printlogo


کد خبر: 170758تاریخ: 1395/11/3 00:00
درباره مرده‌خوری سیاسی و مسأله کارآمدی

محمد زعیم‌زاده: چند روز دیگر تب و تاب فاجعه پلاسکو هم فروکش می‌کند و دوباره روز از نو و روزی از نو. چند روز دیگر که استریم شبکه‌های اجتماعی از عکس دلاوران آتش‌نشانی خالی می‌شود، چند روز دیگر که عکس گرفتن‌ها و رژه رفتن‌های مسؤولان با ربط و بی‌ربط با مساله پایان یافت و عکس‌های‌شان در رسانه‌ها خوب چرخید، چند روز دیگر که لشکرکشی توئیتری و پلاسی و فیس‌بوکی برای داغ کردن و ترند کردن فلانی باید برود و فلانی قهرمان است تمام شد، تازه می‌شود روز از نو و روزی از نو، تازه گروه‌ها و جریان‌های سیاسی مترشان را دست می‌گیرند تا اندازه بگیرند چقدر در این گیر‌ودار رأی به کیسه‌شان رفته است، تازه می‌آیند بررسی کنند که چگونه سازمان رأی خود را بر بنای خراب شده پلاسکو بنا کنند؟ چگونه دوقطبی نو بر مبنای ویرانه پلاسکو سازند و از قبل آن رأی بیاورند و دوباره با تعارف و عدم قاطعیت و مدیریت باری به هر جهت سبب‌ساز وقایعی هولناک چون حادثه قطار تبریز- مشهد شوند و همین طور این سیکل باطل ادامه پیدا کند، سیکل بازتولید ناکارآمدی برای فتح صندوق و فتح صندوق برای تولید ناکارآمدی...!
راستی! نسبت دموکراسی با مساله کارآمدی قرار است تا کی اینگونه وارونه ادامه پیدا کند؟ تا کی قرار است شیپور از سر گشادش نواخته شود؟ تا کی قرار است دولت بشود سهامی عام گروه‌های سیاسی که وزیرش پس از جزغاله شدن ده‌ها نفر در فاجعه قطار آنگونه اظهار نظر کند؟ تا کی قرار است جماعتی فقط بر رأی مردم سوار بشوند و موج سواری کنند؟!
انصافا به همین شورای شهر اخیر شهر تهران که قرار است نهادی تخصصی برای پیگیری امور شهری و نظارت بر معضلات شهری از جنس پلاسکو باشد دقت کنید؛ قبل از برگزاری انتخابات که گروه‌های سیاسی مختلف برای درج نام هنرپیشه‌ها و خواننده‌ها در لیست با هم مسابقه گذاشته بودند، بعد از برگزاری انتخابات و برتری نسبی جریان منتقد دولت و عدم توفیق جریان حامی دولت در انتخاب شهردار همسو با خود هم، جریان حامی دولت، در استعفا و پیوستن به دولت و جایگاه‌های مدیریتی چرب و نرم‌تر مسابقه گذاشتند. ابتدای امر مهدی حجت آهنگ استعفا و حضور در میراث فرهنگی سر داد، سپس سلطانی‌فر راهی میراث فرهنگی و بعد وزارت ورزش شد و از همه جالب‌تر احمد مسجدجامعی، وزیر ارشاد دولت اصلاحات که قصد کرد در سال پایانی دولت و شورا از مواهب پست مدیریتی دولتی بی‌بهره نماند و استعفای خود را رسما اعلام کرد، تا همگی نشان دهند اگر اولویت سیاسی‌شان چیز دیگری باشد و سمت بهتر به آنها پیشنهاد شود رأی مردم به موی‌شان هم نیست، جالب‌تر اینجاست که پس از وقوع حادثه پلاسکو و پدید آوردن موج ناکارآیی و سیاسی‌بازی بخشی از شورای شهر تهران در افکار عمومی و تبدیل کردن حادثه دلخراش پلاسکو توسط جریان متبوعش به یک بازی سیاسی، استعفای خود را پس گرفت و خیلی جالب مرزهای موج‌سواری سیاسی را جابه‌جا کرد و گفت: تا مشخص شدن سرنوشت آتش‌نشان‌های مفقود و اتمام عملیات آواربرداری در شورا می‌مانم!
رفتاری از این جنس یعنی برای ما «رجل صرفا سیاسی‌کار» آنچه اهمیت ندارد مساله مردم است و کارآمدی برای آنها و همیشه آنجاییم که منافع سیاسی و حزبی‌مان ایجاب می‌کند!
البته ناگفته پیداست بین «مدیریت کاخ‌نشینی» که از راه دور سقف مشکل بازماندگان قربانیان حادثه قطار
تبریز- مشهد را بیمه آن فرد می‌داند و مدیری که زودتر و جلوتر از نیروهایش در میدان است و ضدانقلاب و بی‌بی‌سی و فلان نیوز و بهمان آنلاین فحش‌کشش می‌کنند، تفاوت وجود دارد اما مساله اینجاست که این تفاوت هم برای حل
مساله کارآمدی نظام جمهوری اسلامی کفایت نمی‌کند و تا نسبت آفات دموکراسی لاشخوری، دموکراسی و میزپرستی به این سبک و سیاق با کارآمدی و مدیریت کارآمد حل نشود قصه و غصه همان است که بود!
 


Page Generated in 0/0067 sec