محسن البرزی: بعضی فیلمها آنچنان خاص هستند که نمیتوان به صورت معمول آنها را نقد و بررسی کرد، شاید نیاز است به تقلید از مرحوم کیارستمی، شیرینوار عمل کرد و حالات مخاطب فیلم را دید تا به عمق مفهوم فیلم پی برد. فیلم «دعوتنامه» نیز از جمله همین فیلمهاست. تیتراژ اولیه مثل تمام فیلمها در حال معرفی عوامل فیلم است: حمیدرضا آذرنگ، شقایق فراهانی، میترا حجار و با معرفی عسل «فلانی» که نام خانوادگی فلانی دقیقا همنام کارگردان است و احتمالا مانند مسعود کیمیایی یا داوود میرباقری تلاش دارد تا اطرافیان خود را با فیلمهایش در سینما مطرح کند.
پرده اول: نمایی از یک اتفاق که تا آخر پرده هیچ ردی از آن نیست. پس از آن داستان یک جوان غیور مشهدی (اما با لهجه شیرین تهرانی) را میبیند که قد و قامتش را فقط در باشگاه بدنسازی میتوان به این شمایل در آورد، او در یک خانواده فقیر زندگی کرده، همسرش دقیقا کپی از زنان قاجار با ابروی پیوسته است، چادری که موهای مشکی و در هم از آن بیرون زده باشد. مرد خانواده که از قضا بینی عمل شده و صدای گیرایی داشته، به دلیل درگیری با پسر صاحب کارگاه اخراج شده است. وی بیچاره بوده و از شدت فقر و به خاطر بیماری فرزندش مجبور به دزدی از زائران میشود.چون وقتی میرود وام بگیرد میگویند از وقتی اختلاس شده وام کمتر میدهند.
پرده دوم: آخوند صیغهای که معتقد است فرزندش شهید امر به معروف بوده اما با پارتی حکم اعدام قاتل فرزندش را میگیرد. در حالی که در آخر فیلم متوجه میشود فرزندش اول درگیری را شروع کرده. وی اگرچه انسان دلرحمی است ولی همواره همسرش را (که بعدها میفهمیم او نیز صیغهاش بوده و تازه عقد شده) جزو انسان حساب نمیکند.
پرده سوم: تاکنون جمعیت زیادی به نشانه اعتراض سالن را ترک کردهاند اما از این پرده به بعد دیگر کسی از جایش تکان نمیخورد، بازی، دیالوگ و روند قصه آنچنان خاص است که مخاطب در دراماتیکترین صحنهها قهقهه میزند و مدام برای تکتک دیالوگها کف میزند. تا به حال دیده نشده تمام افراد حاضر در سالن بخواهند یکصدا به این صورت فیلمی را مورد تمسخر قرار دهند. گویا بنا بود یک داستان در هر پرده توسط یکی از آن 3 شخصیت روایت شود اما در هرکدام از پردهها داستان و دیالوگ تغییر میکرد و این خود به حجم تمسخرهای پس از اکران میافزود.
مدتی بعد: اینکه نام پرده آخر بود و پس از نمایش آن جماعت بیدرنگ قهقهههایشان بلند شد و سپس به افتخار نامگذاری این پرده دستهجمعی مشغول تشویق شدند، جایی که در آن تمام کاراکترها به هم میرسند و داستان به تصنعیترین شکل ممکن تمام میشود.
بعید میدانم کارگردان دعوتنامه به جهت حفظ آبروی خود حتی تمایل به حضور در اکرانهای عمومی داشته باشد اما این سوال مطرح است که مدیران جشنواره و آقای حیدری و رئیس سازمان سینمایی معیارشان برای دستچین کردن فیلمهایی مانند «دعوتنامه» که میتوانند در اوج درام قهقهه مخاطب را در سالن به همراه داشته باشند، چیست؟ آقای حیدری چطور راضی شد این فیلم به نمایش در بیاید؟