امیر استکی: مسؤولان دولتی و معاونان رئیسجمهور، مستقیم یا با کنایه علاقه واضحی به نشان دادن شهردار به عنوان تنها مقصر واقعه پلاسکو داشته و دارند و درباره مقصر واضح قانونی که نهاد مالک ساختمان است، اصلا و ابدا حرفی زده نمیشود. درباره وظیفه کاملا صریح هیاتمدیره در بیمه آتشسوزی ساختمان هم انگار سکوت را ترجیح میدهند و طبعا اصلا صورت خوشی ندارد که دولت از نقش وزارت کار که متولی اصلی مساله است صحبت کند! یقینا اگر اهالی محترم دولت ذرهای احساس میکردند رئیس بنیاد بناست کاندیدای ریاست جمهوری شود، همه این خطبهخوانیهای خانمها مولاوردی و ابتکار، اکنون متمرکز بر عملکرد بنیاد بود. البته محمد قوچانی که سابقه از لفافه خارج کردن قصد و اغراض اصلاحطلبان را به کرات دارد، بتازگی گفته است رقابتهای انتخاباتی ریاست جمهوری دوازدهم بر آوار پلاسکو بنا خواهد شد. با توجه به آنچه در فضای سیاسی کشور در این روزها میگذرد، اگر شهردار تهران کسی بود که احتمال کاندیدا شدن او نمیرفت قطعا بنای رقابتهای انتخاباتی بر آوار جای دیگری غیر از پلاسکو نهاده میشد. اما واقعا اگر به مسائل با عینک انتخاباتی بنگریم شرایط چقدر به نفع روحانی خواهد بود؟ مثلا بنای انتخابات میتوانست روی امواج متلاطم سیلابهایی که سیستان و بلوچستان فقیر را با خود برده است یا روی تل پرتقالهای نابودشده از سرما در مازندران یا روی واگنهای سوخته از تدبیر قطار تبریز- مشهد بنا شود. مسائل بسیاری هستند که میشود بنای رقابتهای انتخاباتی را بر آنها نهاد. مسائل بسیار مهمی که اگر در دوران کسان دیگری غیر از ولینعمتان این خبرنگاران آزاد(!) اتفاق افتاده بود، اکنون بیش از هر چیز دیگری این پتانسیل را داشت که بنای رقابتهای انتخاباتی را میزبانی کند. سبد کالا با همه حواشیاش در رابطه رانتهای وارداتی آن و مدیریت مشعشع توزیع آن، عمیقتر شدن روزبهروز رکود اقتصادی در کنار غولآسا شدن هر روزه نقدینگی، برجام و داستان غمانگیز دستاوردهایش، فیشهای حقوقی ناقابل نجومی، اتهام فساد اقتصادی برادر فلان رئیس کشور، فساد 8000 میلیارد تومانی صندوق ذخیره فرهنگیان، بحران عظیم بانکی و چالش نرخ بهره و... که میتوان تا تبدیل شدن به یک لیست بلندبالا ادامهاش داد، همه و همه از آن دست مسائلیاند که بسیار بسیار پتانسیل معنادهی به رقابتهای انتخاباتی را دارند. جریان انقلابی نمیخواهد اینگونه رفتار کند اما بیشک اگر اینها در دولت مخالف جریان تکنوکرات بود امروز اینها نیز به عنوان ابزاری انتخاباتی مورد استفاده بود اما از آنجا که در نیل به مطلوب به کار سیاستبازان معتدل نمیآیند، این بخت را نداشتهاند که در مرکز رقابتهای انتخاباتی قرار بگیرند. اینکه از میان این همه مسائل اساسی و بنیادی و از میان سیاهه مشکلات موجود کشور و انتظارات مردم، حادثه پلاسکو برای این منظور انتخاب شده است حاوی چند نکته بسیار مهم است؛ اول همانی بود که در ابتدای کار گفتیم، درگیر بودن یک رقیب احتمالی جدی در مساله پلاسکو، به نحوی که روزنامه رسمی دولت در پوشش بهت و غم هم نتوانست شعف درونی خود را از پیدا کردن یک گزک اساسی برای کوبیدن حریف پنهان کند و همان روز اول به دروغ و بدون هیچ اطلاع دقیقی آمار کشتههای پلاسکو را 300 نفر اعلام کرد. رقمی که برای تبدیل کردن مساله به یک بحران قابل بهرهبرداری مناسب سیاسی به نظر کافی میآمد!
نکته دوم مربوط به خالی بودن دست این جریان سیاسی برای ارائه دستاوردهای قابل دفاع به مردم است. هر چند تبلیغات گسترده دولت و رسانهها و سمپاتهایش به دنبال نشان دادن انبوهی از دستاوردهای نورانی است ولی جز خود دولتمردان و شمار قلیلی از عمله دستگاه تبلیغاتش کسی باور نکرده است در وضعیت خوبی بسر میبرد و در این شرایط که باز کردن هر مسالهای از مسائل کشور به نفع جریان اصلاحات و دولت نخواهد بود، پس پیش به سوی آوار پلاسکو.
در زندگی آدمی حالتهایی بهوجود میآید که فرد در آنها نه در پی انجام کار صحیح، بلکه بهدنبال تایید گرفتن مداوم از سوی دیگران است. شرایطی که در آن ساختن یک ظاهر قابل عرضه به دیگران از زندگی فرد به غایت اصلی او تبدیل میشود و همه مسائل او را تحتالشعاع قرار میدهد. این ضرورت مورد توجه و تایید و رجوع قرار گرفتن برای اینگونه افراد است که آنها را به رفتاری غلطانداز و فریبکارانه و توخالی وادار میکند. حالتی که در دنیای سیاست این روزهای کشور ما نیز به روشنی به چشم میآید. تلاش برای نشان دادن شرایطی مطلوب و مشعشع برای ماندن در مرکزیت قدرت سیاسی. دولت یازدهم بر همین مبنا بود که با عجله شروع به تولید دستاوردهای بزرگ و تاریخی برای خود کرد؛ اولینش هم ظاهر شدن در نقش منجی مردم گرسنه ایران با ایده سبد کالا بود و اگر چه پیشنهاددهندگانش به دنبال مطامع اقتصادی خود بودند ولی هسته سیاسی و استراتژیست دولت به دنبال نشان دادن یک نمایش ضربتی از توانایی خود در کنترل بحران خودساخته فقر غذایی ایرانیان بود اما بزرگترین این تاریخسازیها، انعقاد ضربتی برجام بود. برجامی پر از ابهام و تبصره و بندهای محرمانه که بیشترین کاربردش، فخری بود که دولتمردان با آن به ملت ایران فروختند اگرنه تقریبا هیچ آن سوغاتی است که کمکم به دست خلقالله میرسد. همه اینها براساس همان ضرورت موجه و مطلوب و قهرمان جلوه کردن دولتیان در نظر ملت است که رخ داده یا حداقل اینکه با کیفیتی که وصفش رفت روی داده است. ضرورتی که خود پیشنیاز اصلی ماندگاری در قدرت است و اینجاست که گاهی آدمی آرزو میکند کاش انتخاباتی در راه نبود و قدرت برای یک دوره کافی و وافی در دستان رئیس محترم جمهور میماند تا نیازی به این همه ظاهرسازیهای پرخرج و هزینه نمیشد! هزینهای که کاش مالی و اقتصادی بود ولی متاسفانه در بسیاری موارد عاطفی و حیثیتی است.