میکائیل دیانی: این شبها شبکه 3 میزبان برنامهای است کاملا خانوادگی اما متفاوت از برنامههای عرفی خانواده در تلویزیون، برنامهای که بیشتر با نگاه جامعهشناختی به خانواده و مشکلات آن میپردازد و سعی دارد راهحل مشکلات خانواده را در خانه پیدا کند. «خونه خوبه» برنامهای است که هدایتش را دکتر برزو رفیعپور و دکتر حبیب میدانچی بر عهده دارند. میدانچی دانشآموخته تخصصى دانشگاه علوم پزشکى ایران است اما به خاطر علاقهاش به حوزه رسانه «دکترای مدیریت رسانه» دانشگاه تهران را نیز کسب کرد. قرار بود بحث این گفتوگو صرفا درباره «خونه خوبه» باشد اما بیش از آنکه به آن پرداخته شود به مساله «مدیریت رسانه در بحران» پرداخته شد و نقدهای صریحی در باب عدم مدیریت رسانه در شرایط بحرانی حادثه پلاسکو از سوی وی مطرح شد.
***
میشود قبل از شروع اصل بحث درباره خودتان یکسری توضیحات بدهید؟
حبیب میدانچیام، فارغالتحصیل دانشگاه علوم پزشکی ایران. بعد از فارغالتحصیلی از آنجا رفتم در حوزه رسانه و مدیریت درس بخوانم، علتش هم این بود که من از ابتدا در کار تولید و برنامهسازی بودم و چون تخصصم در حوزه پزشکى و بهداشت بود برنامههایی هم که میساختیم در حوزه سلامت بود. کارشناسی ارشد مدیریت استراتژیک را در دانشگاه تهران خواندم و در دوره دکترای گرایش مدیریت رسانه خواندم. پایاننامه دکترایم هم در حوزه استراتژیهای مخاطبمحوری است. چون همیشه با دغدغه اینکه چه کسی برنامه را میبیند برنامه ساختم. برنامه میتواند با پول بیتالمال ساخته شود اما گرهی از کار کسی باز نکند اما من اهل این کار نبودم. در حد بضاعت خودم تلاشم این بوده که دغدغه مخاطب را داشته باشم، چرا که رسانهای که مخاطب ندارد، نباشد بهتر است.
چند سال است مجریگری میکنید؟
من متولد 3 اسفند 61 هستم و اولین اجرایم سال 68 بود، موقعی که کلاس اول دبستان بودم. مدرسه ما مدرسه رازی پایینتر از جام جم بود. آن موقع صداوسیماییها خیلی آشنایانشان را نمیآوردند سر برنامهها، یک سیستم جذب گزینشی از مدارس بود. میآمدند در مدارس تست میگرفتند و آنهایی که فکر میکردند توانمندی لازم را دارند میبردند سر برنامه. مدرسه ما هم که نزدیک بود، زیاد میآمدند آنجا تست میگرفتند. من آن موقع پذیرفته شدم و میرفتم برنامه کودک اجرا میکردم. به دوره راهنمایی و دبیرستان که رسیدیم هم مدرسهام خاص بود- من مدرسه البرز میرفتم- و هم خانوادهام خیلی موافق نبودند که هم کار اجرا انجام دهم و هم درس بخوانم چون حس میکردند به درسم لطمه میخورد. در دبیرستان صرفا در ایام نمایشگاه کتاب میآمدم سر برنامههای تلویزیون و دوباره قطع همکاری میشد اما در دانشگاه، هم در طراحی برنامه و نوشتن برنامهها و هم در اجرای برنامهها جدی وارد شدم. با برنامه «اینجا دانشگاه است» در حوزه دانشگاه شروع کردم. بعد برنامه «سلامت باشید»، «سی و هفت درجه» و «نسخه» بود که حوزه سلامت و پزشکی بود و بعد برنامه دیگری را که نسخه کاملتر شده اینجا دانشگاه است بود در شبکه 3 با نام «حذف و اضافه» روی آنتن بردیم. دیگر همه برنامهها بود؛ از سیاسی تا اجتماعی! در حال حاضر «خونه خوبه» را داریم که همراه با دوست خوبم دکتر برزو رفیعپور تهیهکنندهاش هستیم و من مجری برنامه هم هستم.
«خونه خوبه» دقیقا چیست؟
«خونه خوبه» یک برنامه اجتماعی است که گروه اجتماعی شبکه 3 تولید میکند و نگاه ساختاری به مشکلات خانواده دارد؛ از بحثهای ساختاری و ایدئولوژیک گرفته مثل شناخت انسان و مذهب و ... تا مسائل روزمره و کف جامعه و تلاش میکند مشکلات را به دستگاه نخبگانی جامعه و دانشگاه بدهد و پاسخها و راهحلهای آنها را عرضه کند، با این تفاوت که پاسخها از دل همان خانواده و در دل خانه باید باشد. یکی از دغدغههای این برنامه شناساندن آسیبهای اجتماعی است که خانوادهها بدانند در کف جامعه فرزندانشان با چه مشکلی ممکن است مواجه شوند. تمام تلاش ما این است که از جنبه ساختاری بگوییم «همچنان خونه خوبه» و بسیاری از دغدغههای خانوادهها در چارچوب خانه قابل حل است. اینطوری خوب است مثال بزنیم؛ ما در زندگی خیلی اوقات خدا و اهل بیت را فراموش میکنیم اما وقتی یک عارضهای حادث میشود یادمان میافتد که یک خدا و پیغمبری هم هست که میشود به آنها متوسل شد، اینجا هم خیلیها فراموش کردهاند که یک کانون خانوادهای هست که میتوان در آن به آرامش رسید و وقتی عارضهای رخ میدهد رجوع به این کانون، مشکلات را حل میکند. اینکه چگونه میتوان گل و گیاه در خانه پرورش داد، چگونه میتوان تغذیه درستی داشت، چگونه شنونده فعالی برای حرفهای اعضای خانه باشیم و... به عبارت بهتر چگونه مهارتهای زندگی را بیاموزیم و به کار ببندیم از موضوعاتی است که در این برنامه به آنها پرداخته خواهد شد. مهارتهای دهگانه زندگی که شامل خودآگاهی، همدلی، ارتباط موثر، روابط بین فردی، تصمیمگیری، حل مساله، تفکر خلاق، تفکر انتقادی، توانایی حل مساله و توانایی مقابله با استرس است، محتوای این برنامه تلویزیونی را تشکیل میدهد. همچنین چگونگی کسب و بهکارگیری این مهارتها با رویکرد الگوی اسلامی - ایرانی در این برنامه نمایش داده خواهد شد. هر کدام از این مهارتها به زیرمجموعههایی تقسیم میشوند.
الان شما توجه کنید بسیاری از فرزندان جامعه ما درگیر فضای مجازی هستند و با مسائلی مواجه میشوند که شاید مربوط به سن و سال آنها نباشد اما خانوادهها و پدرومادرها اصلا متوجه نیستند که این اتفاق دارد میافتد و نمیدانند با آن چگونه مواجه شوند و چه راهکاری برای این بحران داشته باشند. خروجی «خونه خوبه» هر روز یک راهکار است برای خانواده ایرانی که بتوانند مشکلاتشان را در داخل خانه حل کنند. زمانش هم طوری است که خانواده دورهم بنشینند و مشکلاتشان را حل کنند. این نکته را باید توجه کنیم که ما امروز در بسیاری موارد فقط در بیان به فرهنگ اصیل و غنی خودمان اشاره میکنیم اما در عمل و در ذهنمان فرسنگها با آن فاصله داریم.
در صحبتتان به تغییر فضای رسانهای اشاره کردید و اینکه امروز فضای مجازی دارد بر خانوادهها غلبه میکند؛ چه تغییرات اساسی بین فضای رسانهای امروز و فضای رسانهای 10 سال پیش وجود دارد؟
از دید من رسانه یک صنعت است. از جنبه اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی باید به رسانه به عنوان صنعت نگاه کنید. همانطور که وقتی در جامعهای صنایع مختلف مدرن میشود و به آن جامعه میگویند فرهنگتان باید تطبیق پیدا کند با آن صنعت یا آن صنعت را با فرهنگ خودتان بومی کنید، رسانه نیز از این قاعده مستثنا نیست. ما خودرو را وارد زندگی شخصیمان کردیم اما فرهنگ آن را نیاوردیم و این باعث شد اوایل یادمان نباشد که باید برای ایمنی کمربندمان را ببندیم. سالها تلاش شد تا جامعه به این پذیرش برسد که بستن کمربند ایمنی جزئی از فرهنگ خودروسواری است. کلی کشته دادیم تا به اینجا رسیدیم! همین مساله در حوزه رسانه هم وجود دارد. چند سال است ما وارد فضای رسانهای نوین که فضای شبکههای اجتماعی و تعاملی است شدهایم اما هنوز با فرهنگ استفاده از این صنعت آشنا نیستیم و اینکه چه لطمههایی داریم میخوریم خدا میداند. به عنوان مثال عرض میکنم در تمام دنیا در حوزه رسانه مساله «سطح دسترسی» یک مساله جدی است. در آمریکا اینترنت سطحبندی دارد؛ برای بچه زیر 13 سال یک سطوحی از دسترسی است، برای زیر 15 سال یک سطوحی و برای زیر 18 سال یک سطوحی اما اینجا اینطور نیست! در حوزه فیلم، الان یک فیلم معروفی اینجا در سینما اکران شود از دختربچه 5 ساله تا مرد 50 ساله آن را میبینند اما همین فیلم وقتی برای اکران به اروپا و آمریکا میرود، حد سنی رویش میخورد که هر کسی حق تماشای آن را ندارد!
آنجا که به قول بعضی از این روشنفکران مهد آزادی است در حوزههای فرهنگی سطحبندیهای مختلف سنی، جنسی و تخصصی را اعمال میکنند اما اینجا اصلا اینطور نیست و آزادی دقیقا به معنای ولنگاری است. دغدغه یک پدر این است که با یک نرمافزار تلفن همراه فرزندش چه بکند که او را دارد به هزار ناکجاآباد منتقل میکند. البته این مختص خانواده نیست، ما این همه نهاد فرهنگی در جامعه داریم که هیچکدام اقدامی صورت نمیدهند، مثلا ما فرهنگسرای رسانه داریم اما کسی نیست بپرسد این فرهنگسرا دقیقا چه میکند؟ و شرح وظایفش چیست؟ یا دانشکده خبر و دانشکده مدیریت داریم که مدیریت رسانه دارد اما خروجی آن چه میشود؟ همه این مسائل باعث میشود در یک بحران ما با آسیبهای فضای رسانهای مواجه شویم به قدری که فشار اجتماعی مثل حادثه پلاسکو را به خود مردم تحمیل میکنیم.
همین فضای رسانهای نوین به مردم یاد داده باید «شهروند/ خبرنگار» باشند.
شهروند/ خبرنگار را رسانههای بیگانه اتفاقا برای آشوب در جامعه ایرانی در بین مردم ما به دروغ تفسیر کردند که هر جا بحرانی بود همه بریزید به منطقه بحرانی و فیلمبرداری و عکسبرداری کنید و برای ما بفرستید. مساله شهروند/ خبرنگار از فتنه 88 شروع شد که بیبیسی به مخاطبانش میگفت با گوشی موبایلتان برای ما از آشوبهای خیابانی فیلم بفرستید! معنی «شهروند/ خبرنگار» در دنیای خبر و رسانه این است که همه افراد جامعه نسبت به پیرامون خودشان مسؤول باشند و وقتی یک معضل خاصی در اطراف پیش میآید به متولی آن معضل پیام میفرستند که در جریان باشید اینجا این مشکل هست. خبرنگار را میگویند مسؤول است، نسبت به اتفاقات جامعهاش احساس مسؤولیت میکند، شهروند/ خبرنگار نیز به معنای شهروندی است که نسبت به جامعهاش مسؤول است نه اینکه وقتی حادثه پلاسکو اتفاق افتاد همه بایستند با پلاسکو سلفی بگیرند و مسؤولان آتشنشانی در ترافیک و هرج و مرج این به اصطلاح شهروند/ خبرنگاران بمانند.
در دنیا در شرایط بحرانی چه اتفاقی میافتد؟ آیا پروتکلهای خاصی وجود دارد؟
همینطور است. شما در تمام دنیا و در آمریکا به صورت اخص پروتکلهایی دارید که فضای رسانهای در شرایط بحرانی را متفاوت میکند؛ فضای رسانهای در شرایط عادی متفاوت میشود. در آن شرایط نخستین کاری که صورت میگیرد این است که نقطه بحرانی دور تا دورش بسته میشود که هیچکس حق حضور در آن را نداشته باشد. یک ساختار رسانه ملی هست که تنها آن ساختار حق انتشار خبر را دارد و همه از روی آن حق بازنشر خبر را دارند و با طبقهبندیهای مختلف! فکر کنید ما داریم با همه خانوادههای قربانیان آن حادثه هم بازی میکنیم وقتی یک خبر دروغ و شایعهای منتشر میشود که از زیر آوار و در دمای 200 درجه سانتیگراد پیامکی آمده که نشان میدهد عدهای زنده هستند!
شما نگاه بکنید در آمریکا در بحران چگونه عمل میشود. همه جای حادثه سریعا بسته میشود. یک مرجع حق انتشار خبر را دارد و بقیه از روی آن منبع بازنشر میدهند. در نزدیکی محل حادثه یک محل قرار میگیرد که هر خبرنگاری سوالی دارد میآید در آن محل و سوالش را میپرسد و پاسخ را مخابره میکند. حتی در تصاویر منتشره هم دقت میشود. در آمریکا وقتی یک کشتار دستهجمعی که امری مرسوم است اتفاق میافتد، 4 مساله در بازتاب رسانهای عیان است؛ هیچ جسدی در تصاویر نیست، پرچم افراشته شده آمریکا یک گوشهای از تصویر مخابره شده است، پلیس آمریکا در صحنه حضور دارد و معمولا شمعی هم حاضر است. اینها هم با فکر اتفاق میافتد. جنازهای دیده نمیشود که ضعف حاکمیت آمریکا و سیستم امنیت، پوشانده شود و روان جامعه نیز بهم نمیریزد، پلیس در تصویر هست که به جامعه بگوید سیستم امنیت حامی شماست، پرچم آمریکا افراشته شده است که وحدت و اتحاد ملی آمریکاییها در حادثه تقویت شود نه جامعه از هم گسسته شود و معمولا تصاویر شمع روشن کردن و امثالهم هم برای تخلیه روانی و عاطفی جامعه وجود دارد. از وظایف اساسی رسانهها احیای وضعیت مردم بحرانزده است اما در اینجا ما بیشتر تقویت بحران و وضعیت بحرانی را شاهد هستیم.
خب! اینگونه که شما میگویید در بحران، یک رسانه مرجع است پس باقی رسانهها چه کارکردی دارند؟
ببینید! همه کشورها یک خبرگزاری یا شبکه ملی دارند، در بحران آن یک خبرگزاری میشود مرجع، خردهخبرگزاریها و دیگر خبرگزاریها به تحلیل اخباری میپردازند که آن خبرگزاری منتشر میکند، حالا اینجا هر کسی یک تحلیلی دارد و یک نگاه سیاسی دارد که تحلیل خودش را اعمال میکند اما این تحلیل روی آن خبر سالم اتفاق میافتد. نباید روان جامعه را درگیر کلی اخبار و شایعات دروغ کرد. به عنوان مثال فکر کنید در حادثه زلزله بم که چیزی حدود 40 هزار کشته برجای گذاشت همین تعداد کاربر تلگرامی و اینستاگرامی وجود داشت و تصاویر و اخبار را در جامعه منتشر میکرد. آن موقع نباید شک میکردید که با یک جامعه روانی شده طرف بودید، چون جامعه هم حدی از پذیرش بحران را دارد و از یکجا به بعد زیر فشار روانی نمیتواند دوام بیاورد. در حادثه پلاسکو خروجی خبر دست همه کسانی بود که یک موبایل هوشمند داشتند اما کار تحلیلی در این حادثه صفر بود. البته این نکته را هم باید اشاره کنیم که همه پژوهشهای دانشگاهی این را ثابت کرده که در هیچ جای دنیا مثل ایران شبکههای اجتماعی مجازی اینقدر مورد توجه نیست و این فضا اینقدر در جامعه و تحولات آن تاثیرگذار نیست.
این وضعیت که یک خبرگزاری رسمی مسؤول انتشار خبر در شرایط بحران باشد به اعتبار منبع هم کمک میکند؛ درست است؟
بیایید یک بار بگوییم خبر چیست و اعتبار منبع یعنی چه، بعد میشود این پدیده را راحتتر بررسی کرد. خبر را ماده اولیه در روزنامهنگارى میدانند که محور اصلى مطالب مطبوعات را تشکیل مىدهد. در واقع «خبرنویسى» مهمترین بخش روزنامهنگارى است و براى اینکه خبر یک رویداد به نحوى مطلوب و چشمگیر تهیه شود، مىتوان آن را به سبکهاى مختلفى تنظیم کرد اما آنچه اهمیت دارد این است که در تدوین خبر عناصر ششگانه خبرى که عبارتند از: «که (چه کسى)؟ کى (چه وقت)؟ کجا (در چه مکانى)؟ چه (چه موضوعى)؟ چرا (به چه دلیل)؟ چگونه (شرح واقعه)؟» لحاظ شود. همه اینها و البته همه ارزشهای هفتگانه خبر که شامل دربرگیری، شهرت، برخورد، مجاورت، فراوانی، شگفتی و تازگی است زمانی قابل اهمیت و جدی گرفتن است که «خبر معتبر» باشد و به نحوی اعتبار منبع خبر است که خبر را قابل اعتنا میکند. وقتی این مساله اتفاق افتاد و شما با یک خبر رسمی مواجه بودی میتوانی همه اخبار دیگر را با آن بسنجی و همه این ویژگیهای خبر را هم روی آن بگذاری که صحت و سقم خبر را کشف کنی و به مرور راست را از ناراست سوا کنی! وقتی در یک بحران شما با 3 گونه خبر از یک حادثه مواجه شدی و آنها را با آن مرجع رسمی مقایسه کردی کمکم میتوانی برای جامعه تبیین کنی که کدام رسانه نقش شایعهپراکنی را دارد و کدام رسانه در بیان خودش صادق است.
اساسا یک بحثی در نظام رسانهای دنیا وجود دارد که بحرانها میتواند به رسانههای مرجع قدرت دهد و اگر رسانه مرجع در بحران درست عمل کند بازگشت و رجوعی دوباره به آن صورت میگیرد و مخاطبانش بالا میرود. شما نگاه کنید حضور صداوسیما در حادثه پلاسکو چقدر به بالا رفتن اعتماد مخاطب به صداوسیما کمک کرد. حالا اگر صداوسیما چند برنامه تبیینی و تحلیلی بگذارد که سنجش اخبار منتشره در آن بازه و اعتبار آن و مقایسه آن خبر با خبر رسمی خودش را انجام دهد این اعتماد به منبع سالم صادق دوچندان هم میشود.
تلویزیون با این فضای رسانهای جدید چقدر موثر است؟
تلویزیون ممکن است سهم بازارش کم شده باشد اما این سهم همچنان بالاست و در بسیاری از مواقع بویژه در بحران، رسانه مرجع است. تلویزیون اما الان شاید موثرترین کاری که میتواند بکند این است که در خبر مرجع باشد و در فضای رسانهای جدید سواد رسانهای را به جامعه بیاموزد، مثلا پدر و مادرها باید بدانند هشتگ یعنی چه؟ فرزندشان با یک هشتگ هر آنچه که باید و نباید را میبیند اما این والدین اصلا نمیدانند بچههایشان چگونه به این اطلاعات دسترسی پیدا میکنند و صداوسیما که رسانه عمومی است میتواند از طریق خودش این سواد رسانهای را به این پدر و مادرها منتقل کند. شورایعالی فضای مجازی با آن طول و عرض تا حالا 10 تا کلیپ 2 دقیقهای درباره سواد رسانهای منتشر نکرده است! من گفتم که ما چقدر درگیر فضای مجازی شدیم این به خاطر همین نداشتن سواد رسانهای است. انسان فی نفسه فقط نیازهای غریزیاش را میفهمد و درمان میکند، باقی نیازهایش را بر اثر آگاهی پیدا کردن به آن درک میکند. ما نسبت به این مشکلات آگاهی نداریم. ما هنوز آسیبهای خیلی جدی را هم از فضای مجازی ندیدیم چون نسلی که با فضای مجازی بزرگ شده هنوز به جامعه به صورت جدی ورود نکرده، وقتی آنها به جامعه ورود کنند، تازه اصل بحران را متوجه میشویم.