جعفر عظیمزاده: در بررسی ماهیت و شیوه اعمال قدرت سیاسی در دوران سلطنت پدر و پسر پهلوی، میتوان به مولفههای بارزی همچون دیکتاتوری نظامی- مؤلفه ذاتی- و سانسور مطبوعاتی- مولفه عرضی- اشاره کرد. با در نظر گرفتن ماهیت استبدادی و توتالیتر حکومت پهلویها و سیاست آنها در ایجاد و اعمال انحصار و نظارتهای دولتی در تمام شؤون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی جامعه، بخش فرهنگ و مطبوعاتی نیز از استبداد پدر و پسر پهلوی بینصیب نماندند و در این میان روزنامههای مستقل و منتقد دولت (اعم از داخلی و خارجی)، به نوعی ضرب شست دیکتاتورها را چشیدند. نگاه اجمالی به دوران 37 ساله سلطنت محمدرضا پهلوی و بازخوانی سیاستهای مطبوعاتی وی، نشان از وجود واقعیت سانسور شدید روزنامههای داخلی و خارجی دارد. تکلیف روزنامههای داخلی مشخص بود: «یا با پهلوی همراه باشند یا اصلاً نباشند». اما روزنامههای خارجی که از دایره حاکمیت شاه و سیاست سانسور و سرکوب بیرون بودند؛ باید به شکل ماهرانهای مدیریت و هدایت میشدند؛ از اینرو سیاست فشار و دیپلماسی در قبال دولتهای متبوع این روزنامهها و همچنین سیاست چماق و هویج نسبت به روزنامههای منتقد سلطنت، در دستور کار اصلی سیاست مطبوعاتی شاه قرار گرفت.
مطبوعات در کنار مذهب، قربانیان بزرگ خودکامگی پهلوی دوم
با در نظر گرفتن شیوه اعمال قدرت سیاسی در دوران محمدرضاشاه و قرار گرفتن شخص شاه در هسته مرکزی منظومه قدرت سیاسی در درون یک نظام پاتریمونیالی،(1) بدون شک در کنار مذهب و دین، مطبوعات و روزنامهها قربانی بزرگ استبداد و خودکامگی پهلوی دوم هستند. محمدرضا پهلوی نیز همانند پدر، درک عمیقی از نقش و جایگاه روزنامهها در مهندسی و هدایت افکار عمومی داشت!(2) و به مثابه فرزند خلف، سانسور مطبوعاتی را بزرگترین سند افتخار(3) خود معرفی میکرد.(4)
بعد از وقوع کودتای 28 مرداد 32 و ظهور و بروز شاه جوان در قامت شنل رضاخان، آزادیهای سیاسی و اجتماعی از جمله آزادی مطبوعات نیز تحتالشعاع قرار گرفت و روزنامهها زیر چتر امنیتی نهادهای سرکوبگر پهلوی دوم قرار گرفتند. بعد از یک وقفه کوتاهمدت در سیاست سرکوب و سانسور مطبوعاتی(از شهریور 20 تا 32)، محمدرضاشاه عرصه را بر روزنامههای منتقد و مستقل تنگتر کرد؛ لذا بار دیگر شاهد فصل نوینی از دوران سیاه مطبوعات کشور هستیم. با تاسیس اداره مطبوعات در ساواک، این روند شدت و حدت بیشتری نیز پیدا کرد. مطبوعات و روزنامههای داخلی در نتیجه این سیاست، 2 راه بیشتر نداشتند؛ یا سکوت و همراهی با حکومت، یا سرکوب شدید. عدهای از روزنامهنگاران با چشم بستن بر حقایق و واقعیتها، یک شبه ره صد ساله پیمودند و عدهای دیگر، زبانشان سر سبز بر باد داد و جان بر سر قلم گذاشتند.(5) در این دوره، گرز سنگین استبداد روزنامهها را دچار ضعف حرفهای، خبری و محتوایی کرد و روزنامهنگاری زرد حرفه پرسود و البته بیخطری به حساب آمد. در چنین فضایی نقش آگاهیبخشی و انتقادی مطبوعات نیز به زبالهدان تاریخ پیوست.(6)
