احسان کرمی: در تاریخ پر فراز و نشیب آدمی، انسانها همیشه خاطرات، عقاید و تاریخ نیاکان و گذشتگان خود را سینهبهسینه و به طور شفاهی یا به شکل نقاشی و مکتوب برای آیندگان خویش به میراث باقی گذاشتهاند؛ گاه در قالب اسطورهها و گاه خلق افسانهها و گاه در قالب حکایتها و قصههای عامیانه؛ اما این سنت هیچگاه متوقف نشده و در تمام گستره دنیا و ملل مختلف همیشه زنده و در جریان بوده است. چه در مغرب زمین و چه در مشرق میتوان آثار و نشانههای فراوانی از اسطورهپردازی و افسانهسرایی سراغ گرفت و ایران، هند و مصر میتوانند نمونههای تام و تمامی از این موضوع باشند و یونان جایی که ادیسه و ایلیاد هومر و داستان خدایان اساطیری نمودی بارز دارد. لیکن پس از فروپاشی روم و حاکمیت هزار ساله مسیحیت کاتولیک در قرون وسطی این جریان با توقف روبهرو میشود، چراکه اکنون تفاسیر برگرفته از مسیحیت کاتولیک محور عالم و آدم میشود و در آن جایگاه داستان، اسطوره، رمان و قصه تا حدودی کمفروغ است. اروپای رنسانس بر تمام شؤون مردم تاثیری شگرفی میگذارد و دنیای جدید و متفاوتی از آنچه بوده خلق میکند و همه چیز دستخوش تغییر میشود. اروپای قبل از رنسانس جامعهای فئودالی است که کتاب در آن پدیدهای مختص طبقه اشراف، نجیبزادگان و کلیسا است، زبان علم لاتین محسوب میشود و مردم بهرغم دسترسی کم خود به کتاب فاقد آموزش رسمی و سازمانیافته به معنای امروزی آن بودند. کتاب به عنوان شیء ارزان و فراوان در دسترس همه نبود و چه بسا خیل عظیمی از مردم عمر خویش را بدون سواد سپری میکردند. اما رنسانس و در پی آن ظهور عصر روشنگری و در انتها کشفیات و اختراعات عصر انقلاب صنعتی موجب شکاف جدی میان دنیای جدید با دنیای کهن میشود. مردم اروپای قبل از رنسانس اصولا کتاب را مختص کلیسا، نجبا و طبقه درباریان و اشراف میدانستند و آنچنان به آن نیازی احساس نمیکردند، وضعیت زندگی و گذران اوقات نیز به گونهای نبود که زمان چندانی برای مطالعه و سرگرمیهای دیگر داشته باشند و عمده مردم درگیر کار برای فئودالها و زمینداران بزرگ بودند. در شرق موضوع کاملا متفاوت است اما جریان تاریخ آن متفاوت از غرب است. گوتنبرگ با تجمیع علم چینیها و کرهایها در چاپ برای نخستینبار ماشین چاپی که توان حروفچینی داشت اختراع کرد؛ ماشینی که شاید بتوان آن را یکی از زمینههای شکلگیری عصر جدید و انقلابی نوین در اروپا و در پی آن جهان دانست. انسان اروپایی حال ابزاری در اختیار داشت که به سهولت میتوانست در زمانی کوتاه کتاب را در تیراژی بالا و ارزان چاپ و منتشر کند و بدین شکل انحصار کتاب از طبقه خاصی که تنها زمان و مکنت کافی برای ابتیاع آن داشتند خارج شد. حال افکار و عقاید به سرعت مکتوب و منتشر میشدند. سپس با ورود بشر به عصر روشنگری انسان محور عالم خود میشود، حال انسان تعریفی نو از خود دارد و بر خود واجب میداند جهان خویش را بسازد، او داعیه اندیشه حسابگری عقلانی بریده از آسمان دارد. ماشین چاپ به کمک او میآید و با شروع نهضتی که در رنسانس توسط امثال مارتین لوترکینگ و کالوین در ترجمه انجیل به زبانهای مختلف شکل میگیرد چاپ کتاب روزبهروز همه گیرتر میشود؛ اکنون هر مکتوبی به سرعت به کتاب تبدیل و در اختیار تمام مردم قرار میگیرد. در واقع کتاب ابزار ارتباطات