دکتر موسی نجفی: در مرتبه اول، از استعمار غرب در کشورهای شرقی و بویژه اسلام و ایران انتقاد و به علل مهم توجه کردهاند. در این مورد، هر یک به تناسب عقیده و دیدگاه و موضع خود، ابعاد فرهنگی، اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را اولویت میدادهاند.
در مرتبه دوم که گروه کمتری بدان زاویه توجه کرده و گفتهاند که بین شعائر
انسان دوستانه و قانونمند و آزادیخواهانه غرب با استعمار و جنایات آن در شرق، تناقضی وجود داشته و دارد، در این تناقض ظاهری به این نکته مهم رسیدهاند که این اختلاف، جلوه ظاهری داشته و در باطن خوی این تمدن و تفکر، همان عصیان و تجاوز و ستم بر انسانهای دیگر است. و اما در مرتبه سوم که باز تعداد محدودتری را در سده اخیر شامل میشود، عدهای به این نکته پی بردهاند که باید به ذات و ماهیت درونی فلسفه و فرهنگ غربی و ریشههای اولیه آن توجه کرد؛ و با توجه به این ریشهیابی است که به تنافر و تمایز جدی این فرهنگ و تمدن با فرهنگ و تمدن اسلامی حکم قطعی دادهاند. در این مرتبه و سطح شناخت نقادانه از غرب، بهرغم جلوههای طلایی و درخشنده مادی و تجدد و ترقی و تسلط بر طبیعت در غرب با ابزار تکنولوژی، در نهایت ضعفهای اساسی و نقاط ابهام و تاریک آن مدنظر گرفته و گفته شده است که این جنبهها و نقایص جدی در پایان به نابودی و ویرانی و انحطاط آن جنبههای پیشرفت و خیره کننده میانجامد. و لذا افرادی که در این مرتبه قرار گرفتهاند، در ابتدای تماس و مواجهه، بهطور جدی با احتیاط، واقع بینی، سنجش و انتخاب به سراغ تمدن و فرهنگ غربی رفته، تزریق نفوذ همه ابعاد آن را به جامعه اسلام و ایران، فاجعهای جبرانناپذیر برای نابودی همه دستاوردهای چندین ساله فرهنگ و ارزشهای اسلامی تلقی میکردهاند.
نتیجه کلی
اگر بخواهیم مطالب عنوان شده را یک خط مرزی معین به عنوان نتیجه بحث مشخص کنیم، باید بگوییم بین جریان و اندیشه مذهبی و سکولاریسم این خط تفاوت از مشروطه به امروز وجود دارد که در یک طرف مذهب در ذات زندگی، آرمانها، اهداف و اصول اجتماعی و فکری و سیاسی، حضور جدی و تعیینکننده و پررنگ داشته و دارد و در طرف دیگر گرایش سکولار، مذهب یا حضور جدی نداشته یا وسیلهای برای غایتی دیگر بوده یا اینکه حضور کمرنگ داشته است. در نگاه عمیق تر، مذهب برای این تفکر به موازات عنصر یا عناصری دیگر توجیه و تفسیر و تحلیل میشده و میشود. در حقیقت در گرایش سکولار، مذهب نه هدف و آرمان بلکه وسیلهای برای رسیدن به لیبرالیسم و اصول غربی است.
با توجه به این جمعبندیها و مقدمات و اصول و عناوین مطرح شده، باید این نکته مهم را یادآور شد که مساله لیبرالیسم و روشنفکری و سکولاریسم و نفوذ و رخنه پیچیده آن، بویژه در بعد تهاجم و مقابله فرهنگی، مسالهای است که باید آن را جدی گرفت؛ غفلت یا تغافل از آن، به قیمت نابودی اصالتها و ارزشهای زیادی تمام خواهد شد.
با توجه به سیر تاریخی این مساله از 100 سال قبل تا به امروز و فراز و نشیبها و تحولات مهمی که در اثر قیام تنباکو، انقلاب مشروطیت، نهضت نفت و نهضت بزرگ 15 خرداد رخ داده و همچنین تغییرات عمده دستگاه حکومتی بر پایه فکری و مبانی جداگانه مانند تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی و از قالب سلطنت استبدادی به جمهوری اسلامی، میتوان بخوبی نقاط اشتراک و ریشهها و مبانی کلی هر یک از 2 تفکر دینی و سکولار را در قالبی قانونمند بررسی نمود؛ حاصل این جمعبندی تلاشی بود که این کتاب سعی در ارائه آن داشته و کاستیها و نقایص آن را انشاءالله خوانندگان بصیر بر نویسنده خواهند بخشید.
پایان
منبع: کتاب مشروطهشناسی، نشر آرما