printlogo


کد خبر: 170729تاریخ: 1395/11/2 00:00
تاریخ مشروطه

دکتر موسی نجفی: از این تعلیم دادن ثمره‌ای که آنها می‌برند که نفوذ فرانسه در ایران باشد که بمراتب بیشتر است از صورت علمی که به ما یاد می‌دهند و شرف و قومیت ما بالمره محو و نابود و اخلاق ملیت ما را جزء جمع شؤون فرانسه می‌نمایند. و اگر که مقدمه نفوذ آنها نیست و کار به ملت و مملکت ما ندارند، فقط مواجبی می‌برند و در عوض از روی راستی بدون خیانت خدمتی به ما می‌کنند، پس چرا می‌گویند بایست تمام درس‌هایی که شاگردها می‌خوانند، به زبان فرانسه باشد و لسان علمی آنها به غیر از این لغت نباشد و امتحانی که می‌دهند، آنها هم بایست به زبان فرانسه داده شود. آیا غیر از اینکه نفوذ لغت خودشان را در لسان علمی مملکت ما می‌خواهند که مفتاح و مقدمه سایر نفوذ ملت خود در این مملکت قرار می‌دهند، چه غرضی دارند تا به وصیت ناپلئون رفتار کرده باشند. در هر صورت، آنها در این اصرار خود صادق نیستند؛ چرا که می‌خواهند خدمت به ملت خود کرده باشند. اگرچه نمک ملتی را خوردن و خیانت به آنها کردن را فطرت سلیمه انسانیه از او ابا و امتناع دارد، اما وزیر معارف که ایرانی و وطن‌خواه است و نمی‌خواهد که وصیت ناپلئون را اجرا دهد، پس حکمت چه باشد که بر طبق مقصود معلمان حکم فرموده و شاگردها را با اینکه خود آنها از این تحکیم ابا و امتناع داشته‌اند و می‌گفته‌اند ما زبان مادری خود را از دست بدهیم، الزام فرمایند که مطابق مقصود معلم‌ها عمل کنند؟ درد دیگر، اگر چه درد بسیار است، لکن به ذکر همین یکی اکتفا می‌شود. این ایام در جراید طهران نشر می‌دهند که فلان زن فرانسوی که از فلان استاد معتبر اعتبار نامه دارد، یک باب مکتب برای تعلیم و تربیت زن‌ها در فلان محل باز کرده. چشم همه روشن! البته معلوم است ملت متمدن با تربیت چنانچه مردهای آنها بایست تربیت شوند، البته زن‌های آنها هم در تحت تربیت بایست داخل شوند و با اناث از حیوانات که به عادت طبیعه اولیه خود نشو و نما می‌کنند متفرق باشند. لکن تربیت زن‌های هر قومی و هر ملتی بایست به نحوی بوده باشد که مناسب تمدن آن ملت و مملکت باشد. مثلاً اگر بنا باشد که زن‌های ایلات صحرانشین تربیت شوند، البته بایست که آداب و رسومی که مناسب تعاشر آنهاست، در وضع صحراگردی و چادرنشینی با آنها تعلیم شود؛ والا اگر آداب زن‌های شهری و وضع آمیزش و معاشرتی که مناسب سکنای شهر است، به آنها تعلیم شود، البته تضییع حال آنها شده و از توحش طبیعی اولی به توحش تعلیمی ثانوی نقل داده شده اند؛ چرا که آن زن بیچاره آدابی را که اخذ کرده نتواند که در قوم خود بکار برد و جای بکار بردن آن نیست و آنچه را که بایست اعمال کرد که بیچاره یاد نگرفته، پس در حقیقت این تربیت و تعلیم سبب تضییع وجود این زن بدبخت شده و او را زنده به گور کرده، و اگر که به حال طبیعی اولی خود باقی مانده بود، بهتر بود و باز بهتر می‌توانست که به کارهای صحراگردی خود برسد. نهایت بدون میزان و ضابطه اما حالا که تربیت شده چون که بر ضد میزان صحرانشینی تعلیم شده، پس سر رشته کار بالمره از دست او بیرون رفته و وجود مهمل معطلی پیدا خواهد کرد.  البته بر هرکس معلوم است که عادت تمام اروپا در وضع معاشرت با نسوان، در کمال ضدیت و مباینت است با عادت تمام مسلمین در این باب. در اروپا زن‌ها و مردها در هر مورد که باشد با یکدیگر ممزوج و مخلوطند و در همه مجامع، چه عمومی و چه غیرعمومی، محشور و داخلند و در نوع اشغال و اعمال زندگی با یکدیگر بر یک نسق شریک و سهیمند چنانچه اصناف مردها با همدیگر در هر کاری داخلند زن‌ها هم با آنها به همین طرزند و در نوع آداب تمدن و تربیت، فرقی ما بین آنها نیست و طریق تربیتی در هر دو یکی است؛ مگر در بعضی از امور که مختص به زن یا مرد است و از این جهت است که علومی که برای تربیت مردها مناسب است، برای زن‌ها نوعاً مناسب است و معلم زن‌ها و مردها فرقی نخواهد داشت. و اما زن‌های مسلمین که بالمره از مردها خارجند و دسته آنها با دسته مردها ممزوج نمی‌شوند، حتی زن‌های چادرنشین‌ها که صورت آنها مشکوف است، باز مثل اروپا با مردها یک دسته و یک کاسه نیستند و اشغال نوعیه آنها در امور زندگانی، غیر از اشغال مردها است و در عادت آنها زن‌ها برای کاری و مردها برای کار دیگرند. و در بلاد مسلمین، امور خانه‌داری و تربیت اطفال و ترتیب غذا و سایر اموری که راجع به تمدن داخل خانه است، مال زن است و او در آنها مسؤول مرد است و اشغالی که راجع است به تحصیل زندگانی بر خارج خانه، متعلق به مرد است و او مسؤول است به زن ابداً ربطی ندارد.
ادامه دارد
منبع: کتاب مشروطه‌شناسی، نشر آرما


Page Generated in 0/0248 sec