printlogo


کد خبر: 171434تاریخ: 1395/11/14 00:00
چرا فیلم می‌سازیم؟

محمد رضوانی‌پور: «ماجان» دارای اغلب استانداردهایی است که یک فیلم را تبدیل به گزینه‌ای مناسب برای پر کردن کنداکتور آخر هفته شبکه‌های سیما می‌کند. یک قصه کلیشه‌ای و پرسوز و گداز که می‌تواند به مخاطب تضمین دهد نیازی نیست «حواس جمع» پای فیلم بنشیند. درست مانند یک اُپرای صابونی در تلویزیون. فیلم یک آنتا‌گونیست شرور دارد و صرفاً از همان نان می‌خورد، البته اگر نان و آبی در کار باشد! فیلمنامه‌نویس با خلق این کاراکتر دیوصفت یعنی هاشم (فرهاد اصلانی) و قرار دادن او بر سر راه مادر و پسر معصوم، این فرصت را به خود داده تا درام‌پردازی کند. نقشه مشخص است: تحریک احساسات مخاطب از طریق نمایش پی‌درپی مظلومیت‌های مادر و پسر آن هم در قالبی خام‌دستانه از یک سو و مانع‌تراشی‌های آدم‌بده‌ قصه در مسیر زندگی این دو فرشته از سوی دیگر. به طور کلی قصه‌گو بودن یک فیلم فی‌نفسه نه‌تنها عیب نیست، بلکه حتی غنیمتی است برای سینمای کم‌رمق ایران اما بحث بر سر این است که واقعاً چرا فیلمساز پیش از ساخت اثرش به این مساله فکر نکرده که فیلمنامه «ماجان» فاقد بداعت، اصالت و جاذبه‌ای است که بتواند با تکیه بر آن، در حد و قواره یک درام متوسط سینمایی ظاهر شود؟ این مشکل وقتی تبدیل به یک معضل می‌شود که فیلم در پایان‌بندی همان اندوخته ناچیز خود را هم از دست می‌دهد. پایان فیلم آنقدر پرت هست که انگار میان ضبط راش‌های سکانس پایانی و مابقی فیلم مدت زمان زیادی فاصله افتاده است! شخصیت‌محوری فیلم یعنی مولود(ماجان) به کلی در حاشیه گم و سرنوشت این خانواده نیز به حال خود رها می‌شود. هیولای فیلم هم لب ساحل آبغوره گرفته و لابد پشیمان شده، شاید هم نه. مگر فرقی می‌کند؟ اگر فردی بی‌اطلاع از تمام فیلم فقط به تماشای چند پلان آخر بنشیند و به دکوپاژ دقت کند، به احتمال زیاد تصور می‌کند این زن و مرد عاشق یکدیگر هستند و اکنون بعد از پشت‌سر گذاشتن مصائبی لب ساحل نشسته‌اند تا درد و دل کنند. به‌علاوه، بعد از مواجهه با حرکت کرین در پلان آخر، دیگر حتماً مطمئن می‌شود که عشق این دو نفر آسمانی است!


Page Generated in 0/0074 sec