printlogo


کد خبر: 171815تاریخ: 1395/11/21 00:00
ایران و مسأله‌ای به نام ترامپ

مهدی محمدی: یکم- همچنان برای قضاوت درباره ترامپ زود است اما درباره قضاوت‌هایی که درباره او شده، می‌توان قضاوت کرد. یک اصل بسیار مهم که من تصور می‌کنم هر بحثی درباره ترامپ را باید از آنجا آغاز کرد این است که حضور او در کاخ سفید چیزی بر امکانات واقعی آمریکا در صحنه بین‌المللی از جمله مقابل ایران نیفزوده است. حضور او در کاخ سفید، «واقعیت‌ها» درباره محدودیت‌های قدرت آمریکا را تغییر نداده بلکه- حتی اگر خود او نداند- خود محصول این واقعیت‌هاست. آمریکا توان اقتصادی مداخله در بیرون از مرزهای خود را تا حدود زیادی از دست داده است، روابط آمریکا و متحدانش بحرانی است، در تعریف منافع مشترک و شیوه‌های مشترک برای تامین این منافع با برخی از نزدیک‌ترین متحدانش به بن‌بست خورده، مداخلاتش به جای حل، بحران‌ها را پیچیده‌تر کرده، جامعه آمریکا از جنگ خسته و گریزان است، برای بحران‌های یمن و سوریه هیچ راه‌حل صاف و ساده‌ای وجود ندارد، آمریکا قادر به تدوین یک راهبرد که میان ایجاد ثبات در منطقه و حمایت از متحدان سنی‌اش توازن ایجاد کند نبوده است و خیلی چیزهای دیگر از این قبیل. حضور ترامپ در کاخ سفید یک معجزه نیست که با وقوع آن همه این مشکلات از میان برخاسته باشد. او شاید دیدگاه‌هایی متفاوت داشته باشد- یا چنین تظاهر کند- اما امکانات او برای پیگیری دیدگاه‌هایش همان امکاناتی است که در اختیار دولت اوباما بود و بلکه مقداری هم کمتر. به همین دلیل هم هست که او بی‌سروصدا برخی حرف‌های بسیار تند و تیز خود را درباره ایجاد منطقه پرواز ممنوع در سوریه، شهرک‌سازی در سرزمین‌های اشغالی، برجام و برخی امور بسیار مهم دیگر تعدیل کرده است. از این جنبه اگر بنگریم، یک نکته بسیار مهم این است که ممکن است ترامپ یا تیم او خیلی حرف‌ها بزنند ولی برای گذار از حرف به عمل، بلافاصله با واقعیت‌هایی برخورد خواهند کرد که عبورناپذیر است. بنابراین یک اصل راهبردی این است که حرف‌های ترامپ را گوش کنیم اما حین برنامه‌ریزی، مقدورات و امکانات واقعی او را ملاک قرار دهیم. این اصل درباره همه رؤسای جمهوری آمریکا صادق است اما به طور خاص باید آن را درباره فردی مانند ترامپ که عاشق در سرخط خبرها ماندن و رسانه‌ای شدن است، رعایت کرد.
دوم- یک اشتباه بسیار بزرگ درباره ترامپ این است که او را همانگونه تصویر کنیم که دموکرات‌ها می‌کنند و با او همانطور برخورد کنیم که دموکرات‌ها می‌خواهند. اگر این رویکرد در پیش گرفته شود یکی از خطاهای بسیار مهمی که شکل خواهد گرفت این است که «جنبه داخلی» رفتارها و تصمیم‌های ترامپ نادیده گرفته می‌شود. تقریبا در همه موارد، از لغو توافق ترنس‌پاسیفیک بگیرید تا ابلاغ فرمان اجرایی ممنوعیت ورود اتباع 7 کشور به آمریکا، تصمیمات ترامپ بیش از آنکه ناظر به یک دیدگاه راهبردی درباره تحولات بین‌المللی یا یک تلقی خاص از راهبرد سیاست خارجی آمریکا یا حتی تلاش برای پاسخ به یک مساله بین‌المللی باشد، بیشتر ناشی از تلاش برای جلب توجه و راضی نگه داشتن یک طبقه خاص اجتماعی در آمریکاست. هسته سخت رای ترامپ در آمریکا یک جمعیت بزرگ سفیدپوست، اندکی نژادپرست، به لحاظ اقتصادی بشدت آسیب دیده و مهاجرستیز است که فردی مانند «استیو بنن» را می‌توان نماد آنها دانست. در بسیاری موارد، ترامپ کاری را می‌کند که این طبقه می‌خواهند بی‌آنکه تبعات بین‌المللی آن برای او روشن باشد یا اساسا آن را جدی بگیرد. معلوم نیست او تا کی می‌تواند به این روش ادامه بدهد اما تا وقتی اوضاع اینچنین است، نباید از تصمیمات مبتنی بر سیاست داخلی ترامپ، به زور، راهبردهایی درباره سیاست خارجی بیرون کشید. به عنوان نمونه، منع ورود اتباع 7 کشور به آمریکا بیش از آنکه ناشی از یک سیاست دقیق در دولت ترامپ درباره این کشورها باشد- که می‌دانیم چنین سیاستی لااقل الان وجود ندارد- از تلاش او برای راضی نگه داشتن طبقه مهاجرستیز در آمریکا نشأت می‌گیرد.
درک سویه‌های سیاست داخلی تصمیم‌ها و رفتارهای ترامپ، از شکل‌گیری اشتباهات محاسباتی درباره سیاست خارجی احتمالی دولت او جلوگیری خواهد کرد.
سوم- ترامپ دیوانه نیست. او ممکن است نادان باشد به این معنا که تبعات تصمیم‌هایش را نفهمد، ممکن است متوهم باشد به این معنا که محدودیت‌های قدرت آمریکا را درک نکند، ممکن است ساده‌اندیش باشد به این معنا که فرق اداره دولت آمریکا با ریاست بر شرکت خصوصی بسازبفروشش را در نیابد اما دیوانه به این معنا که هیچ منطقی بر تصمیمات او حاکم نباشد یا اساسا بدون محاسبه سود و زیان اقداماتش تصمیم بگیرد، نیست. همچنان که در بند پیشین گفتیم حداقل از حیث بخش‌بندی رای‌دهندگان در آمریکا، منطق قدرتمندی بر تصمیم‌های ترامپ حاکم است. با این حال، به نظر می‌رسد او مایل است مقابل دشمنانش طوری رفتار کند که آنها فکر کنند او بسیار متهور و شاید تا حدودی دیوانه است و ممکن است علیه آنها هر کاری کند. این همان تئوری معروف «مرد دیوانه» (mad man) است که از دولت نیکسون به این سو در ادبیات سیاست خارجی آمریکا شناخته شده است. این تئوری می‌گوید «طوری رفتار کن که دشمنانت فکر کنند دیوانه‌ای!» از این منظر، دیوانه‌بازی خود بخشی از یک بازی عقلانی بزرگ‌تر است که هدف از آن اثرگذاری بر محاسبات دشمن و نتیجه گرفتن از ارعاب به جای اقدام است. در مقابل چنین فردی، بدترین کار این است که طوری رفتار کنید که گویی باور کرده‌اید او دیوانه است و ممکن است هر کاری کند. اگر کشوری در این دام بیفتد، خلاصی از آن مقابل موجودی مانند ترامپ، بسیار دشوار خواهد بود. ترامپ همین حالا که در دوره یادگیری است باید درک کند ایران محاسباتی کاملا واقعی و دقیق درباره او دارد و اسیر هیاهو و جنجال نخواهد شد. کافی است دولت فعلی در آمریکا دریابد ایران مرعوب حرافی‌های آن نشده است؛ آن وقت است که ابتدا محاسبات و سپس معادلات، واقعی می‌شود.
چهارم- همه اینها به جای خود، یک نکته کاملا قطعی و اجتناب‌ناپذیر است و آن اینکه دوره متحدان دموکرات‌ها در ایران به سر آمده است. کسانی که خود را با شیوه کار، سبک تصمیم‌گیری، مناسبات فردی و منطق راهبردی اوباما و هیلاری کلینتون تطبیق داده بودند، شانسی برای شکل دادن به یک سیاست صحیح مقابل ترامپ نخواهند داشت. ترامپ اساسا از دیدگاهی متفاوت و با رویکردی که در آن چیزی به نام «ماموریت جهانی آمریکا» چندان جدی گرفته نمی‌شود، به مسائل می‌نگرد و کسانی که به تفکر در این پارادایم خو گرفته‌اند باید صحنه را ترک کنند. با ترامپ هم شاید بتوان به نتیجه رسید ولی این کار از عهده کسانی که تخم‌مرغ‌های خود را در سبد هیلاری کلینتون گذاشته بودند، برنمی‌آید. این امری است که حتی اگر الان پوشیده و پنهان باشد، به نحو اجتناب‌ناپذیری در ماه‌های آینده خود را نشان خواهد داد.
پنجم- من همواره گفته‌ام بیش از 2 سال است کسانی تلاش می‌کنند محیط امنیت ملی ایران را برجامیزه کنند. برجامیزه شدن محیط امنیت ملی ایران یعنی بدل کردن حفظ برجام به اولویت شماره یک سیاست‌گذاری امنیت ملی، چشم‌پوشی از عدم تحقق اهداف برجام و تلاش برای سرایت دادن مدل برجام به سایر حوزه‌های منازعه راهبردی ایران و آمریکا. اکنون ظاهرا آن پروژه جای خود را به تلاش برای ترامپیزه کردن محیط امنیت ملی و سیاست داخلی در ایران داده است. در اینجا تلاش بر این است که جلوگیری از تهدید خیالی حمله نظامی ترامپ به ایران تبدیل به اولویت شماره یک سیاست‌گذاری‌ها و تصمیم‌گیری‌ها در ایران شود. اگر چنین شود، یک کلاهبرداری بزرگ ملی رخ داده است. ترامپ از اوباما و هیلاری جنگ‌طلب‌تر نیست، باشد هم توان و امکاناتی بیش از آنچه آنها داشتند ندارد. او امروز مساله شماره یک ایران نیست؛ مساله اصلی کسانی هستند که می‌خواهند ترامپ مساله اصلی باشد تا برخی مسائل اصلی دیگر را بپوشانند!


Page Generated in 0/0083 sec