printlogo


کد خبر: 173510تاریخ: 1395/12/26 00:00
ادبیات منفعلانه در محیط سنگلاخ جهانی

امیر استکی: احتمالا همه ما ایرانی‌ها این جمله معروف مرحوم مدرس را شنیده باشیم. اینکه «اگر بناست بمیریم، چرا به دست خودمان بمیریم؟» البته شنیدن این جمله دقیقا مساوی با پذیرفتن آن نیست. هر چند شاید به نظر برسد یک گزاره بدیهی در آن مطرح شده باشد اما تاریخ معاصر ما پر است از موارد نقض آن. بالاترین نقیضه بر آن همان رفتار سیاست خارجی دولت پهلوی دوم است که همایون کاتوزیان برای توصیف آن از لفظ «کلبی‌مسلکی در روابط خارجی» استفاده می‌کند. حالتی که به نظر می‌رسد نوعی رئالیسم افراطی در روابط خارجی باشد. این افراط در رئالیسم امروز هم گریبان سیاست خارجی ما را گرفته است. از آن طرف بام افتادن دستگاه دیپلماسی دولت یازدهم صدای اعتراض محمود سریع‌القلم را نیز که به عنوان عقل منفصل روحانی شناخته شده درآورده است. سریع‌القلم که در ابتدای کار دولت یازدهم به عنوان مشاور جناب روحانی در امور بین‌الملل معرفی می‌شد چند روز پیش در یادداشتی در سایت دیپلماسی ایرانی اینچنین می‌نویسد: «کنفرانس اخیر امنیتی مونیخ، چرخش‌های جدیدی را در قبال ایران نشان می‌دهد. عربستان، اسرائیل و ترکیه هر آنچه خواستند علیه ایران روا داشتند. اگر همکاری فعلی نظامی و دیپلماتیک عربستان و اسرائیل از حالت توافقی به مرحله حقوقی و رسمی تبدیل شود، محیط امنیتی و سیاست خارجی ایران با واقعه مهمی روبه‌رو می‌شود. به‌نظر می‌رسد انرژی اصلی تقابل با ایران هم‌اکنون از ناحیه خود منطقه است و آمریکا مکان تنظیم، تصمیم و چتر عملیاتی این تقابل است. اگر واکنش ایران در کنفرانس مونیخ را تحلیل محتوا کنیم، حکایت از پدیده‌ای می‌کند که در علم روابط بین‌الملل به آن «قربانی شدن» (Victimization) می‌گویند. ما از آن جمع سیاسی و امنیتی درخواست کردیم با ما مهربان باشید. به ما احترام بگذارید. لطفا دیگر تحریم نکنید. ما اهل دیالوگ هستیم. روش‌های حل اختلاف باید دیپلماتیک باشند. ما همیشه از خود دفاع خواهیم کرد. ضمنا ۲۷۸ سال است به کشور دیگری حمله نکرده‌ایم. این ادبیات آمیخته با مهر و محبت و اخلاق حتی در سیاست داخلی کشورها مانع اقدامات مخالفان نمی‌شود، چه برسد در محیط سنگلاخ سیاست جهانی...».
همانطور که ملاحظه می‌کنید رفتار سیاست خارجی دولت یازدهم در برخورد با تهدیدات عریانی که متوجه کشور می‌شود از همین نوع است. رفتاری که دست ما را برای طرف مقابل‌مان رو می‌کند. حتی اگر دست‌مان خالی باشد و کاری نتوانیم از پیش ببریم این دلیل نمی‌شود که این ناتوانی را به گوش طرف مقابل‌مان نیز برسانیم و اگر تا آن لحظه او با تخمین و تحلیل و عدم قطعیت وارد پروسه چانه‌زنی می‌شد، پس از مطمئن شدن از خالی بودن دست طرف مقابلش، دست برتر را پیدا می‌کرد. این جار زدن‌ها نه در سطوح پایین دولت روحانی بلکه در بالاترین سطح و بیشتر از همه خود ایشان دیده شده است. ادعای خالی بودن خزانه و مرتبط دانستن آلودگی هوا و حتی آب خوردن مردم با لغو تحریم‌ها، این اطمینان را به غربی‌ها و در رأس آنها آمریکایی‌ها داد که ایران در بدترین شرایط پس از تحریم‌ها به سر می‌برد، حتی رئیس‌جمهور کشور نیز که به تعبیر مصطفی کواکبیان پشت بلندگو سخنرانی حماسی می‌کند، عجز و ناتوانی از فشار تحریم را فریاد می‌زند و بشدت به توافق نیازمند است و این اگر گل به خودی نباشد، پاس گل طلایی به خودی خواهد بود. گلی که برجام نام گرفت و هنوز که هنوز است دستگاه دیپلماسی کشور و در رأس آن قهرمان دیپلماسی کشور جناب محمدجواد ظریف، با پشتوانه نظری همان رئالیسم افراطی، در به در به دنبال رفع و رجوع ایرادات و نواقص آن هستند. نواقصی که پس از اتمام قرارداد و تمام شدن معامله دیگر حتی با التماس هم برطرف نخواهند شد. صدالبته به قول جناب سریع‌القلم این نالیدن از بدعهدی آمریکایی‌ها و