printlogo


کد خبر: 172655تاریخ: 1395/12/9 00:00
روند سلطه قدرت‌های اروپایی در خاورمیانه
ماجرای بلعیدن منطقه غرب آسیا

دکتر محمدامیر شیخ‌نوریی: به طور حتم مورخان، تلاش و اقدام‌های کشورهای اروپایی در جهت مستعمره کردن و تحت سلطه درآوردن کشورهای دیگر در فاصله قرن پانزدهم تا بیستم میلادی را مهم‌ترین دوران‌ جهان به شمار خواهند آورد. دولت‌های استعماری اروپا از سال 1900-1870 میلادی، بیش از 10 میلیون مایل مربع سرزمین و 150 میلیون سکنه (یعنی حدود 20 درصد از سرزمین‌ها و 10 درصد از جمعیت دنیا) را تحت کنترل مستقیم خود درآوردند. از این میان بیشترین منفعت عاید انگلستان شد. تقریباً نیمی از سرزمین‌ها و در حدود 60 درصد از مردمی که تحت نفوذ استعمار قرار داشتند، زیر سلطه انگلستان بودند. امپراتوری انگلستان از شبه‌قاره هند تا مصر و جنوب شرقی آسیا امتداد داشت. فرانسوی‌ها از نظر وسعت مناطق تحت استعمار در مرتبه دوم قرار داشتند و حدود 3/5 میلیون کیلومترمربع و 26 میلیون نفر به طور عمده از اتباع آفریقا و جنوب شرقی آسیا، تحت سلطه آنها بودند. آلمان، ایتالیا و بلژیک به مستعمرات مهمی در آفریقا دست یافتند. در حوزه اقیانوس آرام، ژاپن و آمریکا به تلاش‌های توسعه‌طلبانه پیوستند.(1) با شروع جنگ اول جهانی تقریباً کل سرزمین‌های مورد ادعای استعمارگران تسخیر و مقاومت نظامی مردم بومی درهم شکسته شده بود. سال 1914 میلادی حدود 85 درصد کل سطح کره زمین زیر سلطه استعمارگران قرار داشت. کنترل اقتصادی- سیاسی یا ایجاد دولت‌های استعماری، سراسر جهان را فرا گرفته بود. در این دوره علاوه بر حاکمیت مستقیم بر مستعمرات، سایر ابزار سلطه‌ به صورت ایجاد حوزه‌های نفوذ، قراردادهای تجاری و دارای امتیازات ویژه به کار گرفته شد.(2) به گفته‌ «ادوارد سعید»، هیچ‌یک از سلطه‌های مستعمراتی در طول تاریخ چنین گسترده، چنین واقعاً تحت سلطه و حقیقتاً چنین نامساوی در قدرت با بزرگ‌شهرهای غربی نبوده است. این است که با توجه به چنین ملاحظه‌ای «جهان در یک کل واحد همراه با تأثیرگذاری متقابل گرد آمد، صورتی که پیش از این هرگز وجود نداشت».(3) بدین ترتیب دنیای استعمار شکل می‌گیرد. دنیای استعمار، دنیایی است که در آن رابطه میان 2 گروه از افراد که از لحاظ فرهنگی با یکدیگر بیگانه و از نظر جغرافیایی با یکدیگر فاصله دارند، مورد بررسی و امعان نظر قرار می‌گیرد. این رابطه دارای ماهیتی نامتوازن و نابرابر است. توزیع قدرت میان این دو گروه نامتناسب است زیرا یک گروه قوی و مسلط و گروه دیگر، ضعیف و وابسته است.(4) منطقه مورد بحث یعنی خاورمیانه، از لحاظ جغرافیایی موقعیت منحصری دارد و چون محل اتصال اروپا، آفریقا و آسیاست، از نظر سوق‌الجیشی برای هر 3 قاره دارای ارزش فوق‌العاده است تا جایی که آن را مرکز ثقل نیمکره شرقی نامیده‌اند. کوتاه‌ترین و مناسب‌ترین راه‌های هوایی و دریایی بین اروپا و آسیا از این منطقه می‌گذرد و از قدیم‌الایام، امپراتوری‌های بزرگ، شامل همه یا قسمتی از این خط بوده یا به آن چشم طمع داشتند.