printlogo


کد خبر: 17522تاریخ: 1388/4/9 00:00
معاون امور بین‌الملل حزب مؤتلفه اسلامی در گفت‌وگوی اختصاصی با «وطن‌امروز» از دلایل موفقیت بی‌نظیر دکتر احمدی‌نژاد می‌گوید
احمدی‌نژاد برخلاف اصلاح‌طلبان از انقلابی بودن خجالت نکشید

جناب آقای ترقی! به نظر شما سیاست خارجی دولت نهم چه ویژگی‏های متفاوتی با دیگر رویکردهای موجود در سیاست خارجی داشت؟ در سیاست خارجی ما یک دوره سیاست انفعالی و غیرفعال را در دولت اصلاحات تجربه کردیم؛ سیاستی که مجبور به عقب‌نشینی از مواضع‌مان در مباحث هسته‌ای و بسیاری از مواضع بین‌المللی شدیم و به‌‌رغم اقتداری که نظام داشت و می‌توانست نسبت به آن اقتدار، پاسداری و دفاع کند؛ ولی در قالب همسویی یا ادغام شدن در جامعه جهانی، سعی در همگرایی با سیاست‌های اتحادیه اروپایی و عدم مقاومت در برابر خواسته‌های زیاده‌‌طلبانه آمریکا داشت و مجموعه اینها وضعیتی را برای جمهوری اسلامی پدید آورد که آرمان‌ها و اهداف انقلاب اسلامی در دیدگاه حضرت امام خمینی رضوان‌الله تعالی علیه بویژه سیاست خارجی مورد نظر امام(رض) در معرض آسیب قرار گرفت و رسیدن به آنها را بسیار مشکل و دشوار کرد تا جایی که در سال 2003 برخی عوامل وزارت خارجه ایران در نامه‌ای که خطاب به آمریکایی‌ها نوشته شد، برای جلوگیری از تهدیدات نظامی آمریکا پذیرفته بودند نسبت به تبدیل جنبش حزب‌الله لبنان و جهاد اسلامی و حماس فلسطین به گروه‌های سیاسی و همچنین عدم حمایت از این دو جنبش مقاومت، آمریکا و اروپا را نسبت به جمهوری اسلامی ملایم کرده و جلوی تهدیدات آنها را بگیرند. این سیاست در دولت آقای احمدی‌نژاد به یک دیپلماسی فعال در صحنه سیاست بین‌المللی و برخوردار از اعتماد به نفس و اقتدار ملی و بدون هیچ‌گونه عقب‌نشینی در برابر زیاده‌خواهی‌های آمریکا و اروپا تبدیل شد و مواضع در برابر دشمن، یک موضع تهاجمی شد، نه يك موضع انفعالی. این تغییر موضع در قالب توسعه روابط با ملت‌ها و کشورهای ضدامپریالیسم، تبدیل گرایش از غرب به کشورهای شرق، استفاده از اقتصاد در حوزه سیاست خارجی، تأثیرگذاری ایدئولوژی در سیاست خارجی کشور و طراحی آن، هجمه به آمریکا برای درهم شکستن ابهت و سلطه زورگویانه این کشور در منطقه و حضور ایران در همه مجامعی که می‌توانست در انتقال پیام جمهوری اسلامی و جلوگیری از انزوای سیاسی ایران تاثیر قابل ملاحظه‌ای را داشته باشد، بروز داشت. این تغییر در سیاست خارجی تقریباً ما را در 4 سال، از یک سیاست خارجی منفعل به یک سیاست خارجی کاملاً فعال، پرتحرک و تأثیرگذار در مسائل جهانی و منطقه‌ای تبدیل و دشمنان را به‌طور مستمر وادار به عقب‌نشینی از مواضع‌شان علیه جمهوری اسلامی کرد. با همین روند بسیاری از طراحی‌های آمریکا برای وادار کردن ایران به پذیرش سیاست‌های تحمیلی آنها و متوقف کردن فناوری هسته‌ای به بن‌بست رسید و شاهد موفقیت‌های چشمگیری در صحنه سیاست خارجی کشور بودیم. شخصاً یکی از عوامل رای 5/24 میلیونی رئیس‌جمهوری برگزیده را، بالا بردن عزت ملی ایرانیان از سوی دکتر احمدی‌نژاد با دیپلماسی انتخابی ایشان، می‌دانم. عده‌ای معتقدند ایران در دولت نهم بر اثر سیاست‌های این دولت از تعامل با اروپا محروم شده و برای جبران آن، دیپلماسی خود را در شرق، آمریکای لاتین و آفریقا فعال کرده است، نظر شما چیست؟ ابتدا باید کسانی که معتقدند، ما از تعامل با اروپا محروم شده‌ایم، اثبات کنند در آن دورانی‌ که ارتباط با غرب تقویت شد، چه چیزی نصیب ایران شد. در دولت آقای خاتمی که ارتباط با اروپا افزایش یافت و تقویت شد و هر چه آنها گفتند، آقای خاتمی گوش دادند، چه چیزی نصیب ایران شد؟ جز اینکه آمریکا در نهایت ما را به عنوان «محور شرارت» پاداش داد و سیاست چماق و هویج را علیه ما اعلام کرد، مخالفان و اپوزیسیون نظام را حمایت و در برنامه‌های متنوع سیاست براندازی نرم را علیه ما دنبال کرد و به‌رغم ارتباطاتی که وجود داشت، هر کاری که توانست علیه ما انجام داد؟! اما امروز به واسطه ارتباط با شرق، آفریقا و آمریکای لاتین توانسته‌ایم قراردادهای مهم اقتصادی را منعقد کرده و سرمایه‌گذاری زیادی را در کشورهای آنها انجام دهیم و با استفاده از فرصت‌های موجود در شرق، اقتصاد خود را پویا کرده و از مواضع سیاسی آنها در مجامع بین‌المللی استفاده کنیم چون رأی ونزوئلا با رأی فرانسه در شوراي امنیت سازمان ملل تفاوتی ندارد. در بخش نفت و اهداف دیگر بین‌المللی نیز توانستیم بهترین استفاده‌ها را از این تغییر نگاه به دست بیاوریم؛ در حالی که در گذشته هیچ‌یک از این منافع برای ما فراهم نشدند. آقای ترقی! در بحث دستیابی به فناوری هسته‌ای، عده‌ای بر این عقیده‌اند که دفاع از حق هسته‌ای، ما را از بسیاری مزایا محروم کرده در حالی که برخی دیگر معتقدند، اینگونه نیست و باید همچنان از این حق خود دفاع کنیم، نظر شما چیست؟ مزایا همه وعده‌های توخالی است. کشورهایی مانند کره شمالی، لیبی و خیلی کشورهای دیگر که بر اساس وعده‌های آمریکا فریب‌ خورده و برنامه‌های خود را متوقف کردند، نمونه بارز در این زمینه هستند. چرا الان کره شمالی به نقطه قبلی برگشته و در حال خارج شدن از آژانس است و اين كشور مي‌خواهد مأموران آژانس را اخراج كند؟ چون اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها به وعده‌های خود در قبال این کشور عمل نکردند. لیبی هم عقب‌نشینی کرد اما همه وعده‌ها دروغ بود و «معمر قذافی» رهبر لیبی هم اخیراً گفت، ما تمام آنچه آمریکا می‌خواست را در مساله هسته‌ای خود که چند دهه برایش زحمت کشیده و میلیاردها دلار هزینه کردیم انجام دادیم بدون آنکه آمریکا حتی به کوچک‌ترین وعده‌های خود عمل کند. آزمایش و تجربه نشان داده، استکبار هدفش از متوقف کردن کشورهای دیگر در بحث هسته‌ای، انحصار این تکنولوژی است نه اینکه قصد کمک به آنها را داشته باشد، بنابراین ما چیزی از دست نداده‌ایم چون چیزی به ما نداده‌اند که از دست بدهیم. آنهایی که فکر می‌کنند خیلی از امتیازات را از دست داده‌ایم، اول امتیاز و واقعیت آن را باید اثبات کنند، زیرا این امتیازها نه واقعیت داشته، نه عملیاتی شده است و نه اینکه می‌شود به آنها اطمینان داشت که وعده‌های خود را عملی کنند. این افراد بیشتر موضوع تحریم‌هایی