سیاست چماق و هویج پهلوی دوم در قبال روزنامههای خارجی
به نظر میرسد محمدرضا پهلوی از این جمله ناپلئون آنجا که میگفت «حکومت را با زور سرنیزه میتوان به دست آورد ولی برای استمرار و تداوم آن، باید بر افکار عمومی تکیه کرد»، درک عمیقی داشت! لذا سیاست «بله قربانگو» کردن مطبوعات و روزنامهها اعم از داخلی و خارجی در دستور کار سیاست مطبوعاتی حکومت پهلوی قرار گرفت. محمدرضاشاه حساسیت شدیدی بر روی مطالب و تحلیلهای روزنامههای خارجی داشت و بر این باور بود سیاستهای اعمالی دولتهای غربی از لابهلای تحلیلهای روزنامهها خارج میشود.(7) از اینرو شاه تلاش زیادی داشت تا همانند روزنامههای داخلی، روزنامههای خارجی را نیز به سخنگوی حکومت پهلوی مبدل کند. در مقابل، روزنامههای خارجی نیز با علم و آگاهی به این حساسیت مطبوعاتی شاه، نسبت به تحولات مختلف سیاسی و اجتماعی ایران، طیفی از سیاستهای انتقادی تا حمایتی را در دستورکار خود قرار دادند. به عنوان نمونه روزنامه «لوموند» پاریس در روز 17 سپتامبر 1978 با چاپ مقالهای با عنوان «جـمعه سـیاه در ایران»، کشتار مردم بیدفاع در میدان ژاله تهران را بشدت محکوم کرد و بر رهبری بلامنازع انقلاب توسط امام خمینی(ره) و توحش و ددمنشی رژیم پهلوی صحه گذاشت.(8) برگزاری جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی در سال 1971 نیز سوژه جذابی جهت انتقادات روزنامههای غربی بویژه روزنامههای آمریکایی بود. نیویورک تایمز، با انتقاد از ریختوپاشهای سنگین در ضیافتهای این جشن، رسم فرمانروایی محمدرضا پهلوی را در حیف و میل ثروت ملی مردم گرفتار در فقر مزمن را به سخره میگیرد.(9) روزنامه واشنگتنپست نیز اواسط دهه 1970 انتقادات تندی نسبت به پمپاژ اسلحه به ایران در راستای دکترین دوستونی نیکسون داشت و در سرمقاله خود در ژانویه 1975، روند انتقال تسلیحات و تکنولوژیهای نظامی را با عنوان «فروش احمقانه سلاح» توصیف کرد و نسبت به سیر تصاعدی آن هشدار داد.(10) این روزنامه در جای دیگر، جهت تحقیر خریدهای تسلیحاتی شاه، اینچنین نوشت: «ایران، سرزمینی که در زمان بربریت اروپا، تمدن شکوفایی داشت، امروز قادر به تأمین غذای خود نیست. شاه از عزت و عظمت دم میزند، در حالی که 70 درصد مردمش بیسوادند و 60 درصـد، زندگی بخور و نمیری دارند».(11) نیویورک تایمز در مـقالهای در سـال 1973 در توصیف و ترسیم فضای پلیسی و اختناقآمیز ایران، به رفتار بیرحمانه نهادهای سرکوب پهلوی در مواجهه با مخالفان سیاسی اعتراف کرد. در مجموع بین سالهای 1973 تا 1978 طرح سوالهای چالشی از رژیم و شخص شاه در زمینههای افزایش قدرت نظامی، نقض گسترده و سیستماتیک حقوقبشر در ایران و... به صورت کاملاً فزایندهای افزایش پیدا کرده بود. بررسی مطالب روزنامههای خارجی نسبت به سیاستهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی پهلوی دوم، 2 سوال اساسی به ذهن متبادر میکند. اینکه نحوه مواجهه و سیاست رژیم پهلوی در برخورد با محتوای بعضاً انتقادی روزنامههای خارجی چگونه بود؟ و دوم اینکه این روزنامهها، در انعکاس تحولات ایران تا چه حد، اصل بیطرفی، استقلال و اصول حرفهای روزنامهنگاری را رعایت میکردند؟ با توجه به حساسیت شاه نسبت به تصویرسازی روزنامههای غربی از شخص شاه و خاندان سلطنت و نفرت شدید وی از کاربرد واژگانی چون «دیکتاتور»، 2 راهبرد اساسی در دستورکار قرار گرفت. اول راهبرد «فشار و دیپلماسی» و دوم راهبرد «چماق و هویج». در راستای راهبرد فشار و دیپلماسی، حکومت پهلوی تلاش داشت با چانهزنی با مقامات سیاسی و بعضاً ارتباطات غیررسمی(نظیر درخواست شاه از اشخاص ذینفوذ و بهاصطلاح دوستان غربیاش) فضای تنفس روزنامههای منتقد و بعضاً مستقل غربی را تنگ کند تا دست از رویه انتقادی خود بردارند. راهبرد چماق و هویج؛ با توجه به روح مادی و رقابتی حاکم بر فضای فعالیت روزنامههای غربی، کارآیی و کاربرد بیشتری داشت. از این رو سیاست «زور و زر» مولفه بارز سیاست مطبوعاتی پهلوی دوم در سالهای بعد از کودتا بود. در این راستا، ساواک ضمن جعل خبرهای روزنامههای مهم و پرتیراژ غربی و انعکاس آن در روزنامههای داخلی، سعی در تحریف حقایق داشت. حکومت پهلوی همچنین با تامین بخشی از هزینههای سالانه آنها، روزنامههای خارجی را نسبت به پوشش همهجانبه واقعیتهای سیاسی و اجتماعی ایران بیتفاوت میکرد.(12) رؤسا و مدیران اکثر روزنامههای غربی نزد شاه از احترام ویژهای برخوردار بودند و در هر زمان و مکانی قادر به ملاقات خصوصی با وی بودند.(13) سفرای شاه در آمریکا و انگلیس یعنی اردشیر زاهدی و پرویز راجی نیز به عنوان دلال مطبوعاتی شاه ایفای نقش میکردند؛ آنها با شناسایی، جذب و تطمیع روزنامهنگاران سوداگر، از آنها به عنوان بنگاه تبلیغاتی رژیم پهلوی استفاده میکردند. سفارتخانههای ایران و انگلیس در واشنگتن و لندن چیزی شبیه بنگاه خرید و فروش روزنامهنگاران بودند؛ روزنامهنگارانی که حیثیت و شرافت حرفهای خود را در قبال هدایای گرانبهای شاهنشاه ایران معاوضه میکردند. پرویز راجی به توصیه «دیوید اسپانیز»، خبرنگار روزنامه «تایمز» لندن در سال 1355، روزنامهنگاران سوداگر و اهل معامله را شناسایی کرد و از طریق همین ارتباطات توانست مصاحبه خود با BBC درباره پاسخ به انتقادات سازمان عفو بینالملل و وضعیت حقوقبشر در ایران را با پرداخت پولی در روزنامه گاردین چاپ کند. راجی همچنین با استخدام «لسلی بلانک»، کتابی درباره عظمت ملکه ایران، فرح پهلوی زیر چاپ برد. در این دوره ما شاهد اعزام روزنامهنگاران درباری به اروپا نیز هستیم. افرادی نظیر امیر طاهری، سردبیر روزنامه کیهان و مشکینپوش دیماه 55 با سفر به لندن، وظیفه داشتند با قلمزنی در روزنامهها، چهره استبدادی حکومت را تلطیف کنند.