(5) در دوران استعمار، انگلستان نیز با توجه به منافع آنها در منطقه، سرنوشتش بیشتر به این ناحیه بستگی داشت. تجارت میان قاره‌های اروپا، آفریقا و آسیا از نظر اسلوب و مقیاس طی قرن‌ها تغییر کرد ولی تقریباً همیشه خود را حفظ کرده است. در گذشته، اهمیت این تجارت به دلیل حمل پردردسر ابریشم و ادویه از شرق، از راه آسیا به طرف مغرب بود. به همان ترتیب حمل برده، عاج و طلا به وسیله کاروان‌های شتر در آفریقا و صحرا به بازارهای اروپا انجام می‌شد. افتتاح کانال سوئز در 1869 میلادی، باعث اتصال اقیانوس‌های اطلس و هند از طریق مدیترانه و دریای سرخ شد. در نتیجه، این مسافت بشدت تغییر یافت و خاورمیانه از نظر قدرت دریایی، اهمیت ژئوپلیتیک زیادی پیدا کرد. صرفه‌جویی در زمان و مسافت که در اصل به معنای هزینه‌های کمتر سوخت است، در بعضی سفرها به 40 تا 50 درصد رسید. اهمیت چنین مزایایی برای کشتیرانی تجاری، کاملاً روشن است. مدت سفر یگان‌های دریایی از دریای مدیترانه به اقیانوس هند از طریق کانال سوئز بین 17 تا 18 روز کوتاه‌تر از طریق دور زدن دماغه امید نیک آفریقای جنوبی می‌شود.(6) این واقعیت که منطقه در مجاورت اقیانوس‌های اطلس و هند قرار گرفته و 5 دریای مدیترانه، احمر، خزر، سیاه و خلیج‌فارس در داخل آن رخنه کرده‌اند، نقش مهمی در تسهیل ارتباطات داشته است. این دریاها به جای اینکه سدی مقابل حرکت باشند، عموماً مورد استفاده متمرکز تجارت بوده‌اند. در عین حال این دریاها صحنه کشمکش‌های عدیده دریایی و نظامی به منظور کنترل راه‌های اصلی تجارت نیز بوده‌اند. کانال سوئز و باب‌المندب که در حکم مکمل‌های یکدیگرند، در کوتاه کردن فاصله بین شرق دور و اروپا نقش مهمی دارند و اخیراً اقداماتی برای افزایش عرض و عمق آن صورت گرفته است.(7)
خاورمیانه، بیش از همه نقاط دیگر آسیای مرکزی مورد دست‌اندازی و تصرف دولت‌های اروپایی که دارای قدرت دریایی بوده‌اند، قرار گرفته است. بدون شک علت امر این بوده که خطه مزبور دارای سواحل طولانی و پرپیچ و خمی است که از اطراف به دریای سیاه و مدیترانه و بحر احمر و اقیانوس هند راه دارند و راه‌های شمالی و خشکی آن چندان سهل و آسان نیست.(8) ضمناً در خاورمیانه رقابت امپریالیستی دولت‌های اروپایی از شدت بیشتری برخوردار بود، چون نه تنها این مناطق به آسانی در دسترس بودند، بلکه امتیازات اقتصادی و استراتژیک آن قابل ملاحظه بود. کشورهای اروپایی در بعضی نقاط موفق شدند به طور مستقیم حکومت خود را تحمیل و مستقر کنند. چنین جریان‌هایی نه درون امپراتوری عثمانی، بلکه در حواشی مرزهایی صورت گرفت که کشورهای اروپایی قادر بودند در آن بدون ملاحظه منافع دیگران، دست به اعمالی بزنند. روس‌ها در قفقاز به سوی جنوب و به سمت سرزمین‌های مسلمان‌نشین که حکومت‌هایی تحت