printlogo


کد خبر: 171569تاریخ: 1395/11/17 00:00
نگاهی به آثار اکران شده در روز ششم جشنواره سی‌وپنجم فیلم فجر
ماجرای نفوذ

گروه فرهنگ و هنر: 35 سال از از ترورهای سازمان مجاهدین خلق(منافقین) در خیابان‌های تهران می‌گذرد. چندهزار نفر از مردم طی فاشیستی‌ترین عملیات مسلحانه تاریخ معاصر در کوچه پس‌کوچه‌های شهر به خاطر جرائمی چون «ریش داشتن» و «چسباندن عکس امام بر در و دیوار محل کارشان» ترور می‌شوند. سازمان ادعا می‌کند برای مقابله با جمهوری اسلامی به عملیات مسلحانه روی آورده است اما مردم را به وحشیانه‌ترین شکل ممکن قربانی می‌کند. 35 سال از این ماجرا می‌گذشت اما یک سکانس سینمایی درباره این وقایع ساخته نشده بود. در سینمای دنیا هرکدام از این اتفاقات سینمایی‌ترین سوژه‌ها برای پرداختن و تاثیرگذاشتن بر افکار عمومی هستند اما «سکوت سینمای ایران درباره تاریخ معاصر» تلخ و گزنده است. نکته‌ای که کارگردان «ماجرای نیمروز» از آن به کوتاهی سینما درباره تاریخ معاصر تعبیر می‌کند. سینما سال‌ها با ادعاهایی چون «کار تاریخی مخاطب ندارد» وضعیتی منفعل در حوزه تاریخ معاصر داشته است. آنقدر که برخی‌ها هنوز باور نمی‌کنند سینمای سیاسی و تاریخی می‌تواند مخاطب را به سالن‌های سینما بکشاند. تشویق‌های ممتد تماشاگران از طیف‌های مختلف فکری در سالن برج میلاد در شب اکران «ماجرای نیمروز» که شلوغ‌ترین شب جشنواره بود، شاهدی بر این مدعاست. «ماجرای نیمروز» که «ماجرای نفوذ» و ضربه‌هایی است که از این ناحیه به کشور وارد شده است، قصه‌ای پرکشش، پرتنش و مستند است که شخصیت‌های آن همه شکل گرفته‌اند. حتی نقش‌هایی که دقایقی کوتاه در فیلم حضور دارند، «شخصیت» یافته‌اند و بخوبی می‌توانند به جای شخصیت‌های اصلی بنشینند. رحیم، کمال، صادق و دیگران بخوبی در ذهن مخاطب می‌نشینند و مخاطب با آنها همزاد‌پنداری می‌کند. یکی از تعلیق‌های مستمر در این فیلم خبرهایی است که از ترور‌ها به گوش می‌رسد. تابستان 60 یکی از پرتنش‌ترین تابستان‌های تاریخ معاصر انقلاب است که در آن جمع زیادی از مسؤولان کشور در رده‌های بالای مملکتی و تا مردم در فرودست‌ترین اقشار توسط منافقین ترور می‌شوند. بنی‌صدر و مسعود رجوی در آن تابستان از کشور فرار می‌کنند.  سازمان اطلاعات سپاه مسؤولیت مقابله با این ترورها را برعهده دارد اما حجم «نفوذ» بالاست. تا آنجا که عامل شنود اطلاعات سپاه هم «نفوذی» است. یکی از نزدیک‌ترین دوستان رئیس‌جمهور رجایی «نفوذی» است. عامل فرار بنی‌صدر «نفوذی» است و «نفوذی‌ها» همه‌جا از برج مراقبت فرودگاه مهرآباد تا «کمیته» هستند. «نفوذ» پرتکرار‌ترین کلمه‌ای است که در دیالوگ‌ها ردوبدل می‌شود. روایت مستند- درام محمدحسین مهدویان از این «نفوذ» آنقدر پرکشش است که یک لحظه هم نمی‌شود از پرده سینما فاصله گرفت. در شبی که تشویق‌های ممتد برای «ماجرای نیمروز» سالن مرکز همایش‌های برج میلاد را تسخیر کرد، «خوب، بد، جلف» پیمان قاسمخانی، «آذر» محمد حمزه‌ای و «پشت دیوار سکوت» مسعود جعفری‌جوزانی به نمایش درآمدند. «خوب، بد، جلف» که به نظر می‌رسد اکران موفقی داشته باشد و فروش خوبی کند، در سالن جشنواره هم مانند سینماهای مردمی کارکردی جز خنداندن نداشت. «آذر» محمدحمزه‌ای گویا صرفا برای امتداد دادن به «نقش اول ماندن» نیکی کریمی ساخته شده بود و نمایش مردستیزی با رویکردی شبه‌فمینیستی بود. «پشت دیوار سکوت» هم در حد نام و نشان مسعود جعفری‌جوزانی نبود، اگرچه با محوریت موضوعی مهم و درباره «ایدز» ساخته شده بود. نوشته‌هایی درباره فیلم‌های اکران شده در روز ششم جشنواره سی‌وپنجم فجر را در ادامه می‌خوانید.
