مقدمه
اسلام در طول قرنها برای مسلمانان آیین زندگی، کمال و اعتبار فراهم آورده است که باعث تردید هیچ مؤمنی نشده است اما حقیقت آن است که پیروان این دین از گروههای متکثر، متنوع و غیرمتحد، آن هم در جغرافیای سیاسی بسیار گستردهای، تشکیل شدهاند. این از آن رو است که مسلمانان درک یکپارچهای از دین خود ندارند، زیرا گروههای مختلف مسلمانان آموزههای قرآنی و احادیث نبوی را به گونههای متفاوت تفسیر کردهاند. واژه «اسلامگرایی» نیز که برای تمییز قائل شدن میان جریانهای گوناگون اسلامگرا از نگرشهای مدرن و غربگرا به کار برده میشود هیچگاه معرف جریانی یکدست و یکپارچه نبوده است و به دلیل وجود گرایشهای مختلف و گاه متعارض در درون آن، امکان جمع کردن تمام این گرایشها تحت مفهومی واحد وجود ندارد.گفتمانهای اسلامگرا، عمدتاً خواهان جایگزینی وضع موجود با وضع مطلوب بر اساس آموزههای اسلام، آن هم در تمام ابعاد آن هستند. این نگرش را باید در چارچوب گفتمان اسلام سیاسی بررسی کرد. مطابق چنین نگرشی دین، صرف اعتقاد نیست بلکه ابعادی فراگیر دارد که تمام عرصههای حیات آدمی را در بر میگیرد. نکته مهمی که نباید از آن غفلت شود این است که اسلام سیاسی، به معنای آن نوع نگرش به اسلام است که برخلاف اسلام سکولار قائل به ایفای نقش در جامعه و سیاست است و در درون خود گرایشهای گوناگون و بعضاً متضاد دارد؛ نظیر انقلابی، احیاگر، انتقادی، اصلاحطلب، سنتی، مدرن، پاک دینی و سلفی- تکفیری. یکی از این جریانهای مهم، اسلامگرایان سلفی- تکفیری هستند که با شعار بازگشت به اسلام ناب و احیای اندیشه اسلامی و سیره سلف، داعیه کسب قدرت سیاسی و حکومت بر تمام سرزمینهای اسلامی را دارند؛ جریانی که اگرچه ریشه در تاریخ اولیه اسلام دارد، در دوران اخیر و عصر کنونی بیش از پیش فعال شده است. امروز امواج بیسابقه و رو به رشد سلفیگری، بویژه با رویکرد تکفیری و جهادی، به عنوان یک واقعیت نوظهور، جای تأمل و تعمق بسیار دارد. از این رو، این جستار میکوشد با نگاه ریشهای، به معرفی و واکاوی مبانی اندیشهای اسلام سلفی-تکفیری بپردازد.
بر این اساس، مطالب مقاله به 2 بخش تقسیم میشود؛ در بخش نخست، نگاهی به سیر تاریخی جریانهای قشرینگر و ظاهریمسلک که آبشخور فکری اسلام سلفی- تکفیری به شمار میروند، خواهیم داشت و در بخش دوم به شکلی مبسوط، مبانی اندیشهای این جریان را در 2 سمت معرفتشناسی و انسانشناسی بررسی خواهیم کرد.
