پوریا طباطبایی: کارلوس کیروش با شیوه رفتاری ویژه خود تا امروز در ایران دوام آورده؛ گروهی معتقدند تندی و پرخاش او در اصل برای بقا در ایران لازم بوده و چندان هم اشتباه نکرده است. به هر حال پیوند زدن آنچه او در گذشته در قبال آدمهای فدراسیون و فوتبال ایران انجام داد با رفتار اخیرش چندان درست نیست؛ کیروش اگرچه تند و آتشین اما همواره در مسیری از منطق و خرد رفتار میکرد که میشد آن را توجیه کرد اما کیروش امروز، پس از ماجرای اردوی بر باد رفته امارات به نقطه «اخراجم کنید» رسیده است.
در هرج و مرج این روزها مجال بررسی تمام دعواهای پیشین کیروش با اهالی فوتبال ایران نیست ولی اینکه از همه آنها به عنوان «نشانههایی که جدی گرفته نشد» یاد کنیم، آدرس اشتباه است. مقایسه دعوایی که مثلا کیروش با شخصی مثل دبیرکل فدراسیون فوتبال داشت تا به منافعی برای تیم ملی برسد، با ناامیدی اخیرش نسبت به رفتار برانکو، قاطی کردن مساله است. آیا کسی از برانکو پاسخ خواست که چرا زمان برگزاری اردوی تیمملی درباره اضافه وزن گفت که حالا از کیروش بپرسیم چرا درست پیش از دیدار پرسپولیس و تراکتورسازی این صحبت را کرده؟ دعوای کیروش و برانکو با همه موردهای پیشین تفاوت دارد اگرچه کیروش به نقطه بدون مرز آن رسیده باشد.
کارلوس کیروش حالا به نقطهای رسیده که تمام رفتارهایش انتحاری و اغراقشده به شکلی است که فریاد میزند باید اخراجش کنند. کیروش در واپسین سالهای دوران حرفهای خود، دوست داشت پروژهاش را در ایران تمام کند؛ تمام رفتارهایی که در ایران به «غیرت» و «تعصب» کیروش تعبیر شد نشانههایی از این خواست شخصی برای زدن مهر نهایی بر کارنامه خودش بود. در چنین شرایطی اینکه تمایل امروز او به اخراج شدن را هم به رفتار منفعتطلبانهای برای دریافت غرامت تعبیر کنیم هیولا ساختن از او است. کیروش با رفتاری غیرمنتظره از حرفهایترین عنصر فوتبال ایران، برانکو ایوانکویچ، به نقطهای از ناامیدی رسیده که دیگر دورنمایی برای پایان خوش پروژهاش نمیبیند؛ آیا باید صمیمانه دستمزد و غرامتش را هم به ما ببخشد؟
کارلوس کیروش مثل بسیاری دستیاران الکس فرگوسن نبود که در تاریخ محو شوند؛ او دستیاری بود که به دنبال چالش رفت. برخی برای به زانو درآوردن کیروش و صدور حکم کور کردن آدم خردمند دست به هرکاری زدند. کارلوس کیروش حالا آنقدر از فوتبال بیدر و پیکر ایران به ستوه آمده که در نقطه کور کردن خودش است؛ واضح است که نمیتوان از این کیروش به سیم آخر زده حمایت و دفاع کرد اما نه به این معنا که در این جنگ مغلوبه حق با طرف مقابل است. کارلوس کیروش بعد از بارها جنگیدن با کوتولهها، این بار با غول کوچکتری روبهرو شد و ناامید. کیروش نه بر شانه غول ایستاده که خود غول بود؛ آدم خردمندی که حالا دارد فرار میکند و مثل دیوانهها به در و دیوار میکوبد. افسوس که برانکو خاطرش نیست روزگاری او در این جایگاه بود، ما برای او از این دردنامهها مینوشتیم و در نهایت او هم با کشتی شکسته از این شهر رانده شد.