محمود بهنامی: 1- خردادماه امسال وزیر کشور در گزارشی به مجلس از آمارهای هولناکی در زمینه آسیبهای اجتماعی رونمایی کرد؛ آمارهای تکاندهندهای در زمینه بیکاری، اعتیاد، حاشینهنشینی و.... براساس این گزارش، آمار حاشیهنشینان به یک جمعیت چند میلیونی رسیده است و حاشیهنشینان یک قشر
پر جمعیت از جامعه ایرانی را تشکیل دادهاند. اگر چه این آمارها براساس تعریفی که از حاشیهنشینی داشته باشیم متغیر خواهد بود ولی همگان، بویژه دولت و بالاتر از آن حاکمیت نیز به حساسیت این موضوع اذعان داشتند. با دستور رهبر انقلاب، ریاست «شورای اجتماعی کشور» که وظیفه برنامهریزی و سیاستگذاری در زمینه پیشبینی، پیشگیری و مقابله با پدیدهها، معضلات و آسیبهای اجتماعی را دارد از وزیر کشور به ریاستجمهور ارتقا یافت و دستوراتی برای مقابله با این معضل صادر شد. وزیر کشور نیز بر نقش صداوسیما و دیگر رسانهها در ایجاد حساسیت نسبت به حوزه آسیبهای اجتماعی تاکید کرد و خواست موضوع آسیبهای اجتماعی به یک گفتمان در جامعه تبدیل شود، به گونهای که همه احساس مسؤولیت کنند. در واقع همه متفقالقول بودند «حاشیه» باید به متن امور مملکت بیاید. در عمل چنین اتفاقی افتاده است؟ نه! چرا؟
2- مهمترین عاملش را باید صدا نداشتن حاشیهنشینها دانست. در جامعهای که بسیاری معتقدند جای حاشیهنشینها همان جایی است که اکنون هستند، یعنی حاشیه جامعه و نه در متن مسائل، مطالبهای عمومی برای رفع مشکلات آنها شکل نگرفته است. صدا نداشتن حاشیهنشینها باعث شده است عموم مردم از آنچه بر ایشان میگذرد بیاطلاع باشند. آگاهی عمومی جدی درباره مسائل و معضلات حاشیهنشینها وجود ندارد. شاید هنوز هم بسیاری از مردم فکر میکنند حاشیهنشینی یک مفهوم جغرافیایی است نه اجتماعی و تنها مشکل حاشیهنشینها سکونت در حاشیهی شهرهاست و آنها از مشکلات امنیتی، اجتماعی، اقتصادی و... رنج نمیبرند. چند وقت یک بار هم با انتشار تصویری از معضلات حاشیهنشینها یا صحبتهای نسنجیدهای مبنی بر عقیم کردن اجباری حاشیهنشینها و کارتنخوابها، صحبتی از آنها به میان میآید و باز هم فراموش میشوند. خطرناکترین اتفاقی که بر اثر این فراموشی و نبود مطالبه عمومی میافتد، نادیده گرفتن حاشیهنشینها در سیاستها و برنامههای عمومی است. اگر حاشیهنشینان فراموش شوند، دیگر کسی متوجه شدت خطر و لزوم و فوریت چارهاندیشی و درمان نخواهد بود. البته فراموشی، عبارت دقیقی نیست. چطور میشود این همه انسان را فراموش کرد؟ چطور میشود کسانی را که هر روز در برابرمان، بیشتر روی کارتنها و پشت چراغ قرمزها میبینیم فراموش کنیم؟ بهتر است بگوییم بیتفاوتی به حاشیهنشینها، بیتفاوتی به کسانی است که از خودشان صدایی برای فریاد زدن ندارند.
3- حاشیهنشینی در یک شب به وجود نیامده و در یک روز هم از بین نخواهد رفت. حاشیهنشینی در کشور نتیجه سالیان طولانی سوءمدیریت و اشتباههای استراتژیک است. کسی هم توقع ندارد به یک باره این مرض علاج شود. اما 2 توقع جدی و مهم وجود دارد.
یک - مشاهده نشانههای شروع به برنامهریزی و اقدام در جهت رفع این مشکل از قبیل تغییر قوانین و پر کردن خلأهای قانونی، ایجاد زیرساختهای لازم آموزشی، اقتصادی، بهداشتی و اجتماعی....
دو - اقدام عاجل و بدون اتلاف وقت در زمینههایی که نیازمند اقدام فوری هستند. از مهمترین این زمینهها، مساله کودکان حاشیهنشین است.
