بدهد که خود آنها بدون مداخله او مباشر عمل شوند و از امتحان درآیند تا معلوم شود تمام عمل را بدون خیانت تعلیم داده؛ و شرط مؤکد کنیم که اگر غیر از این شد، مستحق اجرت نباشد.
ادامه دارد