نفوذ عثمانی‌ها داشتند، پیشروی کردند. در شبه‌جزیره عربستان، دولت انگلستان با نیروهایی که از هند آورده بود، بندر عدن را در سال 1839 میلادی، تصرف و آن را به پایگاهی برای خطوط کشتیرانی هندوستان تبدیل کرد. در خلیج‌فارس نیز حضور نیروهای انگلیسی چشمگیر و فزاینده بود. در بعضی نقاط، انگلستان با حکمرانان بنادر خلیج‌فارس پیمان رسمی منعقد کرد. طبق این پیمان‌ها طرفین ملزم می‌شدند در دریا با یکدیگر در حال آتش‌بس باشند، از همین رو بعضی از این شیخ‌نشین‌ها مانند ابوظبی، دوبی و شارجه را دولت‌های آتش‌بس نامیدند.(9) بدین ترتیب جهان عرب در خاورمیانه به سرعت واقعیت خطر اروپا را دریافت. در سده شانزدهم در خلال دوران مرکانتی‌لیسم، بازرگانان اروپایی توانستند از مقامات عثمانی، امتیازات بازرگانی ناشی از کاپیتولاسیون را به دست آورند. طبقه‌ تاجر عرب شکست و اروپا پیروز شد. به مدت 3 قرن، خاور در خواب درازی فرورفت و از آنچه در باختر می‌گذشت، بی‌خبر ماند. از این زمان به بعد، شهرهای عرب رو به انحطاط نهادند. بیداری در اوایل قرن نوزدهم با خشونت آغاز شد. با پیکار «بناپارت» در مصر، تاریخ مقاومت طولانی جهان عرب با شکست‌هایی روبه‌رو می‌شود؛ 1882-1840 میلادی برای مصر، 1830 و 1870 میلادی برای الجزایر، 1882 برای تونس، 1911 میلادی برای مراکش و 1919 میلادی برای شرق عربی. سپس نوبت به دوران رنسانس و زمان مبارزات ضدامپریالیستی رسید که هنوز خاتمه نیافته و ادامه دارد.(10) تعداد زیادی اروپایی در این مناطق سکونت گزیدند که حداکثر به 9/1 میلیون نفر یا 7 درصد مجموع جمعیت در 1956 میلادی می‌رسید. قدرت‌های اروپایی به امید اقامت نامحدود در منطقه بودند. به عنوان مثال، الجزایر به عنوان بخشی از متروپلیتن فرانسه اداره و لیبی به عنوان «ساحل چهارم» ایتالیا محسوب می‌شد. رقابت در خاورمیانه، از طرف دیگر، تحت سلطه ملاحظات ژئواستراتژیک قرار داشت. بریتانیا و فرانسه سخت علاقه‌مند به حفظ راه‌های خود به هندوستان بودند. روسیه به تنگه‌های ترکیه چشم داشت و برای دستیابی به خلیج‌فارس تلاش می‌کرد. منافع تجاری استراتژیک دست به دست هم داده بودند. برای مثال، پنبه مصر و سودان برای صنایع نساجی بریتانیا نهایت اهمیت را داشت. کشف نفت در ایران در 1908 میلادی یک بعد جدید منافع و علایق خارجی در خاورمیانه بود.(11) با توجه به این عملکرد قدرت‌های استعماری در خاورمیانه مرکزی مداخله اروپاییان بیشترین تأثیر را روی نقشه سیاسی گذاشت و آن به وجود آمدن کشورهایی مثل سوریه، عراق و لبنان و بعدها رژیم اسرائیل بود. اسرائیل را استعمارگران برای حفظ این منافع در منطقه به وجود آوردند؛ اگرنه اسرائیل از نظر تاریخی در منطقه سابقه‌ای نداشت. در حقیقت فرانسه بود که برای نخستین‌بار پس از جنگ‌های صلیبی، به منطقه مرکزی و حیاتی خاورمیانه لشکرکشی کرد. سپاهیان فرانسوی به سرکردگی ناپلئون بناپارت در 1798 در خاک مصر که آن زمان از ایالات عثمانی بود، به خشکی آمدند و آنجا را بدون دشواری اشغال کردند. کوشش فرانسه در بسط خود به فلسطین با ناکامی همراه بود. به هر حال فرانسویان در 1801 میلادی بر اثر لشکرکشی انگلستان از مصر عقب نشستند. این در نتیجه مبارزه مصریان یا ترکان نبود. کشمکش بیشتر میان قوای فرانسه و انگلستان بود و عناصر محلی، نقش نسبتاً ناچیزی ایفا می‌کردند.(12)