1- سیر تاریخی جریانهای ظاهریمسلک اسلامی
به طور کلی، در قرون اول تا سوم هجری قمری، اهل سنت از نظر فقهی به 2 گروه اهل رأی و اهل حدیث تقسیم شدند. اهل حدیث که عنایت اصلی آنها به تحصیل احادیث و ترتیب اخبار و احکام مبتنی بر نصوص است، در معرفتشناسی خویش به ترجیح نقل بر عقل و اولویت بخشیدن به نص، اعم از قرآن، سنت و عمل صحابه، تمایل داشتند. احمد بن حنبل (متوفی 241 ه.ق) بنیانگذار فقه حنبلی، از مهمترین محدثان اهل سنت به شمار میآید. مذهب حنبلی که احمد بن حنبل آن را به وجود آورد عمدتاً بر مبنای ظواهر قرآن و احادیث است و برداشتی بسیار سختگیرانه از شریعت دارد. این برداشت سختگیرانه میتواند ناشی از شرایط سیاسی- اجتماعی زمان او باشد. در هر حال، شخصیت پیکارجوی احمد بن حنبل او را به نماد بنیادگرایی و نمونه نظریهپردازی فعال تبدیل کرده است. البته علاوه بر حنابله، حشویه، مجسمه و ظاهریه شاخههای دیگری از جریان یاد شده به شمار میآیند که در گذشته دور ظهور کردهاند. اما بازسازی مکتب حنبلی آن هم با مایههای
ضد عقلی بسیار شدیدتر، به وسیله ابن تیمیه، متکلم حنبلی قرن هشتم صورت گرفت. او بر مبنای این اعتقاد که عقل، فلسفه و تصوف، نوعی بدعت است، به زعم خود، خواهان زدودن اینگونه بدعتها و اصلاح دیانت اسلام و بازگشت به سلف صالح، کتاب و سنت مجرد از تاویل و تفسیرهای قرون بعدی بود. از نظر ابن تیمیه، بهترین راه بازگشت به متون دست نخورده، پیروی از بایدها و نبایدها بدون دخالت عقل بشری در فهم، تأویل، تحلیل و تعلیل نص است.
ابن تیمیه بر اساس این نوع نگرش و در چارچوب فقه حنبلی کتاب الرد علی المنطقیین را در رد علم کلام، فلسفه و منطق نوشت اما مهمترین اثر او با نام منهاجالسنه رسالهای است جدلی در رد منهاجالکرامه علامه حلی، متکلم شهیر شیعی و شاگرد خواجه نصیرالدین طوسی. او که بسیار مجادلهطلب و مبارزهجو بود و با همگان و همه امور درافتاده بود، از جانب نظام حاکم و جو زمانه به هیچوجه همراهی نمیشد تا جایی که سالهایی از عمرش را در زندان سپری کرد و سرانجام نیز در زندان مُرد. ابن قیم جوزی، معروفترین شاگرد ابن تیمیه و نخستین مفسر تعالیم او نیز به همین سبب تحت تعقیب و آزار قرار گرفت و به زندان افتاد. اما مهمترین جنبشی که در دوران معاصر با هدف احیای تفکر سلفیگری شکل گرفت و در قرن دوازدهم بتدریج موفق به کسب قدرت و تشکیل حکومت در قالب خاندان سعود در عربستان شد جنبش وهابیت است که «محمد بن عبدالوهاب» پس از یک وقفه 4 قرنی، به عنوان خلف معنوی ابن تیمیه، مکتب احمد بن حنبل را احیا کرد. بیان این نکته ضروری است که با وجود آنکه وهابیت هم مستقیماً و هم به واسطه ابن تیمیه بسیار متأثر از مکتب حنبلی بوده است و حتی به نوعی انشعاب از این مذهب به شمار میآید اما به هیچ عنوان نباید بسادگی با آن یکی فرض شود. در واقع، آیین محمد بن عبدالوهاب را باید اعلام جنگ به همه مذاهب اسلامی، از جمله تمام مذاهب اربعه اهل سنت دانست، زیرا او عقاید مسلمانان زمان خود را یکسره بدعت، شرک و کفر برشمرده بود. بر پایه این عقیده، وهابیان پس از به قدرت رسیدن، کشتارها و ویرانیهای بسیاری در سرزمینهای اسلامی مرتکب شدند.