4-کودکان حاشیهنشین در معرض هرگونه آسیب که فکرش را بکنید قرار دارند. اغلب بالکل محروم از تحصیلند یا شرایط تحصیلی مناسبی ندارند. بسیاری از آنها در شرایط بهداشتی نامناسبی زندگی میکنند و از پوشش کافی خدمات درمانی و پوشش بیمه سلامت محرومند. بسیاری از والدینشان درگیر اعتیاد یا عواقب کیفری جرائم هستند یا چنان تحت فشار آسیبهای اقتصادی و اجتماعی قرار گرفتهاند که از اداره امور عائله خود بازماندهاند از گستراندن چتر حمایتی خود بر سر فرزندانشان ناتوانند. بسیاری از این کودکان- بعضی از این کودکان در سنین 5-4 سالگی هستند- ناچارند برای گذران زندگی خود در خیابانها یا محیطهایی کاملا نامناسب - حتی برای صرف حضور کودکان- کار کنند. این حضور در عرصه عمومی بدون نظارت والدینی مراقب و توانا، کودکان را در معرض بیشمار آسیب اجتماعی قرار میدهد.
5- پرداختن به تمام مسائل حاشیهنشینها، از عهده 70 من کاغذ بیرون است. غرض اصلی از نگارش این متن، هشدار درباره برخی از همین آسیبهای متوجه کودکان حاشیهنشین است. این روزها اخبار نگرانکننده و دلخراشی از محلههای حاشیهنشین به گوش میرسد. اخباری که حکایت از آن دارد که دختران و پسران خردسال ساکن این محلهها در موارد متعددی در محیطهای مختلف - از محل کار گرفته تا پارکها و خیابانها - مورد تعرض جنسی واقع شدهاند و بسیاری دیگر از آنها هم در معرض این خطر هستند. به دلیل ناتوانی والدین این
کودکان- که ذکرش رفت- معمولا شاکی خصوصی وجود ندارد و مجرم آزادانه میگردد و به سیاهه اعمال سیاهش اضافه میکند. این محلهها چنان آسیبخیز و جرمزدهاند که دستگاههای قضایی و انتظامی نیز درگیر این جرائم بدون مدعی و شاکی نمیشوند.
6- راهحل بلند مدت درباره این معضل چارهساز نیست. باید چارهای فوری اندیشید. حضور نیروهای انتظامی در این محلات باید سریعا افزایش یابد و محیط را برای مجرمان ناامن کند. تمام راهکارهای پیشگیری از جرم، از جمله راهکارهای پیشگیری وضعی از قبیل نصب چراغ برای معابر کم نور و اصلاح معماری شهری از سوی شهرداریها و دیگر نهادهای مسؤول در این محلهها باید فورا اجرا شود. خانههای امن و نهادهای نظارتی باید در این مناطق حضور پررنگ داشته باشند. خلأهای قانونی که اجازه دخالت موثر مدعیالعموم در چنین حالتهایی را نمیدهد باید اصلاح شوند. سازمانهای دولتی و مردمنهاد که در این مناطق بویژه در ارتباط با کودکان خدمترسانی میکنند باید مورد تقویت و حمایت قرار گیرند. ابزارهایی مانند راهکار پیشبینیشده در ماده 66 قانون آیین دادرسی کیفری باید گسترش یابند و با تایید هرچه زودتر اسامی سازمانهای مردمنهادی که در این زمینه فعال هستند از سوی ریاست قوه قضائیه، امکان حمایت از این کودکان بیپناه از سوی سازمانهای مردمنهاد در فرآیندهای قضایی ایجاد شود.
7- این موضوع مسالهای نیست که واکنش در قبال آن را به سالیان آینده و برنامههای بلندمدت واگذار کنیم. با چنگ و دندان، به نام یا به ننگ باید با آن مقابله کرد. ولو خود را در قبال رنجهای این کودکان محروم، اخلاقا و شرعا مسؤول ندانیم و نسبت به آزار و اذیت آنها بیتوجه باشیم، عقل فایدهگرا و محاسبهگر هم حکم میکند در اسرع وقت و با تمام قوا به مقابله با این پدیده شوم برخیزیم. فراموش نکنیم تاثیر این جنایات در شخصیت این کودکان، اگر نادیده گرفته شود در آینده تاثیر مخوف خود را بر خود ما خواهد گذاشت. فراموش نکنیم محمد بیجه، قاتل معروف پاکدشتی که 20 نفر را کشت و یکی از دهشتناکترین پروندههای جنایی تاریخ ایران را برای ما به یادگار گذاشت، در کودکی و در حاشیهها بارها مورد تجاوز قرار گرفته بود و خشمی ناشی از بیتوجهی و بیتفاوتی در برابر ظلمی که بر وی رفته است، در وجودش ریشه دوانده بود.
فراموش نکنیم این وضعیت میتواند در آینده نسلی از بیماران روانی و مبتلایان به بیماریهای مقاربتی از قبیل ایدز و هپاتیت را روی دستمان بگذارد. دنیای این بچهها و آخرت خودمان هیچ، برای دنیایتان کاری بکنید.