که به واسطه دفاع از حق هسته‌ای بر ایران تحمیل شده را مطرح می‌کنند. این تحریم‌ها چیزی اضافه بر آنچه از اول انقلاب علیه ما اعمال شده، نبوده است. محوریت عمده تحریم‌ها به برنامه‌های هسته‌ای ما مربوط است یعنی همه چارچوب تحریم‌ها به صنایع و عوامل تأثیرگذار در توسعه فناوری هسته‌ای و نظامی مربوط بوده، ما هم با وجود این تحریم‌ها توانسته‌ایم به این موقعیت مهم در این صنعت دست یابیم؛ آن هم کاملاً بومی. پس با دیگر مسائل ارتباطی نداشته است. طی این چند سال، مردم ما دچار کمبود نبوده‌‌اند. اگر کالایی نیاز داشته‌اند که از اروپا نگرفته‌ایم، از کشور دیگری وارد کرده‌ایم. این تحریم‌ها تأثیری در رشد و توسعه کشور نداشته بلکه ما را به سمت خودکفایی در بیشتر صنایع تکنولوژیک پیش برده و آثار و تبعات این استقلال، خیلی بیشتر از چیزهایی است که احیاناً ممکن است در تحریم‌ها از دست داده باشیم. یکی از اهداف انقلاب ما صدور ارزش‌ها و اصول انقلاب اسلامی است، به نظر شما دولت نهم تا چه اندازه در تحقق این هدف موفق بوده است؟ چه برنامه‌هایی را برای توفیق بیشتر درصدور انقلاب در دولت دهم، پیشنهاد می‌کنید؟ یکی از ویژگی‌های دولت نهم که مورد تأکید مقام معظم رهبری نیز هست، این است که در هر تریبون جهانی در دفاع از ارزش‌های انقلاب اسلامی و مبانی ایدئولوژیک، نظام خجالت نکشیده و دفاع کرده است. بیان بسیاری از مسائل ایدئولوژیک و فکری و مبتنی بر اندیشه‌های اسلامی، در این نوع تریبون‌ها جزو آداب و رسوم گذشته نبوده و نوعاً دیپلمات‌های ما از دوران روسای جمهوری گذشته، غیر از رهبر حکیم انقلاب اسلامی در دوران ریاست‌جمهوری‌شان و شهید رجایی، به هیچ‌وجه وارد بحث ایدئولوژیک در سیاست خارجی نشدند در حالی که دولت دکتر احمدی‌نژاد اصلاً مبنای حرف زدنش از ابتدا تاکنون بر پایه ایدئولوژی جمهوری اسلامی و انقلاب بوده چون این یک پیام نو و جدید است در حالی که بقیه گفتمان‌ها، چیز جدیدی را به همراه نداشته و هیچ خاصیتی ندارند. پرداختن به اخلاق و معنویت و مبانی فکری تشیع و پرداختن به مفاهیم عدالت و ظلم و مفاهیم صلح و اسلام در تعاملات بین‌المللی مواردی است که این دولت کاملاً به آن توجه کرده و همه اینها تأثیرات مهمی را در تعاملات و افکار عمومی جهان داشته است. اینها سخنان تازه‌ای است که به ذهن نسل جوان و ملت‌ها می‌رسد و چون مبتنی بر فطرت انسان‌هاست، تأثیرگذاری آن بسیار بالاست و توانسته محبوبیتی را برای ایران در بین ملت‌های دنیا پدید آورد که در گذشته چنین نبوده چون با زبان فطرت مردم سخن نمی‌گفتیم اما الان وقتی با زبان فطرت مردم حرف می‌زنیم، می‌بینیم تمام رسانه‌های دنیا مستقیم این سخنان مسؤولان کشور ما را پخش می‌کنند، چرا این کار را انجام می‌دهند؟ چون حرف‌های آنها حرف‌های جدیدی بوده و مورد نیاز بشر امروز است و تاکنون از زبان این نوع شخصیت‌ها زده نشده است ولی متأسفانه همین چند ماه پیش در اجلاس گفت‌وگوی فرهنگ‌ها که در فروردین ماه امسال در ترکیه برگزار شد، همه آمده بودند که بگویند انسان و اسلام را دوست داریم و درخواستشان این بود که اسلام را برای ما تعریف کنید اما آقای خاتمی که به عنوان یک روحانی از جمهوری اسلامی در آن شرکت داشت، نه تنها یک کلمه از اسلام حرف نمی‌زند یعنی بزرگ‌‌ترین فرصت تاریخی که مبتنی بر نیاز همه شرکت‌کنندگان در جلسه است را از دست می‌دهد؛ بلکه با دست دادن با نخست‌وزیر وقت دانمارک و دبیرکل کنونی سازمان کشورهای آتلانتیک شمالی (ناتو) که هنوز هم از کاریکاتورهای توهین‌آمیز نسبت به پیامبر اعظم(ص) با افتخار دفاع می‌کند و حاضر به معذرت خواهی از مسلمانان نیست، دل دو میلیارد مسلمان را به درد می‌آورد. این فرصت، فرصتی کم نظیر بود که از آن استفاده نشد. چون سیاست اصلاح‌طلبان، مبتنی بر ایدئولوژی نیست؛ نگاه، نگاه ایدئولوژیک به سیاست خارجی نیست. در گذشته بسیاری از این نوع فرصت‌ها در صحنه‌های مختلف بین‌المللی را از دست دادیم؛ در حالی که باید استفاده می‌کردیم. به مسائل داخلی کشور برگردیم، در اواخر پاییز سال گذشته از سوی برخی فعالان سیاسی موضوع دولت وحدت ملی مطرح شد، نظر شما در این زمینه چیست؟ از اول اعلام کردیم که دولت وحدت ملی در درجه اول مفهوم آن عبور از احمدی‌نژاد است و قابل پذیرش نیست. دوم اینکه دولت وحدت ملی اصولاً فرمولی است برای کشورهایی که در درون دچار تشتت و اختلافات قومیتی شدید سیاسی هستند مانند لبنان و کشورهایی که در آنها جریانات موازی قوی وجود دارد و امکان اینکه یک طیف‌شان به موفقیت برسد، وجود ندارد و رهبری واحد که مبنا و ملاک همه تحولات سیاسی باشد، ندارند. فقدان رهبری، وجود قومیت‌های متعدد و جریان‌های قوی و هم‌وزن سیاسی در کشور و دخالت شدید بیگانگان در انتخابات، ریشه‌های تشکیل دولت وحدت ملی است. کدامیک از این ویژگی‌ها در کشور ما وجود دارد که ما به چنین فرمولی عمل کنیم؟! اگر این بحث مطرح شود که می‌خواهیم دولتی تشکیل شود که هم اصولگرایان و هم بقیه در آن حضور داشته باشند، این غلط است چون در این صورت اگر اشتباهی رخ دهد، کدام جریان سیاسی را باید مقصر دانست؟! اگر عقب‌نشینی در مسائل سیاست خارجی و داخلی به وجود آید چه کسی باید در برابر آن پاسخگو باشد؟ این مردم را سرگردان می‌کند و نمی‌گذارد بدانند کدام جریان مبتنی بر آرمان‌ها، ایده‌آل‌ها و چشم‌انداز کشور و کدام جریان مبتنی بر نظرات بیرونی تصمیم می‌گیرد. این سخن درستی نبود. از سوی دیگر اگر بحث این باشد که اصولگرایان بگویند، می‌خواهیم از تمام سلایق در جریان خود استفاده کنیم این دیگر نیازی به بحث دولت ائتلافی و وحدت ملی ندارد. افرادی که این بحث را مطرح کردند به جای اینکه با رئیس‌جمهور فعلی و برگزیده رقیب شوند، می‌آمدند همکاری می‌کردند. به نظر می‌رسد اینها ناشی از عدم شناخت واقعیت‌های سیاسی کشور و از دور دستی بر آتش داشتن برای اداره کشور است و منطبق بر واقعیت‌های سیاسی کشور نیست. مردم هم در انتخابات جواب طرح‌های اینچنینی را دادند. به نظر شما مطرح‌کنندگان این موضوع چه اهدافی را دنبال می‌کردند؟ افرادی که این موضوع را مطرح کردند معتقد بودند کشور را نمی‌توان با یک جناح اداره کرد، لذا باید دولت از جناح‌ها و سلایق مختلف باشد تا بتوانند ضعف‌های یکدیگر را جبران کنند. این حرف ممکن است در ابعادی صحیح باشد اما به طور کامل پذیرفتنی نیست. آنها نیت‌شان چیز دیگری بود یعنی می‌خواستند برخلاف نظر ملت ایران، دکتر احمدی‌نژاد را کنار بگذارند؛ ولی ملت با 5/24 میلیون رای به نماد اصولگرایی، مخالفت قاطع خود را با طرح دولت ائتلافی یا وحدت ملی اعلام کردند. اگر ملت این چنین رای تاریخی‌ای را به دکتر احمدی‌نژاد نمی‌داد، دولت وحدت ملی، راهی بود که نظام را به بن‌بست می‌کشاند. گریزی هم به بعد از انتخابات بزنیم، چرا مدعیان دموکراسی، برخلاف ادعاهای‌شان، وقتی مردم آنها را نخواستند، رو به تشویش و آشوب آوردند؛ آن هم با 11 میلیون اختلاف رای؟ آنهایی که پایگاهی در جامعه ندارند سر ‌‌و صدا و جنجال می‌کنند و جنگ روانی و شایعه‌سازی به راه می‌اندازند تا به شکلی مردم را متوجه خود سازند، در حالی که مردم کاری به این کارها ندارند و خیلی دنبال این جنجال‌ها و دعواها نیستند. صحبت از تقلب با وجود 11 میلیون اختلاف آرا، بیشتر به طنز می‌ماند،‌ اما اصلاح‌طلبان حیات‌شان در این نوع فضای جنجالی گل‌آلود و غبارآلود و فضای تخریب و تحریک احساسات است، لذا با وسواس و نگرانی خیلی زود وارد صحنه شده‌اند که به نظر ما این اقدام اذهان عمومی را خسته می‌کند. مردم عملکرد کاندیداها را نگاه کردند؛ اینکه چه کسی واقعاً مردمی است و چه کسی نقش بازی می‌کند. آنهایی که همیشه اصولگرایان را به ناحق، به «استفاده ابزاری» از «دین» متهم می‌کردند چه طور از «شال سبز» و «سیادت» خود ‌می‌خواستند سوءاستفاده کنند؟! کسی که پس از چاپ مقالات متعدد در دوره اصلاحات در رسانه‌های‌شان و بی‌احترامی به اهل بیت‌(ع) بویژه شخص حضرت‌ سیدالشهدا علیه‌السلام، در حالی که عنوان و حکم پر طمطراق «مشاور عالی رئیس‌جمهوری [وقت]» را دارد، چه‌طور سکوت می‌کند ولی هنگام گرفتن رای مردم، شعارش «یک یا حسین تا میرحسین» می‌شود؟! همچنان که مستحضر هستید آقای خاتمی در اواخر سال گذشته اعلام کاندیداتوری کرد ولی پس از مدت کوتاهی انصراف داد، به نظر شما چه دلایلی باعث این اقدام شد؟ این عاقلانه‌ترین کاری بود که آقای خاتمی انجام داد. اینکه انسان تشخیص دهد در جامعه برخلاف فرضیات و تحلیل‌هایی که اطرافیانش دارند، رأی لازم را ندارد، خیلی خوب است؛ کاری که مهندس موسوی نکرد. شکست موسوی در انتخابات را تا چه حد می‌توان به حمایت از وی مرتبط دانست؟ سازمان مجاهدین و حزب مشارکت، به نظر شما اصلاً چه عواملی موجب شد، این دو حزب از موسوی حمایت کنند؟ موضع‌گیری مشارکت و مجاهدین از شاخص‌‌های مهمی است که می‌تواند مرز بین اصولگرایی و غیراصولگرایی را مشخص کند، طبیعی است که حمایت این گروه‌های افراطی از آقای موسوی یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات استراتژیک انتخاباتی آقای موسوی بود که هم خودش از این گروه‌ها در ایران حمایت کرد و هم این گروه‌ها از وی حمایت رسمی کردند. آقای موسوی می‌توانست خود را به عنوان یک انسان معتدل، و نه تندرو در جبهه اصلاحات حفظ کند ولی با حمایت از این دو گروه و فراهم کردن زمینه حمایت این گروه‌ها