در حالی که تا پیش از این، بُعد محافظهکاری و بنیادگرایی در آرای سلفیان وجه غالب بود با ظهور محمد بن عبدالوهاب «گرایش تکفیری» شدت بیشتری یافت. محمد بن عبدالوهاب در گام نخست هر کسی را که آرای او را نمیپذیرفت، تکفیر کرد. از این پس با تقویت بُعد تکفیری، گرایشهایی در جریان سلفیگری ظهور کرد که هر صاحب اقتدار سیاسی را که از عقاید آنها پیروی نمیکرد نامشروع دانسته، قتلش را واجب میشمردند و به خودشان اجازه میدادند علیه دیگر مسلمانان نیز در صورتی که اعمال آنها مقبول نباشد به عنوان کافر و مرتد اعلام جنگ دهند. جنبش وهابیت با شعار بازگشت به اسلام و به نام پیراستن اسلام از بدعت گمراهان و بازگرداندن آن به خلوص و سادگی سلف صالح آغاز شد و بنا به اعتقاد محمد بن عبدالوهاب و پیروانش، هدف جنبش، جهادی بود ضد تمام بدعتهای واردشده در دین، از طرفی به علت افول امپراتوری عثمانی و زوال حکومتهای اسلامی، بسیاری از مسلمانان پرشور، دولت وهابی ابنسعود را مرکز امید اسلام در سدههای آینده میدیدند اما دیری نپایید که مشخص شد این جنبش، خود به صورت یکی از موانع پویایی و پیشرفت فکری مسلمانان درآمده بویژه آنکه با تسلط فقه حنبلی، باب اجتهاد در میان سنیان مسدود شد و تدریجاً جامعه سنی را دچار نوعی رکود کرد. در دوران کنونی نیز ابوبکر بغدادی، رهبر گروه بسیار افراطی موسوم به داعش، با انتشار بیانیههایی بر تابعیت این گروه از روحانیون وهابی صحه گذاشته، با قدردانی از خادمان حرمین شریفین اثبات کرده است در راستای سیاست سعودی حرکت میکند.
2- بررسی مبانی اندیشهای جریان سلفی - تکفیری
1-2-مبانی معرفتشناختی اسلام سلفی- تکفیری: نصگرایی افراطی مبتنی بر اصالت ظاهر
معرفتشناسی را میتوان شاخهای از فلسفه دانست که به نظریه دانش میپردازد و وظیفه اصلی آن معرفی بهترین معیار برای شناخت جهان هستی است. در طول تاریخ، نحلههای گوناگون فکری، هر یک بر اساس نوع تفکرشان از طبیعت، عقل و قلب به عنوان منابع شناخت و به دنبال آن از حواس، برهان و تزکیه نفس به عنوان ابزار شناخت بهره بردهاند. به طور کلی، گروههای اسلامی به وحی به عنوان تنها منبع قابل اعتماد رجوع میکنند. برای مسلمانان نصوص قرآنی به دلیل قطعیت صدور و انتساب آن به منبع وحیانی جایگاه برتری نسبت به سایر نصوص دارد. بنابراین اگرچه همه نصوص دینی در کانون توجه معرفتشناسی مسلمانان قرار دارد اما قرآن همواره به عنوان سند وحی الهی بر قلب نبی در مرکز دوایر نص قرار گرفته است و دیگر نصوص و منابع در عین حال که موقعیت تفسیری نسبت به قرآن دارند اعتبار و مشروعیت خود را از کتابالله گرفتهاند. در این میان نکته مهم این است که پس از انقطاع از وحی، رویکردی که جریانها و گروههای گوناگون فکری- اسلامی درباره نصوص و وحی داشتهاند با یکدیگر متفاوت بوده است.