***
جنگ با ستون پنجم
محسن شهمیرزادی: مهدویان به فرمی تکامل می‌بخشد که خود، آغازگر آن در سینما بوده است. فرمی بدیع که زمینه مناسبی برای روایات تاریخی را فراهم می‌آورد، اگرچه که تا پیش از ماجرای نیم‌روز، مستند-داستانی بودن آثار مهدویان کار او را در پرداخت فیلمنامه آسان می‌کرد، زیرا شخصیت‌ها جان نداشتند و بدون نیاز به هیچ دیالوگی، دوربین از دور فضا را رصد می‌کرد اما داستانی شدن این سبک از فیلم‌سازی ریسک بالایی می‌طلبید، از سویی می‌توانست پایان زودهنگامی برای فرم مهدویان باشد و از سوی دیگر پرداخت به این برهه حساس و تاریک تاریخ انقلاب، راه رفتن بر لبه تیغ بود، زیرا هرگونه اشتباهی ولو کوچک می‌توانست وداع زودهنگام او با سینما در موضوعات تاریخی باشد. اما روند داستان‌سازی این فرم و پرداخت تاریخی آن کم‌نظیر بود. داستان‌های فرعی برای پر کردن فیلم و صیقل دادن داستان اصلی نبود، روایت‌های عاطفی کاملا ذیل هسته مرکزی داستان قرار می‌گرفتند. اگرچه صحنه‌های دراماتیک می‌توانست مانند بسیاری از فیلم‌های دیگر «ضدجنگ» تعبیه شود اما باید پذیرفت که اگر «نزنی میزننت»؛ حتی اگر معشوقه‌ات، خواهرت و حتی دوستت باشد. خوشبین بودن به دشمن، مثله کردن برادرت را در پی دارد و می‌تواند نفوذی‌ترین عوامل را در مهم‌ترین نقطه امنیتی بگنجاند. شخصیت‌ها تیپ‌سازی شده‌اند، هرکدام نماد تفکری خاص و رفتاری منحصربه‌فرد‌ند که البته در عالم واقع انسان‌ها نمی‌توانند تا به این حد تک‌بعدی باشند اما به نظر می‌رسد در روایت‌های تاریخی که مخاطب نسبت به کلیت آن جهل دارد، نیاز است تا هرکدام از شخصیت‌ها معرف بخشی از عقاید موجود در آن دوره باشند، چیزی که در آژانس شیشه‌ای نیز بخوبی گنجانده شده بود. در میان این شخصیت‌ها، شخصیت هادی حجازی‌فر از برجستگی خاصی برخوردار است؛ چریکی که به سختی راضی می‌شود فتح قله‌ها در جنگ را کنار گذاشته و به نبرد شهری در تهران روی آورد. طبیعتا بدون شخصیت حجازی‌فر فیلم هیچ رگه‌ای از طنز نداشت و با تلخی‌مزاج مخاطب را رها می‌کرد اما وی بخوبی از عهده طنازی در کار بر آمده است و بدون شک سیمرغ بهترین بازیگر مکمل تاکنون برازنده او است. او شخصیتی عملیاتی است که مدام به نبرد و کشتار تمایل دارد و هیچ رگه‌ای از تفکر و عقلانیت در وی دیده نمی‌شود، این تیپ «نابخرد دوست داشتنی» اگرچه مخاطب را می‌خنداند ولی در ذیل آن، بیننده به این نتیجه می‌رسد که این تیپ از آدم‌ها (اهالی جنگ) هیچ‌گاه نباید در مصدر تصمیم‌گیری‌ها قرار گیرند، زیرا روحیه عملیاتی‌شان پیامدهای ناگواری در پی خواهد داشت. مهدویان با خلق تیپ‌هایی دوگانه و متضاد بیان می‌کند جنگ شهری با ستون پنجم فرق بسیاری با نبردهای آزادسازی در قله و بیابان دارد و حرف‌های خودش را تا حدی از زبان شخصیت مسعود بروز می‌دهد؛ گفتمانی که پیش از این در فیلم «چ» و داستان آزادسازی پاوه مشهود بود.  به هر ترتیب مهدویان با خلق این اثر کم‌نظیر انتظارات را از خودش بالا برده و حال بی‌رقیب او، آینده‌ای درخشان می‌طلبد که گوشه‌های تاریک تاریخ را با نور سینما روشن کند، اگرچه این فرم ناب اما محدود او همواره می‌تواند نقطه قوتی در آثارش باشد اما ممکن است روزی بیاید که نگاتیو و دوربین‌های دوره‌های پیشین به اتمام برسند و از همین الان باید فکری به حال آینده کرد. آینده‌ای که نشان می‌دهد مخالف‌ترین انسان‌ها نیز به پای فیلم خوب ایستاده‌اند و ممتد‌ترین تشویق طول جشنواره را به نامش رقم می‌زنند.
 


Page Generated in 0/0075 sec