صحبت از صلح‌دوستی و گل و بلبل در محیط سنگلاخ سیاست جهانی کاربردی ندارد. ظریف در جریان سفر اخیر روحانی به نیویورک برای حضور در سازمان ملل، طی سخنانی در شورای روابط خارجی آمریکا گفته بود:‌ «برخی از کسانی که شما هم می‌شناسید و برخی از بانک‌های اروپایی مقدار بسیار زیادی جریمه شده‌اند. ارقام آنقدر بزرگ هستند که گفتن آنها دشوار است... این نوعی از ترس و وحشت است که این قبیل جریمه‌ها برای بانک‌های اروپایی ایجاد کرده است. در نتیجه آنها می‌خواهند بیایند و با ایران معاملات جدیدی را آغاز کنند... اوفک به آن افراد می‌گوید اشکالی ندارد با ایران معامله داشته باشید ولی... و این ولی که آنها می‌گویند به قدری طولانی است که... البته یک جمله می‌گوید اشکالی ندارد با ایران معامله داشته باشید و در عوض در 5 صفحه اما و اگرهایی ذکر شده است و در نهایت این بانک‌ها می‌گویند ما مسیر امن‌تر را در پیش می‌گیریم و اصلا ایران را فراموش می‌کنیم و نتیجه همیشه همین بوده است. هیچ‌یک از بانک‌های اصلی اروپایی پس از گذشت 8 ماه از توافق هنوز هم نمی‌خواهند معامله‌ای با ایران داشته باشند».
این یکی از نمونه‌های همان چیزی است که نالیدن از بی‌وفایی آمریکایی‌ها دانستیم. این مساله بسیار ساده است و این در اصل اعتراف جناب ظریف به شکست است، چرا که این بر عهده ایشان بود که در برجام از وجود راه این نوع اعمال محدودیت‌های مالی جلوگیری کنند ولی تیم مذاکره نتوانستند یا نخواستند زخم عفونی و کهنه اس‌دی‌ان لیست را ببندند و فقط بر روی حذف تعدادی از آن لیست تمرکز کردند. حالا پس از برچیده شدن برنامه هسته‌ای ما و باقی ماندن یک دکور تزئینی از آن آیا سزاست آبروی این ملت را با این دست رفتارهای غلط و ناله‌کردن‌های مهوع به حراج بگذارید؟ مثلا آیا رواست که ملت تحقیر شدن توسط فرانسوی‌ها را متحمل شوند و شاهد این  باشند که فرانسوی‌ها در طول روز در خلیج‌فارس به همراه انگلستان و آمریکا رزمایش نظامی برگزار کنند و تلویحا از ایران زهر چشم بگیرند و شامگاه همان روز در سفارت‌شان در تهران شیشه‌های کنیاک‌شان را بهم بزنند و به ریش ما بخندند؟ چندی پیش در بدو ورود «ژان مارک آیرو» وزیر خارجه فرانسه به تهران، ضیافت شامی در سفارت فرانسه و به افتخار وزیر خارجه و تجار همراه وی از سوی سفیر فرانسه برگزار شد. در میانه میهمانی و پس از سخنرانی آیرو، یکی از تجار فرانسوی وی را مورد خطاب قرار داده و می‌پرسد: «جناب وزیر! چرا این سفر دقیقا در روزی انجام شد که فرانسه به همراه انگلیس و آمریکا در خلیج‌فارس و در نزدیکی آب‌های ایران مانور نظامی که طبیعتا پیام‌های خاصی دارد، برگزار کرده‌اند؟» این تاجر برجسته فرانسوی در ادامه با نگرانی می‌پرسد: «آیا فکر نمی‌کنید این مساله روی روابط تجاری ما با ایران تاثیر بگذارد و نتوانیم در این سفر قرارداد خاصی منعقد کنیم؟ شما از واکنش مقامات ایرانی نگران نیستید؟» وزیر خارجه فرانسه در پاسخ می‌گوید: «خیر! بنده هیچ نگرانی نسبت به موفقیت‌آمیز بودن این سفر ندارم. مقامات ایرانی در هیچ یک از جلسات مقدماتی و برنامه‌ریزی برای سفر در تهران و پاریس به این مساله معترض نشدند». آیرو سپس در موضعی مقتدرانه مدعی می‌شود: «دولت ایران به این سفرها احتیاج دارد و مطمئنم هیچ اعتراضی را هم در جلسات فردا نخواهیم شنید».
رهبر معظم انقلاب هم با دلخوری اشاره‌ای به این موضوع کرده‌اند و در جمع دست‌اندرکاران اردوهای راهیان‌نور فرموده‌اند: آن ‌وقت کسی رویش بشود در مصاحبه بگوید که ایرانی‌ها آنقدر به این مذاکرات احتیاج دارند که رزمایش [ما علیه آنها] ضرری به این مذاکرات اقتصادی نمی‌زند.
کاش مرحوم مدرس زنده بود و یکبار دیگر با صدای بلند خطاب به این قهرمانان دیپلماسی و بازگردانندگان عزت به ملت ایران می‌گفت که «اگر بناست بمیریم چرا به دست خودمان بمیریم؟»


Page Generated in 0/0091 sec