با توجه به اینکه دغدغه اصلی جریانهای سلفی- تکفیری حفظ اصالت اسلامی از طریق تمسک افراطی به ظواهر نصوص دینی است رویکرد معناشناختی سلفیان لاجرم به ظاهرگرایی منتهی میشود، زیرا به واسطه آنکه کلام الهی برخلاف فضای ذهنی انسانهای دمساز با حیات و ماده، دربردارنده معانی و مفاهیم غیرحسی است، دستیابی به مراد و مقصود جدی خداوند از کلام او برایشان دشوار میشود. از همین رهگذر، سلفیان دسترسی به مراد خداوند در مواردی چون آیات صفات را ناممکن دانستهاند و ایمان به ظاهر آن مفاهیم را برای مفسران و پیروان سفارش میکنند. همین ظاهرگرایی، به سرعت آنها را به وادی تشبیه و تجسیم در صفات الهی میکشاند که برای نمونه میتوان به کتابهای السنه احمد بن حنبل و التوحید و اثبات صفاتالرب ابن خزیمه که از دیرباز مبنای عقاید اهل حدیث و حنابله بوده، اشاره داشت. در این کتابها روایات فراوانی در باب صفات خبری همانند دست، پا، انگشت، صورت، خندیدن، صوت و کلام خدا جمعآوری شده که همگی بر تجسیم و تشبیه خدا دلالت دارند. به طور کلی، ظاهرمسلکی را میتوان جریانی دانست تکبعدی، غیرروشمند، عقلگریز و منهای اجتهاد که با ترغیب نوعی فهم ظاهری (قشری) و شبهعلمی از قرآن، به طور گزینشی دست به تفسیر و برداشتهایی از اسلام میزند لذا بخشهای عمدهای از سنن غیردینی تبدیل به اصل میشوند. این بدان سبب است که معتقدان به اصالت ظواهر نصوص از آنجایی که حقیقت مطلق را به عنوان میراث گذشتگان و قدیسان در انحصار خود میبینند، عقاید و اظهارات دیگران در دیده آنها یک سره باطل و منحرف مینماید و از آنجا که با تعصب شدید، عقاید و پندارهای خود را مقدس و مصون از ضعف میبینند خواهناخواه آنها را به جای اصل مینشانند. نمونه عینی چنین تفکری را خوارج در صدر تاریخ اسلام داشتند، به گونهای که چهرهای یکسره تنگنظرانه و متحجرانه از دین و دینداری عرضه داشتند. به طور کلی، اسلام سلفی- تکفیری با تأثر شدید از جریانهای ظاهرمسلک، با اعتقاد به تفوق ظواهر نصوص دینی بر تمام منابع شناخت، قرآن و حدیث را تمامی به ظاهر حمل میکنند و بدون اعتقاد به تأویل و تفسیر متون دینی چنین میاندیشند که همه نصوص اسلامی معنای واحد و ثابتی داشته، هیچ عاملی نظیر گذشت زمان و اختلاف جوامع تاثیری در آن ندارد، زیرا ظاهر آن بدرستی میتواند واقعیت وحی را مکشوف کند. در این شرایط، جریان سلفی- تکفیری با اتخاذ روش نقلی محض و مبنا قرار دادن رویکردی سراسر ضدعقلی به نص، در معرفتشناسی خویش، به ظاهرگرایی در قرآن و سنت روی آورده است. در ادامه به بررسی 2 شاخصه مهم معرفتشناسی این جریان، یعنی عقلستیزی و سلفیگری میپردازیم.
الف- عقلستیزی
در حالی که تعیین نسبت عقل و وحی همواره سرمنشأ اختلافها در حوزه معرفتی و مبانی دینشناسی جریانهای مختلف اسلامی بوده و غالباً اختلافها در این باب نه بر سر حذف عنصر عقل بلکه بر سر میزان نقش آن بوده است، در مقابل، سلفیان با ارائه دیدگاهی سراسر تحقیرآمیز از عقل، معتقدند عقل بشر بسیار ناقص است و به علت خطاپذیری و گمراهی در تشخیصها راهی جز تعبد محض برابر نص باقی نمیماند. جریان تکفیری سلفیان، تردید مسلمانان در این گزاره را موجب خروج از خیل دینداران به شمار میآورد.