در این مبارزه، امپراتوری عثمانی برگ برنده بود. ناپلئون تصمیم گرفت این برگ برنده را از چنگ انگلستان برباید. او برای فتح مصر- این غنی‌ترین قلمروهای سلطان عثمانی- هنوز ساخته نشده بود. میان اسکندریه و سوئز نیز مسیر دریایی وجود نداشت. کشتی‌ها، مسافران، کالاها و محمولات پستی را در اسکندریه تخلیه می‌کردند و از آنجا با کاروان به سوئز می‌فرستادند. این کار به طور قابل ملاحظه‌ای مسافرت به هند را کوتاه می‌کرد. ناپلئون با تصرف مصر، بی‌درنگ به امکانات بسیاری دست می‌یافت:(13)
1-  صاحب مستعمره‌ای ثروتمند می‌شد.
2- موقعیت او در انتهای شرقی مدیترانه تحکیم می‌شد و از آنجا می‌توانست امپراتوری عثمانی را مورد حمله قرار دهد.
3- با مختل کردن خطوط ارتباطی انگلیس با هند، ضربه بزرگی بر این کشور وارد می‌کرد.
4- برای تحقق رویای دیرین خود، یعنی تسلط بر هند، پایگاه مناسبی به دست می‌آورد.
ناپلئون پس از ورود به مصر، اعلامیه‌ای به شرح زیر صادر می‌کند:
«بسم الله الرحمن الرحیم، لااله‌الاالله، محمداً رسول‌الله
به نام ملت فرانسه که شالوده خود را بر آزادی و مساوات نهاده است، سردار و رهبر بزرگ ارتش فرانسه به اهالی مصر مراجعه می‌کند. از روزگاران دیرین، بیک‌های مملوک که بر کشور شما حکومت داشته‌اند، ملت فرانسه را تحقیر کرده و بازرگانان آن را مورد آزار و شکنجه قرار داده‌اند. اکنون ساعت انتقام فرارسیده است. این بردگان پست و فرومایه، طی قرون متمادی به زیباترین کشور جهان، ستم کرده‌اند ولی اینک اراده الله رب‌العالمین بر این قرار گرفته که به سلطنت آنها پایان داده شود. شیوخ، قضات و امام‌ها به مردم اطمینان دهند که ما مسلمانانی راستین هستیم. آیا این ما نبودیم که به رم رفتیم و پاپ را، کسی که مسیحیان را به جنگ با مسلمانان بسیج و نزدیک می‌کرد بر سر جایش نشاندیم؟ آیا این ما نبودیم که فداییان مالت را که کوردلانه ادعا می‌کردند از جانب خدا دستور دارند همه مسلمانان را از دم تیغ خود بگذرانند، نابود کردیم؟ آیا ما همواره دوست سلطان عثمانی (که خداوند توفیقش دهد) و دشمن دشمنان او نبودیم؟ بر عکس، این مملوکان هستند که از اطاعت سلطان سر می‌پیچند. آنها حکومت هیچ کس را جز حکومت خودشان قبول ندارند. چه سعادتمندند کسانی که با ما خواهند بود و چه خوشبختند آنهایی که بی‌طرف باقی بمانند، زیرا آنها هنوز وقت دارند به ما بپیوندند ولی بدا به حال کسانی که به خاطر مملوک‌ها، سلاح بر کف گیرند. ایشان بی‌شک به دَرَک واصل خواهند شد».
