مسعود فروغی : اگر انتخابات نزدیک نبود، مشاوران آقای روحانی سفر و بازدید از وضعیت معدن «یورت» را برای رئیسجمهور تجویز نمیکردند، آن وقت جناب روحانی شاید بهجای اینکه فکر کند شعار «عزا عزاست امروز...» کارگران در مراسم روز کارگر، «حرف دل» و «درد واقعی» جامعه است، تصور میکرد دستهایی پشت پرده برایش برنامهای طراحی کردهاند.
مجری مراسم آن روز از بالای تریبون، یک مشت فحش و تهدید به کارگرها روانه کرد اما «بازدید انتخاباتی» از اوضاع معدن یورت در استان گلستان و واکنش بیسابقه و دردناک معدنچیهای بازمانده از حادثه اخیر و خانوادههایشان به روحانی نشان داد اولا ماجرای مراسم روز کارگر صدای اعتراض عدهای کارگر یا بخشی از بدنه این قشر نبوده و ثانیاً عمق فاجعه بیش از تصور او است.
نارضایتی قشری که زحمت زیادی میکشد و درآمد کمی دارد شاید جدید نباشد، حتی مختص ایران و منطقه ما نیست اما آیا شدت اعتراضهای فعلی هم طبیعی است؟ فیلمها و عکسهای منتشرشده از معدن یورت در لحظه بازدید رئیسجمهور تقریبا استثناییترین صحنه «اعتراض کارگری» به بالاترین مقام اجرایی کشور است، آیا در اوج مشکلات اقتصادی هم چنین اعتراض بیمحابایی در حضور محافظان رئیس دولت قابل تصور بوده است؟ قطعا اگر قبل از این سفر تیم همراه روحانی پیشبینی چنین واکنش تندی را کرده بودند، ریسک چنین برخوردی را به تن نمیخریدند.
وقتی کارگر معدن عصبانی از اوضاع کار، بیمه، همکاران از دست رفته و خانوادههایشان 4 دقیقه متوالی و با عصبانیت تمام روحانی را خطاب قرار داده بود، میشد تصور کرد مانند یک فردی که چیزی برای از دست دادن ندارد، فقط میخواهد صدای اعتراض جماعت را به رئیس دولت برساند. چرا برخلاف تمام صحنههای مشابه که ملاقات و بازدید یک مقام دولتی (بویژه اگر عالیرتبه باشد) از صحنه اتفاقات ناگوار و دردناک به صحنه ابراز درد دل بازماندگان حادثه به آن مقام تبدیل میشود، معدنچیها و خانوادههای داغدار با اعتراضهای توفانی به استقبال رئیسجمهور رفتند؟
آیا اگر صدای اعتراض به کمبودهای اقتصادی وحشتناک مثل بیمه 3 ماهه و 6 ماهه در ازای یکسال کار طاقتفرسا در معدن قبل از این شنیده شده بود، حادثه دلخراش انفجار در معدن که برای نخستینبار اتفاق نیفتاد اینگونه به انفجار درد دلهای مردمی منجر میشد؟
صدای انفجار معدن یورت مهیب بود اما وحشتناکتر از آن شنیدن صدای اعتراضی بود که تا امروز، هم به آن بیتوجهی میشد و هم کتمان! انگار باید 40 مرد «صورتسوخته» جان بر کف میگرفتند و در عمق 1700 متری کوه مدفون میشدند تا بغض فروخفته «کارگر 800 هزار تومانی» بترکد، بیخیال هیبت تیم همراه رئیس دولت شود و داد و فریاد کند. صدای اعتراضی که در کنار مدفن معدنچیهای گلستانی شنیده شد، صدای اعتراض میلیونها انسان دردمندی بود که حقوق «نجومی» را شنیدند، اگرنه قبلترها کار در معدن در عمق 200 متری و با آب پرتقال نبود!
آوار انفجار روی دوش مردهای معدنچی سنگین است و همدردی بعد از واقعه توسط کسانی که با «حقوقبگیران نجومی» مماشات کردند و بدتر ذخیره انقلاب نامیدند، فایدهای ندارد. آن روزی که گفتید پیش مردم «شرمنده نیستیم»، آن روزی که گفتید وعدهای ندادید که عمل نکرده باشید، آن روزی که حقوق ماهانه 200 میلیونی را توجیه کردید، آن روز که به جای کارگر سیهچهره معدن با «آنتیکهای کوههای بالاشهر تهران» عکس یادگاری گرفتید، آن روز که کارگر بیچاره را تهدید به خرد کردن دهانش کردید، آن روز که «مسکنمهر»ش را زهرمارش کردید، آن روز که با ماشین مدل بالایتان به میان کارگرها رفتید و درد دلشان را نشنیدید، آن روز که بیکاری و رکود اقتصاد و جیب مردم را نفی کردید، آن روز که بهجای رفع مشکل نان مردم دعوای سیاسی کردید... آن روز «کیلو کیلو» تیانتی و «گالن گالن» بنزین در دل دردمند کارگر زحمتکش گذاشتید تا با صدای انفجار معدن یورت همه آنها بترکد.
کارگران کمابیش همیشه مشکل داشتهاند؛ بعضی وقتها کمتر، بعضی روزها مثل امروز بیشتر اما تحمل درد وقتی آسانتر میشود که ببینند دولتشان با آنها همدردی میکند نه اینکه وزیرش تجارت میلیاردی میکند و مدیرش نجومی میخورد و رئیسجمهورش از موضع تکبر و تفرعن برخورد میکند و آنها باید فقط سختی بکشند و بکشند.
دل آدمها با سخنرانی درباره عبور از رکود و نفی وعده 100 روزه میشکند و با حقوق نجومی منفجر میشود، اگر دست آن رفیق و برادر و... را قلم کرده بودید، امروز به جای لگد به ماشین رئیس دولت، کارگر داغ دیده آغوش باز میکرد تا غم و غصهاش را به شما بگوید، چون «امید» داشت میشنوید.
این «امید» اما بازی سیاسی نیست که مشاوران برای شما بنویسند و جلوی «دوربین» آن را بازی کنید، این «امید» با عمل به دست میآمد، همان چیزی که برای انجامش 4 سال از دست رفت.