در مجموع، گرایشهای ضدعقلی در جریان سلفی- تکفیری چنان نیرومند است که خردگریزی از مهمترین ویژگیهای فکری آنها به شمار میآید. اینها برخلاف سایر فرق اهل سنت با هرگونه جولان عقل در قلمرو تشریعیات به مبارزه برخاستهاند تا جایی که تمام ادله مبتنی بر عقل مانند قیاس، استحسان و استصحاب از دید آنها مردود است. به طور کلی در نظام فکری سلفیان، عقل هیچگاه، چه به عنوان منبع و چه به عنوان روش فهم نصوص، به رسمیت شناخته نمیشود. این در حالی است که در فقه شیعه، عقل در حوزه مستقلات عقلیه به مثابه یک منبع و در غیر این موارد به مثابه روش فهم و استنباط احکام شرعی از نصوص دینی پذیرفته میشود.
ب- سلفیگری
اجمالاً سلفی به معنای کسی است که منسوب به سلف است و اصطلاحاً به کسانی که ادعای پیروی از سلف صالح میکنند «سلفی» و به مکتب آنها «سلفیگری» گفته شده است؛ جریانی که خواستار بازگشت به عقاید و اعمال نخستین نسل از احکام اسلامی است، چرا که آنها معتقدند با فاصله گرفتن از سرچشمه وحی، بدعت فزونی یافته و حقیقت در محاق فرورفته است.
به طور کلی، جریان سلفی- تکفیری همواره خواستار بیان عقاید اسلامی به همان نحوی است که در عصر صحابه و تابعین بوده است تا به زعمشان جامعه، از این راه، مجد و عظمت گذشته خود را بازیابد. این جریان پیوسته خود را مقید به تبعیت از سلف صالح میداند و سلف صالح از نظر اینها شامل صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین است. این از آن رو است که سلفیان با تأکید بر جایگاه رفیع سلف به عنوان ناقلان مطمئن و خدشهناپذیر معرفت قدسی، درک آنها را از آیات به علت نزدیکتر بودن به عصر پیامبر (ص)، دقیقتر، قابل اعتمادتر و بهتر از خلف دانسته، فهمشان را به نحو انحصاری مقیاس حق و باطل قرار میدهند. همچنین حدیثی از پیامبر به طرق متعدد و با این مضمون نقل کردهاند که بهترین مردم از امت من، مردم زمان من هستند و پس از اینان مردمی هستند که بعد از ایشان میآیند و سپس مردمی که بعد از آن گروه میآیند. سلفیان با تخمین دوره هر کدام از 3 گروه به 100 سال، مجموع آن را 300 سال میدانند.
روششناسی فهم اسلام سلفی- تکفیری را باید وارث اهل حدیث دانست. اهل حدیث رویکردی ظاهرگرا به نص و وحی الهی داشتند و عمدتاً به ظواهر متون شریعت توجه میکردند. این روششناسی، در موارد بسیاری صبغه سلفی و گذشتهنگر و حتی نژادی به خود میگیرد، زیرا در این رویکرد فرض بر آن است که نص در درجه اول بر الفاظ و دلالتهای آن در گستره فرهنگی و زبانی قریش و حجاز بنا شده است از این رو دیگر مردمان که قادر به کسب این ملکه نبودهاند، در بهترین حالت مستعرب به شمار میآیند و از درک حاق معانی نص ناتوان خواهند بود. بعدها ابن تیمیه با استناد به شیوه احمد بن حنبل هرگونه مخالفت با عقل و تفسیر صحابه را مخالف با کتاب و سنت تلقی میکند. به نظر او، اگر کسی بگوید صحابه حتی در فهم یک نص از کتاب و سنت دچار خطا شدهاند آشکارا با عموم صحابه و تابعین به نزاع برخاسته است، زیرا آنها خود گفتهاند معنای درست نصوص را میدانند. محمد بن عبدالوهاب در اثبات مدعای خود، یعنی سلفیگری و نوستیزی، به این روایت از حضرت رسولالله(ص) استناد کرده است: «شر الامور محدثاتها و کل محدثه بدعه وکل بدعه ضلاله و کل ضلاله فی النار»، غافل از اینکه با نگرشی عقلایی و منطقی، نص این حدیث به هیچ عنوان همه نوآوریها را رد نمیکند، بلکه حدیث صرفاً آن دسته از امور را در نظر دارد که به قصد تعبد باشد چنانکه ملااحمد نراقی، اندیشمند دوره قاجار با تمییز دادن ابداع (نوآوری) از ابتداع (بدعت) معتقد است ملاک بدعت، تشریع و ادخال در دین و توجیه آن به فرد دیگری به عنوان حکمی از احکام شرع است اما اموری که بدون اعتقاد و قصد شرعی، انجام میشوند، از مصادیق بدعت نیست و تبعاً تحریم نشده است.
سرانجام اینکه در یک نگاه کلی، سلفیان در حالی منحصراً قول صحابه را حجت مطلق دانستهاند که سهو و خطا بر همه ممکن است و دلیلی بر عصمت آنها وجود ندارد. به لحاظ علمی و تاریخی نیز اتفاق نظر سلف در فهم مسائل عقیدتی محل تردید جدی است. مهمتر آنکه وقتی اسلام و آموزههای نبوی به قرائت سلفی تقلیل یابد به روح عقلانیت نصوص توجه نمیشود. ارزشِ ورای معمول قائل شدن برای صحابه در تعارض آشکار با آیه «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاکُمْ» قرار دارد که در آن ملاک ارزش، مستقل از زمان معرفی شده است.
از سوی دیگر، نگاهی جامعنگر به سرگذشت دین اسلام در طول تاریخ نیز نشان میدهد این مکتب به واسطه برخورداری از قدرت بسیار بالا و وجود عناصر آرمانی و آموزههای بلند برآمده از الگوهای مطلوب نظری و عملی، همواره مانع از آن میشود که مؤمن به درک و یافتههای سلف بسنده کند.
2-2- مبانی انسانشناسی اسلام سلفی- تکفیری: اصالت انحصاری تکلیف
در این قسمت به معرفی 2 شاخص عمده در انسانشناسی اسلام سلفی- تکفیری، یعنی «تکلیفگرایی شدید» و «اصل تکفیر» خواهیم پرداخت.
الف- تکلیفگرایی شدید
از نگاه انسان شناختی، سلفیان اصالت را تماماً به تکلیف میدهند، حتی حقوق بر اساس تکالیف معین میشود. به عبارت دیگر، در مرام اصالت تکلیف، حق، فقط در زمینه تکلیف پدید میآید و آنجا که تکلیفی نیست حقی هم وجود ندارد. پس حق امری تبعی و اشتقاقی تلقی میشود. این بدان سبب است که جریان اسلام سلفی- تکفیری با قرائتی ظاهرگرا از نص، تعریف بسیار موسعی از حوزه تکالیف انسان ارائه میدهد و شرط ایمان و عبودیت الهی را عمل به این تکالیف در تمام زمانها و مکانها و همه عرصههای فردی و اجتماعی، فارغ از یافتههای علمی و عقلی بشر میداند. تکلیف شامل تکلیف فرد در مقابل افراد دیگر، جامعه، دولت و خداوند است که تکلیف برابر خداوند مهمترین نوع تکلیف است. مشخص است که سلفیان با چنین نگرش نامتعارف و حداکثری به فقه و نیز با نفی دیدگاه منطقه الفراغی، سرشتی تماماً تکلیفمدار و تعبدگرا از دین طلب میکنند. از این رو دایره بایدها و نبایدها، اکراه و امر و نهی بسیار زیاد میشود و خواستهها و انتظارات از انسان نیز فزونی مییابد، به گونهای که دین عمدتاً محدود به الزام و تکلیف میشود. سابقه و ریشه این نحوه نگرش به گروه خوارج در صدر اسلام بازمیگردد، گروهی که با غلو در دین آنچه را خداوند تکلیف نکرده انجام میدادند و خواستار انجام آن از جانب دیگران نیز بودند و در نهایت با اینگونه تندرویها و پیشی گرفتن از دین بود که پیامبر(ص) در وصف آنها کلمه «مارقین» را- به معنای کسی که به سرعت از دین خارج شود- به کار بردند.
نخستین مسالهای که خوارج مطرح کردند، مساله ایمان و کفر بود. اغلب اینها مرتکب کبیره را کافر میپنداشتند. بر مبنای چنین نگرشی فرد با ارتکاب گناه کبیره از عضویت در جامعه اسلامی خارج میشود و دیگر هیچگونه حقی در جامعه اسلامی ندارد. آنها برای قتل و پیکار با کسانی که ایشان را کافر میشمارند هیچگونه قید و شرطی نمیشناختند.
ب- تکفیر
کفر در اصطلاح شرع یعنی انکار اصلی از اصول دین یا انکار یکی از ضروریات دین در سخن یا کردار و تکفیر بدین معناست که فردی به کفر منسوب و متصف میشود و بر اثر آن، از چارچوب دارالاسلام به صورت معنوی خارج شده، دیگر احکام اسلام بر او مترتب نمیشود. اگرچه مساله توحید و قائل بودن به تکفیر مشرکان از همان صدر اسلام مسالهای محل مناقشه بوده است، جریان سلفی- تکفیری بویژه از دوره محمد بن عبدالوهاب با توسعه مفهوم «کفر» و «شرک» براحتی حکم به تکفیر و واجب القتل بودن دیگران دادهاند. جریان سلفی در گرایشهای تکفیری به دلیل نگاه ظاهربینانهاش عمدتاً به سمت فرقه ناجیه رفته، با نقل این روایت از پیامبر که «سَتَفتَرِقُ أمَّتِی عَلى ثَلاث و سَبعینَ فِرقَه کُلُهُم فِى النّار إلّا فِرقَه واحِدَه» خود را به طور انحصارى طائفه ناجیه و قوم برگزیده معرفی میکند و با این تفسیر تنگنظرانه، تمام فرق اسلامی و مسلمانان مخالف قرائت سلفی را کم و بیش منحرف، بدعتگذار و مشرک قلمداد میکند. این جریان براساس چنین تصوری و نیز احساس مأموریت و رسالت تاریخی برآمده از مسؤولیتهای اهل توحید و فرقه ناجیه، دست به اعمال تکفیری علیه فرق اسلامی و حتی جوامع مسلمان میزند و آشکارا این اقدامات را مقدس میخواند. در حال حاضر قرضاوی، اندیشمند مصری نزدیک به این جریان که همچنان اصرار دارد خوارج بهرغم افراط و انحراف از مسیر صواب، برادران ما هستند، به پیروی از ابنتیمیه گروههایی چون پیروان نصیریه و دروزیها را از کفار بدتر دانسته، مستحق تکفیر میداند بنابراین در حالی که شرک و کفر نزد سلفیان قدیم بیشتر به دلیل برخی عبادتها و عقاید فردی، مانند توسل به اولیا، نذر، شفاعت و زیارت قبور بود، شرک و کفری که سلفیان جدید به آن معتقدند، یعنی جریانی که پس از سقوط طالبان در افغانستان بویژه در وقایع اخیر بیداری اسلامی پدیدار شده است و برخلاف سلفیان سنتی، بر عنصر «خودمرجعی» تأکید ویژه دارد، تقریباً همه شؤون زندگی اجتماعی و مدنی شخص را در بر میگیرد. این دسته که خصلت اصلیشان جهادی بودن است و به درجات مختلف، بیشتر سنتها و نوآوریهای بعد از مرحله نخستین تاریخ اسلام را قبول ندارند، در جریان تحولات اخیر بیداری اسلامی، به منظور کسب پیروزی نهایی بیش از همیشه بر تکلیف جهاد به عنوان یک واجب شرعی تأکید کردهاند تا با تمسک به آن، چهرهای جدید از تروریسم و خشونت ترسیم کنند. بر این مبناست که جریان سلفی- تکفیری به آسانی به خود اجازه میدهد علیه دیگر مسلمانانی که اعمالشان با آنها متفاوت است و مقبول آنها نیست به عنوان کافر و مرتد اعلام جنگ کند و هر صاحب اقتدار سیاسی را که از عقاید