سیدهاشم منیری: بررسی علل و عوامل یک رویداد، پژوهشگران را بر آن داشته است که یک پدیده را در بستر و زمان و مکان خودش مورد تبیین و تفسیر قرار دهند. در واقع رویدادها، فارغ از فضای تاریخی نیستند و تاثیر متقابل و تعیینکننده عوامل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مذهبی بر ساختار و کارگزار نظام سیاسی، نقش بارزی ایفا میکند. بر این اساس، پیامد تصمیمات رهبران سیاسی بر بستری از عوامل نهفته است که خواسته یا ناخواسته، بر اثر ورود متغیرهای نامحتمل در بازی تصمیمگیری، منجر به بحرانی میشود که برگرداندن شرایط به وضعیت تعادل بسیار سخت و گاه ناممکن است.
بدین ترتیب مقاله توهینآمیز روزنامه اطلاعات که در صفحه 7 روز 17دیماه 56 علیه امام خمینی به چاپ رسید؛ در بستری از ضدیت با روحانیون، مبارزه با طبقه سنتی، حکومت دست نشانده و رانتی و سرکوب مخالفان سیاسی قرار داشت. نوشتار پیش رو تلاش دارد چرایی این مقاله توهینآمیز را در بسترهایی که منجر به انتشار آن شد، تبیین کند.
مخالفتهای امام خطاب به شخص شاه
شاه، به عنوان راس هرم قدرت در ساختار نظام سیاسی پهلوی، نقشی بیچون و چرا بازی میکرد. عدم پاسخگویی و بیمسؤولیت وی باعث شد نهادهای انتصابی و غیرمنتخب، ذیل زنجیره فرماندهی، به اجرای منویات شاهنشاه گردن نهند و به چیزی فراتر از افراد بله قربانگو تبدیل نشوند. یکی از این اقدامات را باید درج مقاله سفارشی و هتاکانه مورخ 17 دی 56 در روزنامه اطلاعات که با تیتری سرخرنگ تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در دو ستون سمت چپ صفحه 7، توسط فرد مجهولالهویهای به نام «احمد رشیدیمطلق» نگاشته شده بود، دانست. این مقاله «به نوعی انتحار سیاسی رژیم تعبیر شد و باعث شد 400 روز بعد از آن، نظام شاهنشاهی منقرض و فروپاشیده شود».
کارشناسان از این مقاله که 8 روز بعد از سفر جیمی کارتر به تهران نگاشته شد با عناوینی چون «جرقه در انبار باروت، گاف بزرگ حاکمیت پهلوی، حماقت غیرقابل باور، خطای نابخشودنی، شعلهورسازی آتش زیر خاکستر، واقعه شوم، ضربه عجیب به مملکت، دستپخت هویدا و پوست خربزه زیر پای نظام» نام میبرند که هر چند هویت نویسنده تاکنون نامعلوم است اما با توجه به نقش پرنفوذ شاه در هرم قدرت و مخالفتی که با روحانیون بر سر اصلاحات ارضی و پیشبرد تمدن بزرگ داشت، انگشت اشاره به سمت او در نوشتن آن مقاله میرود. شاه با توجه به واقعه 15 خرداد 42 و مخالفتهای امام خمینی نسبت به اصلاحات ارضی، لایحه کاپیتولاسیون و بویژه پاسخ امام به تلگراف یاسر عرفات در شهادت حاج سیدمصطفی خمینی که سلطنت شاه را «غیرقانونی» میدانند و او را «مامور اجانب» قلمداد میکنند و در جای دیگر این پاسخ، کشتار فجیع و غیرانسانی 15 خرداد را با عمل «چنگیز» در قتل عام مردم مقایسه میکنند و نیز او را «سیاهدل»، «خائن»، «دوستدار آمریکا و اسرائیل» خطاب میکنند و راه برونرفت از این مساله را در وحدت مسلمین در جهاد و انقلاب میدانند سخت برآشفته میشود و برای تضعیف شخصیت امام و کاهش محبوبیت و مقبولیت وی، اقدام یا فرمان به درج آن مقاله را صادر میکند.
بنابراین موضع سرسختانه امام طی 3 بیانیهای که بعد از فوت فرزندشان علیه شاه انجام گرفت، خشم و کینه شاه را برانگیخت و او با توجه به قوت قلبی که جیمی کارتر به شاه داد وقت را برای مبارزه با امام مغتنم شمرد و به صورت علنی به مخالفت با ایشان پرداخت زیرا بیانات حضرت امام خمینی، اصل ساختار و نظام سلطنت را نشانه گرفته بود و آن را «باطل» و پابرجایی این دودمان را محال و مصیبتی برای ملت میدانست و «وظیفه عموم مسلمانان و علمای اعلام و روشنفکران و دانشگاهیان را آن دانست که گفتنیها را بگویند و بنویسند و به گوش مقامات بینالمللی و سایر جوامع بشری برسانند». بدین ترتیب، شاه برای دفاع از خود و ساختار سلطنت دست به این عمل زد.
