محمدرضا کردلو: ویلاییها به جای تیتراژ شروع، یک نوشته داشت: «روایتی از صبوری همسران شهدا در شهرکهای مسکونی حاشیه جبهه». ادعای فیلم هم «یک روایت» است نه بیشتر. پس اگر کسی بگوید روایتها ناقصند، اساسا از سر این اشتباه این حرف را زده که خیال میکند، فیلم از «روایتها» تشکیل شده و نه «یک روایت». حال آنکه همه 95 دقیقه فیلم «یک روایت» است. همه زنهای قصه، با همه تفاوتهایشان «یک روایت» دارند؛ «روایت صبوری». روایت «ابهت زنانگی در خانههای بیمرد». در ویلاهایی که بمباران میشوند. ویلا معمولا همردیف با آرامش است و در میان عامه، آسودگی و راحتی و ویلا یک جورهایی مراعات نظیر دارند. اما منیره قیدی چه تضاد سینمایی و زیبایی ایجاد کرده است. در اندیمشک ویلاهای بدون مرد، با سختی و رنج و غم همردیفند و یک تعلیق مستمر. زنها در کنار یکدیگر اما تنهای تنها زندگی میکنند چون همسرانشان در کنارشان نیستند؛ پریشانی در جمعیت. شاید هر چند شب یکبار فقط یکی از خانهها «مرد» داشته باشند. بچههای زیادی منتظر پدرانشان هستند اما فقط یکی از پدرها آن هم چند روز یک بار به شهرک سر میزند. مردها که شهید میشوند، زنها تازه شروع میکنند و زندگی از «شروع زنانه» جریان پیدا میکند و ادامه مییابد. «سیما» (طناز طباطبایی) قرار است از ایران برود. چون همسرش داوود در جنگ است. مادربزرگ (ثریاقاسمی) بچهها را به ویلا میآورد تا مگر به داوود نزدیکتر باشند و پدرشان سراغی از آنها بگیرد. داوود در ماموریت است و نمیآید. سیما که به بهانه بچهها به «ویلا» آمده به سختی در میان «ویلاییها» شروع به زندگی میکند. یاد میگیرد مثل آنها سختی بکشد، زیر بمباران به سمت پناهگاه بدود. منتظر آمدن همسرش باشد. از اینکه با هر بار رسیدن «هایس» (آمبولانس) خبر شهادت همسرش را نمیشنود خوشحال شود و زندگی کند. خانم خیری (پریناز ایزدیار) فرمانده شهرک است و ویلاییهای دیگر از او حرفشنوی دارند اما وقتی شوهرش (صابر ابر) شهید میشود، او دیگر دلیلی برای ماندن ندارد؛ میرود. ویلاها میمانند و سیما که جای خانم خیری را میگیرد. مردها میروند. مردها شهید میشوند اما زنها میمانند، زندگی میکنند، زندگی میسازند و همه زندگی مدیون آنهاست. ویلاییها نشان میدهد اینکه «مرد از دامن زن به معراج میرود» تنها یک جمله نیست، توصیفی انسانی از مکتب است. مکتبی که هم مادر شهید و هم همسر شهید هر دو «منتظرند» و «صبور». ویلاییها توصیفی از یک مکتب است که در آن مردان وظیفهای دارند و زنان نیز وظیفهای! و دقیقا وظیفه زنان زمانی بیشتر میشود که مردها نیستند. تکلیف زنان زمانی سختتر میشود که مردها نیستند. در این بین انتظار بسیار غریب است. انتظار زنانه، انتظار مادرانه، انتظار همسرانه و از همه غریبتر انتظار کودکانه! و ویلاییها چقدر در توصیف این انتظار موفق است.