printlogo


کد خبر: 172226تاریخ: 1395/12/1 00:00
جریان‌های فکری ساختارشکن در عصر مظفرالدین‌شاه
دسته‌بندی روشنفکران در عصر مشروطیت

 وحید بهرامی: با نگاهی کلان به تاریخ دوران مشروطیت می‌توان متوجه شکل‌گیری اندیشه‌هایی ساختارشکنانه در ایران شد که دارای منشا غربی بودند. اندیشه‌هایی که از مبانی غرب تغذیه می‌کردند و با بافت اندیشه‌های اسلامی و سنتی ایرانیان ناسازگاری داشتند. علت شکل‌گیری این نوع اندیشه‌ها را می‌توان از یک سو به دوران طولانی سلطنت مستبدانه‌ ناصرالدین‌شاه، ضعف قانون در کشور و عدم ظرفیت نظام استبدادی قاجار در پذیرش برنامه‌های اصلاحات درون‌ساختاری نسبت داد که موجب شد عده‌ای از روشنفکران در صدد برآیند با اصلاح ساختار و رفرم سیاسی، کانون قدرت سیاسی را در دست شاه و دربار محدود کنند.  از سوی دیگر سفرهای مکرر شاه، دربار و جامعه روشنفکر ایرانی به فرنگ و آشنایی بیشتر ایرانیان با پیشرفت و تمدن تازه غرب، جامعه نخبگان ایرانی بویژه آنهایی که زندگی در مغرب زمین را با فرهنگ آن تجربه کرده یا با فرهنگ تازه غربی آشنا بودند، این اندیشه را تقویت کرد که ایران هنگامی از امنیت، آسایش، حیثیت بین‌المللی، ثبات و ترقی برخوردار خواهد شد که بنیان‌های استبداد فروریزد و یک نظام مشروطه دموکراسی‌گونه غربی جایگزین آن شود.  اینها خود عاملی شد تا این روشنفکران
غرب دیده، ایدئولوژی و تفکر غربی را در حرکت سیاسی جدید، الگوی خود قرار دهند. این عده بدون در نظر گرفتن ساختار اجتماعی- فرهنگی- اقتصادی جامعه ایران می‌کوشیدند اندیشه‌های جدید غربی در عرصه سیاست و اجتماع را با همان ماهیت غیردینی تبیین کنند. بدین ترتیب این عوامل زمینه‌ساز ظهور گروه‌های متعدد روشنفکری با افکار ساختارشکنانه نسبت به بافتار سنتی آن زمان شد که از آرمان‌ها و افکار سیاسی غرب پیروی می‌کردند. می‌توانیم این گروه‌ها را به 3 دسته تقسیم کنیم: روشنفکران مصلحت‌جو، روشنفکران سکولار و روشنفکران اصلاحگر. در ادامه این نوشتار درصدد است به اختصار اندیشه‌های نمایندگان این 3 گروه را تبیین کند و در انتها جایگاه اندیشه‌های آنها نزد مردم بررسی خواهد شد.
 الف) روشنفکران سکولار
این گروه نمونه‌ای بارز از گروه‌هایی بودند که مشروطه را با همان مفهوم غربی، تفسیر و تحلیل می‌کردند. میرزا فتحعلی آخوندزاده را می‌توان چهره‌ شاخص این گروه از روشنفکران دانست. آخوندزاده مشروطیت را کاملاً به شیوه بورژوازی غربی تفسیر می‌کرد و در جامعه آن دوران بسیار ساختارشکنانه، مشروطه غربی و اسلام را در تضاد و تناقض می‌دانست و اعلام می‌داشت که این دو حوزه باید از هم جدا باشند. در واقع این گروه به نفی کامل دین اعتقاد داشتند و راه تمدن و فرهنگ غربی را، تنها راه ترقی ملت و جامعه ایرانی می‌دانستند و تحصیل آن را نیز جز با هدم اساسی عقاید دینی ممکن نمی‌دانستند، چرا که معتقد بودند به مدد احکام شرعی، آزادی و آزادی‌خواهی و مشروطه غربی در ایران نهادینه نخواهد شد. بدین ترتیب مشروطه‌خواهان سکولار برای رویارویی با ساختار اسلامی حاکم بر جامعه، به تبلیغ ناسیونالیسم و ملی‌گرایی پرداختند و در پرتو آن، احیای ایران باستان و مفاخر باستانی را در دستور کار خود قرار دادند. آنان بدون هیچ گرایشی به زرتشت و رسوم پیش از اسلام، تنها به خاطر سست کردن پایه‌های اعتقادی مردم و اسلام‌زدایی، ایران باستان و هرچه را که به آن بستگی داشت می‌ستودند و به طرح و تبلیغ آن می‌پرداختند. بدین ترتیب این افکار و هواخواهی‌های یکجانبه آنها با ساختارهای سیاسی- اجتماعی و فرهنگی آن روز جامعه ایران کاملاً ناسازگار بود و به نوعی ساختارشکنی محسوب می‌شد.
  ب) روشنفکران اصلاحگر پروتستانتیزم
دسته‌‌ای از روشنفکران به رهبری طالبف، همچون مارتین لوتر نسبت به مسیحیت، نگاهی اصلاحگرانه به دین داشتند. این گروه بیش از اصلاحگری، ساختارشکن بودند و بر این عقیده پافشاری می‌کردند که برای ورود عقلانیت غربی به ایران باید اصلاحگری را در سنت دینی همچون جنبش پروتستانتیزم لوتر ایجاد کرد. لازم به ذکر است در تفکر اصلاحگر لوتری، پایه و اساس، اومانیسم و خوشبینی به انسان است که بر این اساس، اصالت از آن انسان است و نه خدا و انسان محور همه چیز است. این وضع در جنبش پروتستانتیزم لوتری موجب ادعای استقلال در وضع قانون و بی‌نیازی از شریعت و وحی می‌شود.  بدین ترتیب طالبف و گروه همفکر او با استدلال‌های مبتنی بر پروتستانتیزم، قانون را به مادی و معنوی تقسیم کردند و بر این باور بودند که قوانین معنوی را پیامبران به وسیله‌ وحی می‌آورند ولی قوانین اجتماعی و سیاسی و مدنی کشور باید به وسیله‌ خردمندان و اندیشمندان کشور ساخته شود.4 بر این منوال این جریان ضمن عدم انکار مذهب و قوانین مرتبط با آن بر  عکس گروه سکولار، آن را جدای از جنبه‌های مادی و زندگی این جهانی تعبیر و تحلیل کردند. گروه طالبف در عمل برای کنار زدن اسلام‌گرایان از صحنه‌ سیاسی و حکومتی در دوران مشروطیت دست به ساختارشکنی‌های متعددی در جامعه آن دوران زدند و سخن از ناتوانی اسلام و آموزه‌های آن در اداره‌ زندگی دنیوی مردم به میان آوردند و در سخنرانی‌های رسمی و غیر رسمی و روزنامه‌ها گفتند و نوشتند: امروز نمی‌توان با قانون‌ها و آیین‌های دینی جامعه را اداره کرد. و بدین ترتیب با  تلاش برای درهم شکستن سنت‌ها بیان کردند باید دین را کنار زد و به اقتضای روز به قانونگذاری پرداخت. در واقع روشنفکران این دسته در نهضت مشروطیت با تاثیرپذیری از روشنفکران اروپایی بدون توجه به تفاوت شرایط و وضعیت ساختاری و فرهنگی جامعه  ایران، به ستیز با اسلام و آموزه‌های آن پرداختند و گروه دیگری از روشنفکران ساختارشکن را در بازه زمانی مشروطیت تشکیل دادند.
 پ) روشنفکران مصلحت‌جو و رئالیست
دیدگاه سومین دسته روشنفکران ساختارشکن، دیدگاهی واقعگرا و مصلحت‌اندیش بود که در عین اعتقاد به تقلید همه سویه از غرب، تعبیری دینی و سنتی از تجدد و عقلانیت غربی ارائه می‌دادند. بنابر این دیدگاه، ساختار اجتماعی ایران، دینی است و علما و روحانیت و ارزش‌های دینی نیروی موثر آن به شمار می‌رود. بنابراین تجدد برای ورود به زندگی اجتماعی و سیاسی ایرانی باید در لباس و تعابیر دینی قرار گیرد. ملکم خان، شاخص‌ترین چهره این گروه روشنفکری در انقلاب مشروطیت بود. او بخوبی واقف بود که در جامعه ایرانی آن عصر، سخن راندن از  حقوق، نظام پارلمانی و آزادی‌های غربی، به دلیل بافتار و ساختار ویژه خود به آسانی میسر نیست، از این رو بر خلاف 2 جریان قبلی سکولار و اصلاحگر با مذهب مخالفت نکرد و اندیشه‌هایش را به صورت زیرکانه در لفافه دین بیان کرد. به عنوان مثال او خود می‌گوید: «چنین دانستم که تغییر ایران به صورت اروپا کوشش بی‌فایده‌ای است، از این رو، فکر ترقی مادی را در لفاف دین عرضه داشتم.» به همین دلیل می‌توان ملکم‌خان و جریان او را تئوری‌پرداز همانندسازی مفاهیم مدرن و  مفاهیم دینی و سنتی دانست.
 فرجام
با توجه به مطالب عنوان شده این سه دسته از روشنفکران ساختارشکن در دوران مشروطه، ایدئولوژی غربی و تفکر سیاسی اروپایی آن دوران را در حرکت سیاسی جدید به کار بردند و در پوشش ترقی‌خواهی، تجدد و تمدن، آزادی و مساوات و... در پی گسترش فرهنگ غرب بودند و در این راستا فرهنگ و ساختار مذهبی و آموزه‌های آن را که در بافتار جامعه تنیده بود به هیچ انگاشتند و در مخالفت با دین مرزی قائل نبودند. اما در عرصه عمل، تمام شعارهای این جناح‌ها با همه جذابیت و تبلیغات احساسات‌برانگیز و فریبنده‌ای که به همراه داشت، نتوانست تاثیری چون بیانیه‌ها و اعلامیه‌های جناح روحانیت و مذهبی در دوران مشروطیت داشته باشد و جز شماری از افراد وابسته به دربار و اشراف، هواخواهان زیادی نداشتند. زیرا این جناح‌ها درک درستی از بافتار اجتماع سنتی و دینی مردم ایران و تفاوت آن با فرهنگ مادی اروپاییان به دست نیاورده و بر این اعتقاد بودند که براحتی می‌توان ساختار و فرهنگ ایرانیان را تغییر داد.  همچنین علاوه بر این مورد ایدئولوژی‌های این 3 دسته برای توده مردم ایران حتی نامأنوس و غریب و بیگانه می‌نمود، چرا که از یک سلسله اصطلاحات سیاسی اروپایی و کلمات و عبارات نوساخته و فارسی شده تشکیل می‌شد که در بسیاری موارد، حکایت از آن داشت که اینان نتوانسته بودند مفاهیم سیاسی غربی را حتی خوب هضم کنند.
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
 


Page Generated in 0/0066 sec