ساختار ناکارآمد حکومت پهلوی
منصب شاهنشاهی، در طول تاریخ همیشه مورد نزاع و مخالفت مکتب شیعه و اکثر علمای اعلام قرار گرفته است. به همین ترتیب خاندان پهلوی برای حفظ ثبات و تضمین بقای سلطنت به جای تکیه بر ملت ایران و همراه کردن و مشارکت آنان در سیاستهای آینده کشور، رژیمی دستنشانده بود که تلاش میکرد با حمایت بیگانگان سرپا بماند و از درون بر سازمانهای سرکوبکننده ساواک تکیه کند و با پولهای بادآوردهای که نصیب این دولت رانتیر میگشت، توجهی به وضعیت از هم گسیخته فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کند. این عوامل، بعد از واقعه 15 خرداد 42 و فضای تنگتر و رعبآور سیاسی بهواسطه دستگاههای اطلاعاتی- امنیتی عریض و طویل که موازی هم بودند، روی هم بار شد و برای نگه داشتن این دستگاه توخالی و لرزان، هر صدایی را که مخالف منویات شاهانه قرار داشت، سرکوب و نابود میکرد. از طرفی ساختار سلطنت و نیز تصمیمات اقتدارگرایانه شاه مبنی بر نوسازی، ولو با اجبار و سرکوب، موجب گسست جامعه از حکومت شد. انقلاب سفید که محور اصلی آن اصلاحات ارضی بود شمار قابل توجهی کشاورزان مستقل و کارگران بیزمین به وجود آورد که به لحاظ سیاسی در حکم نوعی بمب بودند و نیز سیاستهای فرهنگی و هنری که تماما الگوبرداری از شیوه زندگی آمریکایی و اروپایی بود و وضعیت تک صدایی در تمام وجوه سیاسی آن که از سال 53 به حضور تنها حزب کشور، یعنی به «حزب رستاخیز» منجر شد، عواملی بودند که واکنش روشنفکران از جمله امام خمینی را به دنبال داشت. امام، در تبعید از کشور، از پای ننشست و در جای جای طرح دروس خود در حوزه علمیه نجف با پیش کشیدن «نظریه ولایت فقیه» بر نظام سلطنت ایراد گرفت و آن را غیرمشروع دانست اما شاه، سودایی دیگر در سر داشت: «تمدن بزرگ» و برای آن حاضر بود هزینههای زیادی بدهد که سرانجام به خاطر آن مجبور شد از کشور فرار کند. افکار کاریکاتورگونه شاه و برنامههای حزب رستاخیز، منجر به تنشهای اجتماعی و سپس سیاسی شد. تورم، ورود کالاهای وارداتی آمریکایی، بیتوجهی به کشاورزی و ورشکسته کردن بازاریان از جمله پیامدهایی است که در نتیجه این سیاستها نمودار شد. این ساختار ناکارآمد به کاهش مشروعیت رژیم و مقبولیت و مشروعیت پیامها و سخنرانیهای امام در جهت انقلاب مستضعفین و برچیدن تفاوتهای طبقاتی منجر شد. امام همواره بر فساد و چپاول خاندان پهلوی و وابستگان آنها انگشت مینهاد و «شاه را به دلیل پشتیبانی از اسرائیل در برابر جهان اسلام به باد انتقاد میگرفت» بنابراین در جهت مقابله با این ساختار معیوب هر دو طرف قضیه، در جهت عکس یکدیگر حرکت کردند و طرفی پیروز شد که توانست به پشتیبانی ملت این نظام را برچیند.
فرجام
شاه به عنوان کارگزار و نهاد سلطنت، مشروعیت و کارآمدی خود را از دست داده بود و دیگر دستگاههای سرکوب نمیتوانستند صدای مخالفان را چه با توهین و ترور شخصیت و چه با دیگر ابزارهای خشن و غیرانسانی خفه کنند. انتشار این مقاله توهینآمیز، به مثابه انبار باروتی بود که در جهت عکس هدف اولیه آن که تضعیف روحانیون و مذهب قرار داشت و آنچه حزب رستاخیز به برچیدن تضاد طبقاتی به عنوان فلسفه انقلاب ایران یاد میکرد، نه تنها انجام نگرفت، بلکه به ریشهکن شدن خود نظام سلطنتی منجر شد!
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران