اسرافیل سرخورده!
علی مرادخانی: مساله زن، خانه و تردید بازگشت سوژه آشنایی برای سینمای ایران است. سوژهای که البته نگاههای مختلف به آن آثار متفاوتی را از منظر فرم و محتوا پدید آورده و به حرکت 2 لبه تیغ یاس و امید میماند. سوژهای که شاید نقطه اوج آن «ابد و یک روز» بود که سال گذشته یکی از 2 پدیده فجر سی و چهارم لقب گرفت. این بار هم در «اسرافیل» با چنین مسالهای روبهرو هستیم. زنی که تلنگری بهموقعیتش، دریچههای جدیدی از خاطرهها را برایش میگشاید. مردی که بهرغم باور سایرین بر خوشبختی، از تنهایی به درماندگی رسیده و دنبال راه فرار از مخمصه میگردد و دختری که شرایط خانوادگیاش عرصه را بر وی تنگ کرده و خود را در محذور خود و خانواده مردد مییابد. از این منظر با قصه پر کششی طرف هستیم که میتواند مخاطب را با خود همراه کند. فیلمنامهای که با لوکیشنهای بدیع شهرستان،در قصهگویی دچار لکنت نمیشود، ریتم معقولی دارد و بالا و پایین بیجا ندارد. بازیها هم هرچند درخشان نیستند ولی در خدمت فیلمنامه هستند و هرچند که در شخصیتپردازی با ضعفهای عمدهای طرف است و تقریباً فهم کافی هیچکدام از شخصیتهای اصلی به دست نمیآید، ولی در جاهایی ظرافتهایی از خود به نمایش میگذارد که نشان میدهد آیدا پناهنده کارگردان خوشآتیهای است. البته هرچند که 2 شخصیت اصلی فیلم زن هستند اما این به معنای زنانه بودن فیلم نیست و به جز بعضی استعارههای لطیف مثل اشاره به پروانه، اگر در تیتراژ نام یک کارگردان مرد را میدیدیم هم دچار تعجب نمیشدیم. این همه اما از منظر فرم بود، ولی محتوا هم به قدر فرم قابل قبول است؟ تمام خانوادهها و شخصیتها تلخ هستند و گزنده. همه اسیر جبر هستند و هیچکدام از تصمیمات مهم زندگیشان را خود نگرفتهاند. آدمهایی که مثل عروسک خیمهشببازی آنجایی هستند که بزرگترها میخواهند و آدم، اسیر دست تقدیر و سنت است. مرد، خانه پدریاش را به تعصبات خشمناک سنتی میفروشد و فرار را بر ایستادگی بر علاقه ترجیح میدهد. و چه پایانی تلختر از سرگشتگی مرد و تداوم مسیر بیبازگشت قبلی و حضیض زن میانسال و فرار دختر جوان؟ این دقیقا نقطه تفاوت اصلی «اسرافیل» و «ابد و یک روز» است. اگر سمیه «ابد و یک روز»، در انتها به خانه بازمیگردد و امیدوارانه چراغها را روشن میکند، «سارا» و «ماهی» (2 شخصیت زن اسرافیل) اما هر دو ناکام و ناگزیر تمام میشوند، یکی در غبار محو میشود و دیگری با لبخندی از سر ترس و امید و دلهره رهسپار زندگی سرابآلود و ناپیدای استیجاری خارج از کشور میشود. در «ابد و یک روز» اگرچه امید به چشمهای «نوید» بازمیگردد ولی اینجا نگاه پر از تشویش و اضطراب از آینده پایان کارِ «بهروز» قصه است. «اسرافیل» طرح بحث میکند ولی راهکار نمیدهد، از جامعه میگوید ولی کامل نمیگوید و قصه میگوید ولی ضعفهایش را نمیتوان نادیده گرفت. فیلم است اما فرم و محتوا همدوش نیستند. آیدا پناهنده میتواند کارهای ماندگاری بسازد، اگر امیدوار باشد و بر ناکامی اصرار نکند.
حضور کمرنگ «مردم» در ادبیات پیش از انقلاب
منیژه آرمین در بررسی ادبیات داستانی انقلاب گفت: شاید ادبیات آن دوره شعاری به نظر بیاید اما شعار بخشی از زندگی ما بود و بیش از ساختار به محتوا توجه میکردیم. به گزارش مهر، منیژه آرمین در برنامه «ترنم قلم» که در فرهنگسرای گلستان برگزار شد به بررسی ادبیات داستانی انقلاب پرداخت و گفت: آن سالها افرادی در قالب چپ کمونیست، راست میانهرو، چپ مذهبی و راست افراطی وجود داشتند و فعالیت میکردند اما حرکت انقلابی مردم از مساجد شروع شد و این نکته مهم و قابل تاملی است. نویسنده «شب و قلندر» با اشاره به حضور کمرنگ مردم در ادبیات پیش از انقلاب بیان کرد: ما در آثار نویسندگانی چون صادق هدایت، صادق چوبک و بزرگ علوی شاهد حضور کمرنگ عامه مردم و باورهاشان هستیم. از این رو جلال آلاحمد با کتابهایی چون «خسی در میقات»، «در خدمت و خیانت روشنفکران» و «غربزدگی» یک استثنا در ادبیات پیش از انقلاب ماست اما کسانی چون علی شریعتی و شهید مطهری با کتابها و سخنرانیهای خود بسیار راهگشا بودند. نویسنده «سرود اروندرود» با اشاره به این نکته که هویت انقلابی در فرهنگ ایرانیها سابقه دارد، افزود: ایرانیها، پیش از اسلام هم حقطلب و ضد استعمار بودهاند. برای مثال در اسطورهها و افسانههای ما «سیاوش» از آتش میگذرد و این قصهها زاییده اندیشههای ماست. از این رو در جریان انقلاب هم به نوشتن داستانهای انقلابی میپردازند و به موضوعاتی توجه میکنند که تا آن زمان مغفول مانده بود.