به دنبال این اعلامیه که با خطابه‌های معمول مسلمین آغاز می‌شد، دستورهای زیر صادر شد:(14)
1- هر دهکده‌ای که بیش از 3 ساعت راه با مسیر ارتش فرانسه فاصله ندارد، باید نماینده‌ای نزد ناپلئون بفرستد و به او آگاهی دهد جمعیت دهکده تسلیم شده و پرچم سه رنگ فرانسه را برافراشته است.
2- روستاهایی که شورش کنند به آتش کشیده خواهند شد.
3- هر دهکده‌ای که تسلیم می‌شود، باید پرچم دوست ما سلطان عثمانی (که خداوند به او عمر طولانی عطا فرماید) را نیز برافرازد.
4- شیوخ دهکده باید از دارایی مملوک‌ها مراقبت کنند.
5- شیوخ، علما، قضات و امام‌ها می‌توانند وظایف مذهبی خویش را به جا آورند. در مساجد، مراسم عبادت و دعا بر حسب معمول برگزار خواهد شد. مصریان به مناسبت نجات خود از شر مملوک‌ها، به این شرح شکرگزاری خواهند کرد: «سرافراز باد سلطان عثمانی، سربلند باد ارتش فرانسه، لعنت و نفرین بر مملوک‌ها باد، کامیاب و کامروا باد مردم مصر». از طرف دیگر ناپلئون به یهودی‌ها وعده می‌دهد در صورت همکاری با فرانسه، دولتی یهودی برای آنها در فلسطین ایجاد کند. بدین ترتیب ناپلئون بناپارت نخستین دولتمردی بود که 118 سال قبل از وعده بالفور، پیشنهاد تأسیس دولتی یهودی در فلسطین را ارائه داد. او وقتی در سوریه خود را برای حمله به شرق آماده می‌کرد، اعلامیه‌ای منتشر کرد و در آن از یهود خواست برای برپایی دوباره مملکت قدیمی قدس زیر پرچمش بجنگند:(15)
از ناپلئون بالاترین فرمانده نیروهای مسلح جمهوری فرانسه در آفریقا و آسیا به وارثان مشروع فلسطین: ‌ای اسرائیلی‌ها! ‌ای ملت بی‌همتا! که هیچ‌یک از قدرت‌های سرکش و طغیانگر نتوانست نام و موجودیت قومی‌تان را از شما سلب کند و فقط توانست سرزمین اجدادی‌تان را از شما بگیرد. ناظران بیدار و بی‌طرف سرنوشت ملل، اگرچه مواهب پیامبرانی مانند اشعیا و یوییل را ندارند اما پیشگویی‌های این پیامبران را با ایمان والای‌شان دریافتند... آنها دریافتند آزادگان خداوند هستند... «به صهیون، سرودخوان باز خواهند گشت و با تملک میراث‌شان سرور و شادی زاده خواهد شد، بی‌آنکه باعث آزار و اذیت یا رنجیدگی دیگران شوند، شادی در جان و روح آنها همیشه خواهد بود. بنابراین ‌ای پرستیده‌شدگان! با شادی و سرور به پا خیزید، این جنگی است که تاریخ بسان آن را ندیده است و آغازکننده آن امتی است که به این جنگ به عنوان دفاع از خویش نگاه می‌کند، چرا که دشمنانش سرزمینش را که از آبا و اجدادش آن را به ارث برده است، غنیمتی شمردند که برحسب امیال و هوا و هوس‌های‌شان باید میان ایشان تقسیم شود [...] فرانسه در این لحظه میراث اسرائیل را به شما تقدیم می‌کند. ارتشم که عنایت و توجه الهی با آن همراه است و عدالت آن را رهبری می‌کند و پیروزی همراه او است، قدس را مقر فرماندهی من ساخت [...]‌ای وارثان مشروع فلسطین! ای امتی که با انسان‌ها و سرزمین‌ها تجارت نمی‌کنید، بسان کسانی که آبا و اجدادشان را به تمام ملل فروختند، شما را نه برای استیلا بر میراث‌تان، بلکه شما را برای گرفتن آنچه از شما گرفته شده و حفظ و مصون نگه داشتن آن از دست غارتگران دعوت می‌کنم...
