printlogo


کد خبر: 171586تاریخ: 1395/11/18 00:00
مهندسی گشایش‌های هر روزه در پسابرجام!

محمد زعیم‌زاده:با 2 اتفاق اخیر به نظر می‌رسد واقعیت دوران پسا اوباما و اتمام ماه‌عسل خط ارتباطی تهران- واشنگتن بیش از پیش رخ نموده است. تحریم تعدادی از ایرانیان و افراد مرتبط با ایران به بهانه ارتباط با برنامه موشکی ایران که پیش‌تر توسط مسؤولان دولتی بارها به مثابه نقض برجام فرض می‌شد از یکسو و صدور  فرمان ترامپ، رئیس‌جمهور جدید آمریکا در ممنوعیت ورود ایرانیان به آمریکا که اتفاقا  واکنش‌های زیادی را برانگیخته است و یک اجماع منفی درباره آن در ایرانیان داخل و خارج و موافق و مخالف جمهوری اسلامی ایجاد کرده، به خودی خود، برای دولت روحانی سنگین و پرهزینه است اما برای دولت روحانی بدتر این است که با گذشت بیش از یک سال از اجرایی شدن برجام این دو اقدام دولت آمریکا، در افکار عمومی در چارچوب مفهومی جمله قصار رئیس جمهور که «بعد از برجام هر روز یک گشایش داشتیم» دیده و شنیده و فهم می‌شود.
نکته جالب‌تر این است که در این مدت که چنین اکت سنگین سیاسی‌ای را در فضای واقعی از هیات حاکمه آمریکا شاهد بودیم، واکنش حسن روحانی به این دو مساله بسیار حداقلی بوده است. روحانی در این مدت ترجیح داده ترامپ را تنها فردی کم‌تجربه قلمداد کند و بیشتر درباره دیوارکشی بین مکزیک و آمریکا اظهار نظر کند، البته در این بین محمدجواد ظریف چند واکنش منفعلانه در فضای مجازی درباره برخی تهدیدهای مجازی ترامپ داشته است اما سوال این است: چرا شخص رئیس‌جمهور و وزیر امورخارجه هیچ موضع جدی‌ای درباره موارد اعمالی کاخ سفید نمی‌گیرند و تنها به تهدیدات امنیتی مجازی پاسخ می‌دهند؟
پاسخ این است: اگر سمت و سوی واکنش‌های دولتی به سمت واقعیت‌های پسابرجامی در دوره ترامپ برود دولت باید به سوالات مهمی درباره برجام پاسخ بدهد؛ باید بگوید چرا برجام به عنوان تک‌محصول دولت حتی نتوانسته لحن هیات حاکمه کاخ سفید را نسبت به ایران تغییر دهد چه رسد به ساختار تحریم‌ها؟ چطور مخاطب و افکار عمومی باید باور کند دیوار تحریم ترک برداشته، در حالی که ترامپ بعد از برجام مانند اوبامای قبل از برجام یک جمله را در قبال ایران به کار می‌برد: «همه گزینه‌ها روی میز است»؟
و سوال مهم‌تر آن است که روحانی و ظریف چطور و با چه منطقی تنها به پشتوانه یک‌سال باقیمانده از دوره رئیس‌جمهوری اوباما که خودش هم بارها برجام را نقض کرد، تعهدات سنگین ۱۵ساله و به روایتی 25 ساله در تنازل‌های عجیب و غریب در بحث هسته‌ای تا حد پذیرش صنعت هسته‌ای دکوری را در برابر قول و قرار شفاهی کری و اوباما که امروز مسؤولیت‌شان در آمریکا هیچ است پذیرفته‌اند؟
نکته دوم این است که وقتی می‌توان با ادبیات جدید دولتمردان آمریکا به بازتولید دوگانه غیرواقعی جنگ و صلح پرداخت، چه کاری است به ابهامات اصلی درباره کارکرد برجام پرداخت؟ وقتی هم راه خارج بسته است و هم به دلیل برخی معذوریت‌ها خیلی نمی‌توان در داخل دوگانه‌های فرهنگی و اجتماعی پرسروصدا ساخت، بهترین راه این است که چنین القا شود اگر بنا باشد دنیا بر پایه مدیریتی «ترامپ‌وار» بچرخد، خطر جنگ جدی است و تنها تفکری که می‌تواند جلوی تهدید و جنگ را بگیرد ما هستیم! فارغ از اینکه مردم دوره دوم خرداد را در ذهن دارند یا نه که پس از سال‌ها تنش‌زدایی و گفت‌وگوی تمدن‌ها و تلاش برای تضعیف محور مقاومت و حزب‌الله و... در نهایت به مدال پرافتخار محور شرارت نائل آمده بودیم!
اما واقعیت این است که اگر تنها پارامتر برای تصمیم‌گیری درباره انتخاب مردم در اردیبهشت 96 همین مساله باشد که چگونه باید با آمریکای ترامپ مواجه شد- که این فرض واقعی نیست و به نظر می‌رسد مساله کارآمدی و مقابله  با فساد از اهمیت بیشتری برخوردار باشد- این سوال برای بخشی از افکار عمومی می‌تواند مطرح باشد که در دوره اوباما که از نگاه دولت فردی مودب و باهوش بود و طبق قواعدی رفتار می‌کرد، دولت برای احقاق حقوق مردم چه کاری توانست انجام دهد؟ آیا چیزی از برجام اجرا شد و دستاورد اقتصادی‌ای نصیب ایران شد؟ آیا عزت به پاسپورت ایرانی بازگشت یا پاسپورت ایرانی جزو اقلام مشکوک قرار گرفت؟ آیا تحریم‌های جدید علیه ایران وضع نشد؟
و حالا که دیگر نه از آن پسرک باهوش و مودب خبری است، نه از وزیر خارجه خوش‌اخلاق، جنتلمن و خنده‌رویش(!) و کسی زمام امور را در دست دارد که به هیچ‌وجه قاعده‌بردار نیست و همین ابتدای کار گربه را دم حجله کشته است، آیا می‌توان با روحانی یا تیپی مثل روحانی کاری پیش برد؟


 


Page Generated in 0/0100 sec