و زبان زمانه میشود. انقلاب صنعتی این روند را با شتاب بیشتری روبهرو میکند. با اختراع ماشین بخار و فناوریهای بعدی روزبهروز کتاب وارد زندگی مردم میشود. دوران فئودالیسم در اروپا به آرامی رو به زوال مینهد و طبقه جدید بورژوا و سرمایهداری نوین که بیشتر بر پایه تولید انبوه و کارخانهای و تجارت استوار است پا به عرصه وجود میگذارد. استعمار خود را به 4 گوشه جهان میرساند و کشتیرانی بهروزترین، سریعترین و بهصرفهترین وسیله حملونقل جهانی میشود. قالب اجتماعی مردم نیز متحول میشود و با ظهور صنایع بزرگ و سنگین طبقهای بزرگ از کارگران حرفهای در اروپا شکل میگیرد که با کوچ از روستاها به مناطق شهری در کارخانههای بزرگ و کوچک تولیدی مشغول کار هستند. صنایع جدید نیازمند نیروی کار باسواد هستند و ناظر بر همین نیاز پایههای آموزش عمومی به شکل امروزی آن شکل میگیرد و خیل عظیمی از مردم باسواد میشوند. بشر جدید بشر ماشینی است و اوقات خود را در کارخانههای بزرگ و پر سروصدا سپری میکند و نیازمند سرگرمی است. بدین شکل نوع جدیدی از ادبیات که کم و بیش، از گذشته وجود داشته به آرامی شکل میگیرد و این ادبیات جدید چیزی نبود غیر از رمان و داستان. چاپ کتاب سهل و ساده شده و با قیمت تمامشده ارزانی در اختیار قرار میگیرد و از جانبی کتاب بهطور اعم و رمان به طور خاص به صنعتی پر سود تبدیل شده که ناشران را ترغیب به چاپ و ترویج کتاب میکند. نخبگان، کشیشان، اشراف و حتی طبقه جدید بورژوای اروپا وسیلهای غیر از کتاب برای ترویج و انتشار افکار خود ندارند و در کنار متون مقدس رمان به بخش مهمی از زندگی مردم تبدیل میشود. نخستین تصاویر متحرک در سال 1878 در اروپا بر پایه عکسبرداری متوالی ساخته و میتوان گفت سینما متولد میشود. اگرچه بسیاری از صاحبنظران شاید ارتباط میان سینما، رمان و داستان را چندان قوی و مهم قلمداد نکنند اما نمیتوان گمان کرد سینما خلأ ساخته شده است. بدین شکل میتوان گفت سینمای غرب وارث 4 سده نمایشنامه، رمان و داستاننویسی در نوع جدید و انواع و شکلهای مختلف آن است. سینما در واقع وارث سوژههایی بیانتها برای ساخت میشود. نمایشنامه نیز با وجود نمود آن در یونان باستان قدرتمندتر از گذشته ظاهر میشود و برآیند این سیر تاریخی سینمای امروز غرب است. امروز سری فیلمهای سینمایی مانند هری پاتر در واقع بازنمایی یک رمان دنبالهدار هستند. جهان از احوال و نسبت جدید انسان غربی متاثر میشود و ایران معاصر نیز کم و بیش و با نواقص فراوان تحت تاثیر همین روند قرار میگیرد. ورود سینما و تلویزیون به ایران به سرعت شکل میگیرد اما رمان و داستاننویسی و به طور کلیتر کتاب بسته به اوضاع و احوال سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران به کندی متحول و متشکل میشوند، چرایی موضوع در این نهفته است که رمان و داستان به عنوان بخشی از فرهنگ در گذر زمان شکل میگیرند اما سینما بنا به ماهیت ابزار و صنع بودنش به سرعت جهانگیر میشود.
