printlogo


کد خبر: 171188تاریخ: 1395/11/10 00:00
کورس ناکارآمدی

محمد عظیم زاده :«غلظت ریزگردها در هوایی که مردم خوزستان استنشاق می‌کنند 66 برابر حد مجاز است» و «آبان 95، 412 نفر بر اثر آلودگی هوا جان خود را از دست داده‌اند»؛ همین 2 گزاره کفایت می‌کند برای اینکه همه جا مشحون شود از هشتگ «فلانی باید استعفا بدهد»، «فلانی باید محاکمه شود» و «فلانی باید برود»، اصلا ساده‌ترین کار هم همین است، در زد و خورد و کوبش رسانه‌ای و در لشکرکشی مجازی نخستین چیزی که به ذهن می‌رسد همین است. در هر دو حالت اضطراری بالا مدیران مربوط چمدان سفر را بسته‌اند و به مراکش و لهستان رفته‌اند فلذا زمینه ذهنی نسبتا خوبی هم برای پذیرش این مساله می‌توان در افکار عمومی متصور بود اما چرا جریان انقلابی و مومن کمتر دست به چنین کارهایی می‌زند؟
اندکی تامل بر آنچه در این چند وقت اتفاق افتاده است نشان می‌دهد پس از انتخابات سال 88 و خطای سنگین جریان لیبرال در عدم پذیرش دموکراسی و رأی مردم ساخت سیاست در کشور به گونه‌ای شده است که ستیز جای خود را به رقابت داده و آنچه این وسط هیچ اهمیتی ندارد منافع ملی است. مسابقه و رقابت بر سر کارآمدی و ایجاد موازنه مثبت ملت- دولت، جای خود را به کورس ناکارآمدی و تلاش حداکثری برای استفاده از اشتباهات و کم‌کاری‌های طرف مقابل ستیز و موازنه منفی گروه‌های سیاسی داده است؛ اتفاقا جریان لیبرال و تکنوکرات در این رقابت گوی سبقت را هم از همه ربوده است.
جریان و تفکری که حداقل 20 سال از 28 سال زمامداری پس از جنگ را در قبضه خود داشته است و بسیاری از بنیان‌های مدیریتی را بنا گذاشته، بی‌رحمانه و بی‌شرمانه هیچ مسؤولیتی را نمی‌پذیرد و همه تلاشش این است که همچنان در رسانه‌های این‌ور آبی و آن‌وری آبی دوگانه وضع موجود و نقد وضع موجود را بسازد و رندانه و با شعبده‌بازی باز هم بشود «نماد تغییر»، یعنی در عین حال که متهم است، در جایگاه شاکی بنشیند! مدیری 12 سال است مسؤول محیط‌زیست این مملکت است و به هیچ‌کجا هم پاسخگو نیست و هر وقت محل سوال واقع می‌شود کلیات ابوالبقا می‌گوید، می‌گوید باید فرهنگسازی کنیم و... یا مدیری که سی‌واندی سال است در سطح بالا و در همه حوزه‌ها مدیر بوده و سر آخر به جای پاسخگویی ملت را استهزا می‌کند یا مدیری که سال‌هاست بسیاری از پست‌ها را اشغال کرده و سر آخر در کهنسالی سفارشش این است که «مدیر از خارج وارد کنیم»، مدیرانی که از فرط بی‌انگیزگی دوست دارند در دانشگاه باشند که هم اعصاب راحت‌تری داشته باشند و هم حقوق بیشتری بگیرند! مصیبت اینجاست که این کاست مدیریتی که سال‌هاست طبقه مدیران و الیگارشی  دولتی را تشکیل می‌دهند و در همه دولت‌ها هم هستند نه‌تنها به هیچ جا پاسخگو نیستند بلکه تمام تلاش‌شان هم این است که همیشه نماد «تغییر وضع موجود» باشند.
تفاوت این جریان با جریان انقلابی این است که جریان انقلابی حتی اگر دل خوشی هم نسبت به این جنس مدیریت‌ها نداشته باشد اما انقلاب و نظام و کارآمدی و ناکارآمدی آن را از خود می‌داند و حتی اگر در مدیریت‌ها و ناکارآمدی‌ها نقشی هم نداشته باشد، در بحران و حادثه وسط میدان است؛ نه برای نمایش که برای کار و از خطر حذر نمی‌کند، نه اینکه اگر هم جایی برای عکس گرفتن در بحران رفت ملازمی کنارش باشد که بگوید آقای دکتر «اینجا گازوئیل است و خطرناک». درد مردم را درد خود می‌داند از چهارراه استانبول و خیابان جمهوری تا روستاهای سرباز و خاش و ایرانشهر. جریان انقلابی دوست ندارد تنها با ناکارآمدی‌های مدیریت 30 ساله این آقایان عکس یادگاری بگیرد، خانواده مدیران جریان انقلابی از ایران گریزان نیستند و زندگی در هیچ جای دنیا را به این مرز و بوم ترجیح نمی‌دهند، هیچگاه مانند کسانی نیستند که در عین چسبندگی به حکومت و زر و زور و تزویر، شعار خروج از حاکمیت سر می‌دهند! همین‌هاست که به‌جای هشتگ فلان و هشتگ بهمان در فضای مجازی و مدیریت افکارعمومی از روی صندلی گرم و نرم نیز ترجیح می‌دهند در عمل و در میانه میدان مصائب ملت باشند، تا مبادا آنکه با امیدی به جمهوری اسلامی دلبسته است، نگران آن شود که کارآمدی در این سیستم وجود ندارد! تا بفهمد فرق است بین ناکارآمدی مدیر تکنوکرات لیبرال نجومی‏خور، با واقعیت جمهوری اسلامی مستضعفان و محرومان! اینجاست که جریان انقلابی دو برابر توانش می‌دود تا حتی ناکارآمدی‌های لیبرال- تکنوکرات را نیز رفو کند!


Page Generated in 0/0104 sec