محمدحسین نظری: «دیوانه» عقل ندارد، قبول! اما تصدیق بفرمایید گاهی «چشم» هم برای فهمیدن کافی است. عجالتا من و شما که عاقلیم، اگر چند نفر دست ما را بگیرند و ببرند یک جایی و نشانمان بدهند که «مرغ فلان همسایه مثلا جوجه اردک زشت است»، ما باور نمیکنیم؟ بالاغیرتا باور که کردیم، برای همسایه بغلیمان تعریف نمیکنیم؟ فردا روزی به همسایه بینوا بیحرمتی نمیکنیم؟ و در کوچه و خیابان که ببینیمش روی نمیگردانیم؟ ای بدبخت آن همسایه که مرغش از همه غازتر است! القصه؛ آن چند نفری که عرض کردم دست مردم را میگیرند و میبرند و نشان میدهند، خیلی کار درستند. خوب بلدند چطور به جای سفید، سیاه را نشان دهند که نه سیخ بسوزد و نه «کباب». از جملهاش همین «اصغر فرهادی» خودمان است، یا شاید «خودشان»! چنان که گویی یک لحظه در این کشور زندگی نکرده، یک سطل رنگ «مشکی متالیک» برداشته و بدون توجه به صغرا و کبرا همینطور بیوقفه دارد سیاه میکند و نشان میدهد. نه همسایهها را، من و شما را دارد رنگ میکند. اسمش را هم میگذارد سینمای «اجتماعی» و با این سینمای به اصطلاح اجتماعی دارد مملکتی را به دنیا میشناساند. پیشنماز دگم مسجدی را نشان میدهد که جان انسان برایش دون از مسائل شرعی و احکام دینی است. گاهی هم به بهانه «الی» امیر را با مشت و لگد به جان سپیده میاندازد که مثلا آن قلدر وحشی، مرد ایرانی است و این توسری خور ناچیز هم زن ایرانی! و ایران هم به غایت کشوری است خشونتطلب که اساسا اینگونه بار آمده است. اما کاش ماجرا به همینجا ختم میشد و نمیرسید به جایی که «سیمین» گفت نمیخواهم دخترم در یک جامعه «دروغگو» بماند و بزرگ شود و نمیرسید به «جدایی نادر از سیمین»! تبریک آقای کارگردان! اسکار را گرفتید اما به قیمت «جدایی». به قیمت جدایی از آنچه برایش یقه میدرید و سینه چاک میکنید. به قیمت جدایی از «مردم» و جدایی از «وطن». باری! شما که این همه دوربین روی دست بلدید چرا یک بار هم از اضطرابهای 28 مرداد نمیگویید؟ و از بگیر و ببندهای 15 خرداد 42؟ چرا از بهشتی و مطهری حرفی نمیزنید و از طالقانی و شریعتی؟ مگر داریم از «حسن باقری» قهرمانتر و از «والفجر» و «مرصاد» مظلومتر؟ در میان خردهروایتهای عاشقانهتان، چرا پایان داستان عاشقی «چمران» را باز نمیگذارید؟ شما که طرفدار مردم هستید چرا یک بار هم داستان «حاج قاسم» و بچههایش را نمینویسید؟ آقای فرهادی! چرا اینطور عزت و شرف ایرانی را بر باد میدهید؟ چرا از ایرانی فقر و فلاکتش را نشان عالم میدهید؟ چرا با لباس سینمای اجتماعی آدرس اشتباهی به دنیا میدهید؟ آهان! حالا درست شد؛ «سینمای اشتباهی»! گیریم که رئیس جدید کاخ سفید «مجنون» و بقیه دنیا «عاقل»؛ مگر شما و دوستانتان کم از خشونت، تحجر، فقر و بیغیرتی «ایران» گفتید؟ مگر کم گذاشتید در مخدوش کردن چهره دین و کم به عقاید ملت اهانت کردید؟ و حالا با این کارنامه وزینتان، جهت خالی نبودن عریضه ژست «وطندوستی» گرفتهاید و در محکومیت «ترامپ» سخن میسرایید. اوباما عوضی، ترامپ از اوباما هم عوضیتر! سلمنا! حکم ترامپ را هم همه میدانیم که از کینه اسلام است؛ آن هم درست اما بیا انصاف را هم وسط بگذاریم که مگر نه این است که خود شما منورالفکران مدعی هستید هنر اسباب شناساندن فرهنگ و ویژگیهای مردمان دیار است! خب، جناب فرهادی آنچه را که تو معرفی کردی از ایران آیا غیر از ایران عقبمانده دروغگوی خشونتطلب است؟! گیریم حتی ترامپ نبود هر کس دیگری! باز نمیتوانست بگوید به استناد همانچه که کارگردان معروفتان از خودتان روایت کرده شما خطرناک هستید؟! و البته امروز تصدیق بفرمایید که خلاف آمد عادت، آمریکا نرفتن به صرفهتر از رفتن است. با این نامهای که نوشتید احتمالا مظلومتر به نظر خواهید رسید و اسکار را برای «فروشنده» در دسترستر خواهد کرد! نه برای فیلم بودنش، بلکه برای فروش غیرت «عماد» که منتهیالیهش یک سیلی است. برای فروش «حرمت» پیرمرد نحیفی که آخر عمری یک گرسنه جنسی است و برای فروش «چادر» یک زن متحجر که حاضر نمیشود در تاکسی کنار یک مرد بنشیند و صدالبته بهخاطر آنکه امروز در آمریکا جامعه رسانهای و سینمایی ضد ترامپ است و چه مانوری بهتر از اینکه با یک تیر 2 نشان بزنند و با انتخاب فروشنده هم دوباره ایرانی را به مسلخ ببرند و هم ترامپ را زیر فشار بگیرند! بر خلاف شما آقای کارگردان، ما همانطور که به ایرانی بودن خویش میبالیم، به موفقیت هر ایرانی نیز افتخار میکنیم و برای اسکار گرفتن یا نگرفتن شما ناراحت نیستیم. همه ناراحتی و تاسف ما این است که چطور شما از آن «ارتفاع» به «پست» افتادید!