بشتابید! این همان لحظه مناسب است که هزاران سال دیگر تکرار نمی‌شود، بشتابید تا حقوقی را که هزاران سال پیش از شما گرفته شده بازستانید که آن موجودیت سیاسی شده است، شما که به عنوان ملتی میان سایر ملل زندگی می‌کنید، این حق طبیعی و محرز شما است که یهود را مطابق عقایدتان آشکارا و تا ابد بپرستید. بشتابید!» این اعلامیه به مثابه اعتراف بین‌المللی و به رسمیت شناختن موجودیت قومی یهود و تشکیل حکومت صهیونیستی در فلسطین بود. بدین وسیله ناپلئون تقریباً بیش از یک قرن قبل از اعلامیه بالفور، گوی سبقت را از او ربود. ولی فرانسه بزودی خود را با دشواری‌هایی روبه‌رو دید. اول آگوست 1798 ناوگروه دریاسالار نلسون وارد منطقه شد و ناوگان فرانسه را که در آنجا لنگر انداخته بود، منهدم کرد. از میان 15 کشتی فرانسه فقط 4 کشتی توانست به مالت بگریزد. سایر کشتی‌ها سوخته، غرق شد یا به اسارت درآمدند. در نهایت پس از 3 سال اشغال مصر توسط فرانسه، نیروهای فرانسه ژوئن 1801 میلادی قاهره را تسلیم نیروهای انگلیسی کردند و بقایای سپاهیان فرانسوی در پایان ماه سپتامبر به کشور خود بازگشتند. بدین‌گونه کوشش ناپلئون در استیلا بر مصر، سوریه و فلسطین، سرانجام با شکست پایان یافت(16) و انگلستان سلطه خود را بر مصر تحکیم کرد.
-------------------------------
پی‌نوشت‌
 1- احمد ساعی، درآمدی بر شناخت مسائل اقتصادی- سیاسی جهان سوم، ص28
2- همایون الهی، شناخت ماهیت و عملکرد امپریالیسم، ص 22
3- ادوارد سعید، فرهنگ و امپریالیسم، ص45
4- احمد ساعی، درآمدی بر شناخت مسائل اقتصادی- سیاسی جهان سوم، ص 29
5- ژرژ لنچافسکی، تاریخ خاورمیانه، صص 2-1
6- آلاسدیر درایسدل و جرالد بلیک، جغرافیای سیاسی خاورمیانه و شمال آفریقا، ص22
7- عزت‌الله عزتی، ژئوپلیتیک، ص 169
8- ژرژ لنچافسکی، تاریخ خاورمیانه، ص 2
9- آلبرت حورانی، تاریخ مردمان عرب، ص384
10- امین سمیر، ملت عرب، ص 27
11- آلاسدیر درایسدل و جرالد بلیک، جغرافیای سیاسی خاورمیانه و شمال آفریقا، ص 68
12- برنارد لوئیس، خاورمیانه، ص 292
13- لوتسکی و..، تاریخ عرب در قرون جدید، ص 36
14- همان، ص 37
15- رضا هلال، مسیح یهودی و فرجام جهان، صص 55-54
16. لوتسکی و..، تاریخ عرب در قرون جدید، صص 41-39
***
منبع: صهیونیسم و نقد تاریخ‌نگاری معاصر غرب، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
 


Page Generated in 0/0061 sec