محمد زعیمزاده: 1- مرحوم دکتر علی شریعتی در مشهورترین دفاع خود از روحانیت اصیل و مهذب و انقلابی میگوید:
«من به عنوان کسی که رشته کارش تاریخ و مسائل اجتماعی است، ادعا میکنم در تمام این دو قرن گذشته در زیر هیچ قرارداد استعماری، امضای یک آخوند نجف رفته نیست؛ در حالی که در زیر همه این قراردادهای استعماری، امضای آقای دکتر و آقای مهندس فرنگ رفته هست!»
البته که جمله دکتر شریعتی حصر زمانی دارد و ماجرا را محدود به 2 قرن اخیر میکند و صد البته منظور دکتر، آخوندی است که با تعمد پای قراردادی را امضا نکرده است و حتما در تاریخ افرادی را داشتهایم که دور و برشان را همان دکتر و مهندسهای فرنگرفته گرفتهاند و با سادهلوحی پای بدترین و ننگینترین قراردادها را امضا و تایید کردهاند.
2- هنگامی که حضرت علی(ع) به قصد مقابله با فتنه طلحه و زبیر رهسپار بصره شد در توقفگاه ذیقار در نزدیکی کوفه، محمدبنجعفر و محمدبن ابیبکر را به کوفه فرستاد تا مردم را برای ختم غائله، تجهیز و ترغیب کنند. عبداللهبن قیس [ابوموسی اشعری] در کار بسیج نیرو با این گفته که «راه آخرت در گرو خانهنشینی است و جنگ دنیاخواهی است و هنوز بیعت عثمان بر گردن ماست و تا کشندگان او مجازات نشدهاند با کسی نخواهیم جنگید» طفره رفت و حتی فرستاده علی(ع) را به زندان و قتل تهدید کرد و آنگاه که علی(ع) دومین بار عبدالله بن عباس و مالک اشتر را به کوفه فرستاد ابوموسی با استناد به حدیثی که خود از پیامبر روایت میکرد اوضاع را به فتنهای تشبیه کرد که میباید مردمان تا روشن شدن حقیقت چون پیکرههای بیجان بر جای بمانند. علی(ع) این بار فرمان عزل وی را داد و او را به همراه عمار یاسر به کوفه فرستاد. ابوموسی دوباره با ایراد خطبهای کوفیان را از مداخله در آنچه وی آن را نزاعی بین قریش نامید ـ که خود باید به اصلاح آن بپردازند ـ بر حذر داشت اما سرانجام پس از آنکه امام حسن مجتبی فرمان عزل را از طرف حضرت امیر(ع) به وی ابلاغ کرد مالک اشتر او را از قصر حکومتی بیرون راند.
3- ابوموسی و عمرو عاص باید در دومهالجندل در نزدیکی دمشق گرد آیند و حداکثر تا یک سال بر وفق مقتضای کتاب و سنت رسول خدا(ص) اعلام نظر کنند و امنیت هر دو میباید پس از اعلام رای برای همیشه از جانب طرفین تضمین شود. ابوموسی و عمروعاص روزهای متوالی به گفتوگو پرداختند. ابوموسی سرانجام پیشنهاد خلع علی(ع) و معاویه و انتخاب عبدالله بن عمر به خلافت را مطرح کرد که با موافقت عمروعاص روبهرو شد ولی چون هنگام اعلام رای رسید، عمروعاص با این حیله که ابوموسی دارای سبقت در اسلام است وی را فریفت و در سخن گفتن مقدم داشت. ابوموسی بنابر قرار قبلی سخن گفت ولی عمروعاص خلع علی(ع) را تثبیت کرد و معاویه را به خلافت برگزید. ابوموسی که خود را فریب خورده یافت عمرو را دشنام داد و او نیز ابوموسی را ناسزا گفت و سرانجام ابوموسی راه مکه در پیش گرفت و به خانه خدا پناه برد.
4- امیرالمؤمنین(ع) در نامه معروفشان به مالک اشتر نسبت به لبخند زدن و نزدیک شدن دشمن به قصد فریب، هشدار میدهند و میفرمایند:
«فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّمَا قَارَبَ لِیَتَغَفَّلَ فَخُذْ بِالْحَزْمِ وَ اتَّهِمْ فِی ذَلِکَ حُسْنَ الظَّنِّ: گاهى دشمن نزدیک مىشود تا غافلگیر کند؛ پس دوراندیش باش و خوشبینى خود را متهم کن».
«وَ لَا تَعْقِدْ عَقْداً تُجَوِّزُ فِیهِ الْعِلَلَ وَ لَا تُعَوِّلَنَّ عَلَى لَحْنِ قَوْلٍ بَعْدَ التَّأْکِیدِ وَ التَّوْثِقَه: هرگز با دشمن پیمانى را مبند که در تعبیرات آن جاى گفتوگو باقى بماند و بعد از تأکید و عبارات محکم، عبارات سست و قابل توجیه بهکار مبر که اثر آن را خنثى میکند».