در میان مصدومان، «امیر مهدیانی» یکی از آتشنشانانی است که در حالحاضر در بیمارستان کسری بستری است. او در گفتوگو با فارس، با وجود آسیبدیدگی شدید اطلاعات جدیدی را از آن حادثه غمبار روایت کرده است: «روز پنجشنبه بود که وقوع یک آتشسوزی در ساختمان پلاسکو به ما گزارش شد. من و همکارانم حدودا ساعت ٨ صبح بود که با پوشیدن لباس آتشنشانی وارد حریق شدیم. از طبقه 7، ٨ شروع به عملیات خاموشسازی آتش کردیم و تلاشمان جهت بازگشایی راه برای رفتن به طبقه 11 بود. در همان راهروهای طبقه یازدهم بودیم که صدای شکستگی مهیبی را شنیدیم. ناگهان دیدیم 2 طبقه از ساختمان فرو ریخت و تعدادی از همکارانمان که در آن طبقات مشغول انجام عملیات بودند، زیر آوار گیر کردند که در همان لحظه بعضی از آنها شهید شدند و برخی نیز زنده ماندند. در همان لحظه نیروهای آتشنشانی شروع به کنار زدن آوار کردند و توانستند 2 نفر از آتشنشانان محبوس در زیرآوار را بیرون بکشند. همزمان با بیرون آوردن آن دو آتشنشان بود که ناگهان صدای فرو ریختن ساختمان به گوشمان رسید که در همین حین بخش دیگری از ساختمان فرو ریخت و کسانی که زیر آوار بودند بر اثر این فروریختگی به پایین سقوط کردند. در همان لحظه من و دیگر همکارانم تا جایی که توانستیم تلاش کردیم بقیه نیروها را که زیر آوار مانده بودند نجات دهیم. سعی کردیم از راهروهای طبقه نهم راهی را به سمت بیرون پیدا کنیم اما راهروهای طبقه نهم پر بود از وسایلی نظیر کارتن که اجازه عبور از راهروها را نمیداد. در همین لحظه من و آقای امینی (یکی از آتشنشانان) سعی کردیم بچهها را با بالابر و نردبان از صحنه خارج کنیم و به پایین بفرستیم. نیروها را به پایین فرستادیم، تنها 4 نفر مانده بودیم، جهت مطمئن شدن از اینکه آتشنشان دیگری باقی نمانده باشد، یکی از همکارانم از راهروهای طبقه دهم شروع به جستوجو کرد و مطمئن شد دیگر کسی باقی نمانده است. در آنجا 2 بالابر بود، یکی سمت غربی ساختمان و دیگری در قسمت جنوبی آن. علی (یکی از آتشنشانان) به سمت بالابر جنوبی رفت و من نیز به سمت بالابر غربی رفتم تا از این طریق از ساختمان خارج شویم اما وقتی به بالابر غربی رسیدم متوجه شدم که ساختمان در حال حرکت است بهطوری که هر لحظه از بالابر فاصله میگیرد. در همین حین به یکی از همکارانم که همراهم بود گفتم به داخل بالابر برو. وقتی او داخل بالابر رفت دیدم فاصله ساختمان از بالابر هر لحظه بیشتر و بیشتر میشود، تنها کاری که آن لحظه انجام دادم این بود که پایم را لبه پنجره گذاشتم و خودم را پرت کردم تا سبد و مانیتور را بگیرم. از پنجره آویزان بودم که دیدم ساختمان فروریخت، موجی از گرد و خاک به پا شد، سنگ و بتن ساختمان بود که بر سر و صورتم میخورد. آوار که تمام شد نیروهای آتشنشانی جهت نجات ما بالابر را به سمت دیگری چرخاندند و هرطوری بود توانستند ما را بیرون بیاورند. من نجات پیدا کردم ولی تمام عزیزانم رفتند و پر کشیدند. آمار دقیقی از تعدادشان ندارم اما با چشمانم نظارهگر زیر آوار رفتن حداقل 10 نفرشان به هنگام فروریختن ساختمان بودم. انفجار اول را در طبقه نهم بودیم و هنگامی که به طبقه یازدهم رسیدیم ساختمان به طور کامل فروریخت و در همان زمان بود که دیگر خبری از همراهانم نبود...».