(14) اخراج روزنامهنگاران خارجی منتقد و مقیم ایران نیز، پدیده مرسومی بود. «سام پوپ بروئر» خبرنگار نیویورکتایمز اوایل سال 1958 با اقتدارطلب خواندن شاه، به صورت دائمی از ایران اخراج شد. در مجموع تحلیل محتوای روزنامههای غربی در دوران سلطنت پهلوی دوم بویژه بعد از کودتای 28 مرداد، نشان از این واقعیت اساسی دارد که جـامعه مطبوعاتی غرب بهرغم ادعاهای خود مبنی بر رعایت بیطرفی و آوازه غـیرایدئولوژیکترین روزنامههای دنیا، فاقد هرگونه بلوغ سیاسی و مسؤولیتپذیری مطبوعاتی بودند و اصالت سود بر همه چیز از جمله شرافت و اصول حرفهای و انسانی اولویت داشت. آنجا که تحت تاثیر سیاست چماق و هویج پهلوی دوم، در برهههای زمانی مختلف از شاه ایران ستایش و تمجید کردند و حقایق مبارزات انقلابی مردم ایران را زیر دلارهای نفتی پهلوی دوم دفن کردند. آنجا که سال 1967 نیویورکتایمز از شاه با عنوان «دیکتاتور خیرخواه» یاد کرد، یا واشنگتنپست و ریدرزدایجست نیز در توصیف شاه از او بـه عنوان یـک مدرناندیش جهان سومی یاد کردند، نشریه آتلانتیک سال 1955 شاه جوان ایران را متعهد به دموکراسی نامید، مجله «لایف» درباره «آیـندهای درخـشانتر از شکوه دوران باستان» قلمزنی کرد و تحقیقات سازمان ملل درباره نقض حقوقبشر در سال 1972 انکار شد.
----------------------------------
پینوشت
1- داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی، تهران، انتشارات مروارید،1366، ص40
2- عبدالرحیم ذاکرحسین، مطبوعات سیاسی در عصر مشروطیت، تهران، دانشگاه تهران،1370، ص۸۶
3- رضاخان در جریان سفر خود به ترکیه از اعمال سانسور بر مطبوعات به عنوان سند افتخار خود یاد میکند و از آزادی رسانهها در ترکیه انتقاد میکند.
4- «برای عبرت تاریخ»، مرد امروز، سال 5، ش 109، 1326، ص6
5- مطبوعات عصر پهلوی، تهران، مرکز بررسی اسناد وزارت اطلاعات، ۱۳۷۹، ص۶
6- مصاحبه با هادی خانیکی، «مطبوعات ایران از دوره قاجار تا انقلاب اسلامی»، گفتوگو از معصومه ستوده، 27/1/90، مندرج در:
http://tarikhirani.ir/fa/news/10/bodyView/644
7- مصاحبه با داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهانگردی پهلوی، «حساسیتهای مطبوعاتی شاه چه بود؟»، گفتوگو از محمد قوا، 6/5/89، مندرج در: www.bbc.com
8- «جمعه سیاه در ایران و گزارشهای مطبوعات خارجی»، مجله پانزده خرداد، تابستان 90، شماره 28، ص 293
9- «مطبوعات آمریکا و ایران»، ترجمه علی فتحعلیآشتیانی، مطالعات تاریخی، زمستان 84، شماره10، ص 263
10- همان، ص267
11- همان، ص267
12- «بحرین چگونه در سکوت مطبوعات از وطن جدا شد؟»، روزنامه کیهان، سال 74، شماره۲۱۲۷۶، مندرج در:
http://kayhan.ir/fa/mobile/news/67755/649
13- «روایت سانسور در عصر پهلوی دوم (نقد و معرفی کتاب)»، ناقد: مسلم خسروی زارگز، مجله یاد، پاییز 1385، شماره 81، ص 285
14- «رشوه به رسانههای خارجی»، 15/11/1387، مندرج در:
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=84781
منبع: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران