چندی پیش در دیدار صمیمانه برخی نویسندگان با رهبر انقلاب، ایشان فرمودند: اگر کتاب «وقتی مهتاب گم شد» را بخوانید، دهها غزل از آن میتوان سرود. پنجشنبهشب و در دیدار شاعران آیینی با رهبر انقلاب، مرتضی امیریاسفندقه به فصل نهم این کتاب با عنوان «مهتاب، مین، من» اشاره کرد و شعری را که برگرفته از نام و محتوای این فصل بود قرائت کرد. او این شعر را به راوی این کتاب، جانباز علی خوشلفظ تقدیم کرد. شعر امیریاسفندقه را در زیر میخوانیم.
چون گل معطریم، مهتاب و مین و من
نشکفته پرپریم، مهتاب و مین و من
شرح جنون ما مقدور عقل نیست
یک چیز دیگریم، مهتاب و مین و من
سرتا به پا دلیم در بارگاه عشق
باغ صنوبریم، مهتاب و مین و من
شمعیم و روشن است تکلیف راه ما
راز منوریم، مهتاب و مین و من
میدان عاشقی تسلیم ترس نیست
از مرگ میبریم، مهتاب و مین و من
بیگانه نیستیم با خلق و خوی هم
با هم برادریم، مهتاب و مین و من
تکثیر میشویم در انفجار نور
آیینهپروریم، مهتاب و مین و من
چون باد رد شدیم از سیم خاردار
آن سوی معبریم، مهتاب و مین و من
بر گرد بام دوست پرواز میکنیم
عین کبوتریم، مهتاب و مین و من
بال فرشتگان برشانههای ماست
از آسمان سریم، مهتاب و مین و من
مهتاب و مین و من بیبال میپریم
بیبال میپریم، مهتاب و مین و من
در جذبه کلام یک جمله والسلام
مجذوب رهبریم، مهتاب و مین و من
پس از شعرخوانی امیریاسفندقه، رهبر انقلاب با اشاره به بیت «چون باد رد شدیم از سیم خاردار/ آن سوی معبریم، مهتاب و مین و من» به نقل از علی خوشلفظ به جملهای از دوست، همکار و فرمانده او شهید چیتسازیان اشاره میکنند که میگفت: اگر میخواهید از این سیمهای خاردار عبور کنید اول باید از سیم خاردار نفس خودتان عبور کرده باشید. اگر توانستید از سیمهای خاردار نفس خودتان عبور کنید آن وقت میتوانید از این سیم خاردارها هم عبور کنید.
راهکار شهادت
رهبر انقلاب سپس به تشریح این جمله و آن بیت پرداختند و فرمودند: مهمتر از عبور از سیم خاردار دشمننهاده، سیم خاردار نفس انسان است که انسان به ظاهر آن را دشمن هم نمیداند و دوست هم میداند. عمده این است. باید این را تامین کرد. رهبر انقلاب سپس با توصیه به اهالی شعر برای خواندن کتابهای دفاعمقدس فرمودند: برادرانی که اهل شعر و ذوق و هنر هستید این کتابها را بخوانید. این هنر بزرگ مجاهدت فی سبیلالله و عشق به شهادت را در این کتابها مزمزه کنید. شماها خیلی بهتر از دیگران معنایی که در این کتابها هست را میتوانید بفهمید. نگاه کنید. ایشان با اشاره به گفتاری از همسر شهید چیتسازیان ادامه دادند: همسر شهید چیتسازیان میگفت در آخرین باری که به منزل آمد، با وجود اینکه مردی با صلابت و قدرتمند و فرماندهای قوی بود اما شبی نشسته بود و مدام اشک میریخت و گریه میکرد. گفتم چرا گریه میکنی؟ او گفت فلانی را خواب دیدم- منظور معاون شهید است که پیش از او به شهادت رسیده بود و هر دو نیروهای اطلاعات- عملیات بودند که بلدچی یگانها میشدند؛ قبلا میرفتند راهها را پیدا میکردند، باز میکردند تا اینکه یگانها بتوانند حرکت کنند- در خواب دستش را گرفتم و گفتم باید به من بگویی؛ ما این همه رفتیم با هم راه را باز کردیم و راهکار پیدا کردیم، راهکار این قضیه (شهادت) چیست؟ این را به من بگو، چرا من شهید نمیشوم؟ او نگاهی به من کرد و گفت: راهکارش اشک است، اشک!