آقای نیکدل، ایده اولیه این کار از کجا آمد؟
باید یک مقدمهای بگویم. شاید حالا که این فیلم در مرحله اکران است سوژه خیلی خطرناک به نظر نمیرسد، چون خیلی چیزها مشخص و فضا بازتر شده و صداها شنیده میشود. اما زمانی که شروع به نوشتن فیلمنامه کردم، فضای نقد موضوع رابطه با آمریکا و مذاکرات هستهای اینقدر باز نبود، برچسبهای زیادی آماده بود تا متوجه منتقدان شود، خیلیها آمده بودند تا منتقدان را به آنجایی که نباید بفرستند؛ یعنی جهنم. در همین فضا ایده فیلم از دغدغه خودم شروع شد، بعد از انتخابات 92 ابهامی در جامعه بود که بناست چه اتفاقی بیفتد، چون آقای روحانی با دست گذاشتن روی بحث سیاست خارجی سکان ریاست جمهوری را دست گرفتند و این نگرانی که قرار است بعد از این چه اتفاقی بیفتد در همه طیفها وجود داشت.
من به این فکر میکردم که اگر بخواهیم یک کار سینمایی برای کمک به دولت و کشورمان بسازیم باید چه کار کنیم. میخواستم به مسؤولان بگویم اگر شما رفتید آنجا و طرف مقابل هم میداند شما به خاطر قولهایی که در انتخابات دادید، به نتیجه مذاکره احتیاج دارید؛ شما نگران نباشید و زیر بار زور نروید. ممکن است بخواهند چیزهایی را به شما تحمیل کنند اما ما به شما علاقه داریم و هر کجا که فکر کردید اشتباه است بازگردید. این پیامی بود که دوست داشتم در سناریو به دولت انتقال دهم.
ایده اولیه داستان هم این بود که یک دختر ایرانی بهرغم نظر پدر و مادرش به آمریکا رفت و در آنجا حادثه هولناکی برای او رخ داد. این ایده براساس یک داستان واقعی از یکی از دختران نخبه خودمان است که در اثر مرگ مغزی اعضای بدنش در آمریکا اهدا شد و حتی خانوادهاش با وبکم از او خداحافظی کردند و فرصت دیدار حضوری به وجود نیامد. من وقتی این حادثه را خواندم متوجه شدم چه قدر این اتفاق شبیه رخدادهایی است که در کشور ما میافتد. زمانی هم که با تهیهکننده ایدهام را مطرح کردم گفتم این ماجرا بسیار شبیه به واقعیت امروز ماست و ما باید به این دختر پیغام بدهیم که هرجایی پشیمان شدی بازگرد. اگر طرف مقابلت زورگوست و بناست به تو مشکلات زیادی را تحمیل کند، ما خانواده تو هستیم و به تو علاقه داریم پس میتوانی راحت به خانه خودت بازگردی. این چیزی بود که ما میخواستیم قبل از اینکه توافقات انجام شود مطرح کنیم.
به نظر خودتان چقدر فیلمنامه با فیلمی که ساخته شد، تطبیق داشت و شکل گرفته بود؟
ما آدمهای عشق سینما نیستیم. اینکه ایدهآلهای ما به صورت فرمی شکل بگیرد آنچنان اولویتی ندارد، اولویت ما اصل کار است و بیشتر از همه چیز واکنش مردمی برای من مهم است و در اکرانهای مردمی که حضور پیدا میکردم تا نظر مردم را مشاهده کنم به نظرم تا حد زیادی پیام مد نظر به مخاطبان منتقل شده است.
برای نگارش فیلمنامه خودتان از اطلاعات شخصیتهای حقیقی مثلا دانشمندان هستهای استفاده کردید؟
اصل تصمیم انتخاب این موضوع و نگارش این فیلمنامه کار بسیار سختی بود. شما وقتی در واقعیت جستوجو کنید عناصر دراماتیک بیشتری نسبت به خیالپردازی میتوانید انتخاب کنید. من در این فیلمنامه تلاش داشتم بیشتر بر واقعیت متکی باشم. ممکن است خیلیها بگویند فیلم داستان ندارد، در حالی که فیلم داستان دارد اما هدف اول من انتقال پیام و ایجاد بستری برای بیان واقعیتها بود.
من در جریان واکاوی این موضوع تمام اتفاقاتی که در حال رخ دادن بود اعم از مذاکرات و رویدادهای سیاسی و اجتماعی را هم تحت نظر گرفتم و همه اینها ایده بسیار خوبی به من داده بود. در همین هنگام خبر اخراج دانشمندان هستهای را شنیدم و به لطف یکی از دوستان توانستم با یکی از دانشمندان هستهای که از قضا از مدیران سایت نطنز و از دوستان شهید احمدیروشن نیز بودند مصاحبهای انجام دهم. خیلی بیطرف رفتم و با او صحبت کردم، نخستین سوالی هم که از او پرسیدم این بود که این انرژی هستهای اصلا به چه دردی میخورد؟ و برای چه این همه هزینه میدهیم؟ بعد از آن جلسه بود که مسیر فیلمنامه به کلی تغییر کرد و نیمی از فیلمنامه از دل آن جلسه در آمد؛ اتفاقات عجیب و غریب و دردناکی که در فیلم بسیار کمتر به آن پرداختهایم.
با وجود اتفاقی که برای دختر قصه افتاد هرچند منطبق با واقعیت بود اما به نظرتان فیلم کمی شعاری نشده است؟
من از اول میدانستم دلم نمیخواهد که مخاطب وقتی از سینما بیرون میآید با شور و شعف از یک پایان خوش صحبت کند. دلم میخواست این ناراحتی و نگرانی و دلواپسی در مخاطب وجود داشته باشد. راجع به گل درشت شدن کار من ایده مخصوص به خودم را دارم و اساسا با گل درشت شدن مشکلی ندارم. فکر میکنم الان در موقعیتی هستیم که اگر به سمت بیانهای پیچیده هنری برویم نمیتوانیم با طیف زیادی از جامعه ارتباط برقرار کنیم برای همین جبهه فرهنگی انقلاب ترجیح میدهد حرفهایش را در لایه اول و خیلی رک و صریح بیان کند. در واکنشها فعالان رسانهای و منتقدان ایراداتی را به فرم وارد کردهاند اما من گمان میکنم مردم ارتباط بیشتری با فیلم گرفتهاند، اینها برای من قابل پیشبینی بود اما در مرحله تولید نه مرحله فیلمنامه؛ من در فیلمنامه سعی کردم کاری بنویسم که خواص تاییدش کنند و مردم آن را بپسندند.