امروز یکی از دغدغههای انقلاب اسلامی بازنمایی واقعیتها، آرمانها و ارزشهای انقلاب برای مردم کشور و جهان و همچنین انتقال پیام و تفکر ناب، عقلانی- انسانی و اصیل انقلاب است و طبیعی است سینما و تلویزیون میتوانند به عنوان ابزارهایی موثر در این میان نقش ایفا کنند. اما باید پذیرفت سینمای انقلاب نیز در خلأ یا پایههای سست استوار نخواهد شد. امروز سینمای انقلاب لوازمی دارد که تا مهیا نشود نباید انتظار شکلگیری سینمای انقلاب را داشت. فیلمهای استثنائی سینمای ایران که با دغدغه عده معدودی از کارگردانان و تهیهکنندگان ساخته میشوند نیز نمیتوانند به اندازه کافی انقلاب را بنمایانند. امروز باید پذیرفت آموزش بازیگر و کارگردانی که بخواهد برای انقلاب دغدغه داشته باشد آغاز از میانه است و نمیتوان خلأ موجود را پر کرد. کارگردان و تهیهکنندهای که سناریو یا روایت مکتوب قوی در دست نداشته باشد و سینماگری که محتوای کافی در دسترس خود ندارد، نمیتواند فیلم انقلابی قوی و درخور بسازد و چه بسا اصلا نمیتواند فیلم انقلابی بسازد. طبقه روشنفکری غربزده و سکولار نیز اساسا دغدغه انقلاب و آرمانهای آن را ندارد. باید از بنیاد شروع کرد و سینمای انقلاب را ساخت. نخستین لازمه انقلاب تولید محتوا برای سینما و تلویزیون است. باید آگاه بود این محتوا صرفا با آموزشوپرورش رماننویس و داستاننویس تامین نخواهد شد، چراکه اساسا دغدغه ما رمان و داستان بماهو موجود آن نیست بلکه برای انقلاب رمان و داستان و در نهایت سینما ابزاری جهت انتقال پیام و بازنمایی واقعیتهای مکتوم انقلاب و اسلام است لاجرم آن که برای انقلاب قلم میزند باید شخصی با شاخصههای خاص باشد. نویسنده تراز انقلاب باید به خودآگاهی تاریخی و باوری استوار از انقلاب و اسلام رسیده باشد، او باید به تاریخ اسلام و انقلاب و تاریخ اوضاع و احوال عالم خود آگاه و بصیر باشد و علاوه بر آن اسلام را بخوبی بشناسد و آرمانها و دغدغههای آن را بداند. نویسنده انقلاب باید دغدغه انقلاب داشته باشد تا برای انقلاب قلم بر کاغذ گذارد. آن زمان که محتوای انقلابی خلق شد به دنبال آن بازیگر، کارگردان و تهیهکننده انقلابی نیز خود شکل خواهند گرفت. پس از انقلاب نویسندگان زیادی ظهور کردهاند و کتابهای فراوانی نوشته شده است اما همیشه برای سینماگر انقلابی نبود محتوا دست او را خالی و حق انتخابش را محدود کرده است. باید اضافه کرد تولید رمان، داستان و نمایشنامه آن هم انقلابی علاوه بر ساختن پایههای سینمای انقلاب، نشر کتاب را نیز به تحرک وامیدارد. باید پذیرفت نویسنده انقلابی اصلا فقر سوژه ندارد و تاریخ پرفراز و نشیب ایران چه قبل از اسلام چه پس از آن و چه در دوران چهار دههای بعد از انقلاب اسلامی پر از موضوعاتی است که میتواند هر کدام دستمایه خلق داستانها و رمانهای فراوان و به تبع آن فیلمهای فراوانی شود؛ نویسنده انقلابی باید بداند هیچ حوزهای نیست که او نتواند در آن قلم بزند. با نگاهی به هر سو، این کشور پر از روایتهای ناگفتهای است که فریاد بازنمایی سر دادهاند و توجه ما را به خود میخوانند. از شور و شعف انقلاب تا خاکریزهای دفاعمقدس، از میدان مبارزه خاموش سربازان گمنام امام زمان(عج) با دشمنان تا رشادتهای خاموش دانشمندان این مرز و بوم و از آتشنشانان جانباز و شهید تا مدافعان حرم، تا بغضهای فروخفته اسلام و رد تازیانه ظلمهای تکفیر و وهابیت بر پیکرهاش در تاریخ پر از داغ آن و از طوغ استکبار صهیونیسم بر شانههای جهان. روایتهایی که ما را میخوانند که آنها را به ابزارهای مختلف فریاد کنیم و برای جهانیان بازنمایانیم.