آنها پیروی نکند، نامشروع و واجبالقتل بداند. مطابق همین رویکرد، «عبدالسلام فرج» نظریهپرداز گروه سلفی و انقلابی الجهاد مصر اواخر دهه 1970 رساله الفریضهالغائبه را براساس فتاوای ابن تیمیه و تفسیر ابن کثیر ذیل مبحث کفر و جهاد نگاشت. او در این کتاب، جهاد را بخشی از سنت پنهان نگه داشته شده اسلامی میدانست و معتقد بود جهاد، تنها راه مؤثر در تشکیل حکومت اسلامی است زیرا تمام راههای احتمالی و ممکن دیگر به شکست انجامیدهاند. البته در مقابل، آثار انتقادی فراوانی علیه وهابیت نگارش یافت. مثلاً در مقابل آرای جهادی عبدالسلام، «فرج فوده» به نگارش کتاب الحقیقهالغائبه پرداخت و در نهایت جان خود را بر سر این نقد گذاشت. او در مقدمه این رساله مینویسد مرادش از «حقیقت پنهان مانده» نبودن عقل، منطق و اجتهاد در اندیشه سلفیه جدید است. در حال حاضر نیز تأکید جریانهای سلفی- تکفیری بر جهاد، بویژه در عراق و سوریه، بسیار پررنگ است. تحرکات گروه داعش در عراق و جبهه النصره در سوریه در همین راستا قابل ارزیابی است، جبهه النصره، شاخه القاعده در سوریه، پس از چند رشته عملیات تروریستی در اواخر 2011 سرانجام در 24 ژانویه 2012 نخستین بیانیه خود را در زمینه ضرورت «جهاد» علیه نظام علوی سوریه به منظور برپایی خلافت اسلامی صادر کرد؛ جریانی که پس از قرنها خواستار تحقق فتوای پیشوایشان ابن تیمیه شده است. ابن تیمیه در فتوای خود علویان و نُصیریها را بدعتگذار و کافر خوانده بود:
«جماعتی که نصیریه نام دارند از یهودیان و مسیحیان و بلکه از بسیاری از مشرکان کافرترند و ضرری که متوجه امت محمد میکنند از ضرر کافران ترک و فرنگ و همانند آن بیشتر است، زیرا این گروه نزد مسلمانان ناآگاه، به تشیع و موالات اهل بیت تظاهر میکنند».
نتیجه
هدف از نگارش این مقاله واکاوی مبانی فکری و اندیشهای اسلام سلفی- تکفیری بود؛ جریانی که بهرغم پراکندگی در جوامع مختلف، به سبب داشتن خط فکری مشترک، بویژه با بهرهگیری از فضای ناشی از تحولات اخیر بیداری اسلامی در منطقه خاورمیانه این فرصت را یافته است با سازماندهی مجدد به صورت جدی اهداف خود را پیش ببرد. هستههای سلفی- تکفیری تندرو این جریان که پیش از این عمدتاً در انزوا به سر میبردند اکنون با تاکتیک فرصتطلبانه به متن جامعه بازگشتهاند و در پی هویتیابی جدید خود در روند تحولات اخیر هستند. اینها به مدد ابزارهای رسانهای در حال معرفی خود به عنوان خط اصیل اسلامی بوده، برای ایفای نقش در آینده اسلام سیاسی برنامهریزی میکنند. به این منظور مبانی معرفتشناختی و انسانشناختی این جریان را بررسی و تحلیل کردیم. حاصل بحث آنکه جریان اسلام سلفی- تکفیری در معرفتشناسی خود بر نوعی نصگرایی افراطی ظاهرگرا به عنوان تنها منبع قابل اعتماد در کسب معرفت تأکید میکند و در نتیجه این سنخ معرفتشناسی، عقلستیزی و سلفیگری در ساختار معرفتیشان تبلور مییابد که موجب تنسک، قشریگری و خودمداری در دین و تعبدی خشک و بیروح میشود.
نویسندگان: ناصر اسدی، هادی داوودیزواره ،کوشا وطنخواه