از خودش، تقریباً از آن موضع معتدل خارج شد و نشان داد بنای کار وی این است که مانند کارگزاران بسترساز روی کارآمدن دوم‌خردادی‌ها باشد و راه را برای همان جریان دوم خرداد با همه خصوصیات، تندروی‌ها، ساختار‌شکنی‌ها و دیدگاه‌های فکری و سیاسی آنها هموار کند. اغتشاشات پس از انتخابات و بیانیه‌های پیاپی و تحریک‌کننده مهندس موسوی را هم در همین قالب می‌توان تحلیل کرد. به نظر می‌رسد مشارکت و مجاهدین ویژگی‌هایی منطبق با اهداف خود را در وجود آقای موسوی دیده‌اند که از وی حمایت رسمی کردند، در زمان مدیریت آقای موسوی در گذشته چنین ویژگی‌هایی در ایشان وجود داشت؟ به لحاظ سیاسی در دو دوره قبلی که آقای خاتمی تبلیغات انتخاباتی کرد، در موارد متعددی شاهد قرار گرفتن عکس‌های آقایان خاتمی و موسوی در کنار هم روی پوسترهای تبلیغاتی بودیم، بنابراین در گذشته هم این آقایان، همفکری‌های مختلفی با یکدیگر داشتند و آقای موسوی جزو مدافعان دولت آقای خاتمی البته در جلسات خصوصی و غیر‌علنی بود. از نظر دیدگاه‌های اقتصادی و سیاسی، ایشان در گذشته در حزب جمهوری اسلامی با حزب‌اللهی‌ها یا اصولگرایان فعلی، دچار شکاف و فاصله بود. ایشان به محض اینکه مسؤولیت دولت را پذیرفت، تقریباً هیچ تبعیتی از حزب جمهوری اسلامی نکرد. با اینکه در رأس آن، شخصیت‌های برجسته‌ای همچون حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای و آیت‌الله شهید دکتر بهشتی(رض) بودند، به هیچ‌وجه حاضر نشد دیدگاه‌های حزب را دنبال و اعمال کند؛ نه نیرویی از حزب را گرفت و نه به دیدگاه‌ها توجه کرد، بنابراین اصولاً ایشان، نسبت به طیف اصولگرا از همان اوایل انقلاب موضع داشت. قبل از انقلاب هم ایشان عمدتاً با «نهضت خداپرستان سوسیالیست» و «گروهک حبیب‌الله‌ پیمان» نزدیکی فکری داشت. دهه اول انقلاب هم که دهه جنگ بود فضای حاکم بر کشور راه و خط امام‌(ره) بود و کسی جرأت نمی‌کرد از این خط فاصله بگیرد، اما ایشان به خود اجازه داد، زمانی که حضرت امام(ره) می‌فرمودند، اقتصاد و بازرگانی باید آزاد و مردمی شود آن را دولتی نگه‌ دارد و نظر معظم‌له را رد کرد. استعفای ایشان زمانی که نمی‌خواست نظر اصولگرایان را که می‌خواستند نیروهایی را وارد دولت کنند، بپذیرد، ضربه سنگینی در آن زمان برای نظام بود که عصبانیت امام‌(ره) را در پی داشت و امام نامه تندی به ایشان نوشتند. این موارد نشان می‌دهد، اختلاف وی با اصولگرایان از گذشته یک اختلاف روشن و مشخص بود، بنابراین حمایت جریان‌های تندرو از آقای موسوی می‌تواند سه دلیل روشن داشته باشد؛ یکی اختلافات فکری و فاصله ایشان با جناح اصولگرا، دوم، سابقه بسترسازی ایشان برای روی کار آوردن دوم خردادی‌ها و جریان‌های اصلاح‌طلب در کشور و سوم مقاومت وی در مقابل چهره‌ها و شخصیت‌های محوری اصولگرایی در کشور. نکته دیگر اینکه اصلاح‌طلبان می‌توانند در ایشان از نظر مواضع تأثیر بگذارند؛ همچنان که از زمان اعلام رسمی کاندیداتوری در اواخر سال گذشته، هرچه به 22 خردادماه نزدیک شدیم، ایشان سعی کرد، شعارها و نقطه‌نظرات آنها را در انتخابات به مرور مطرح کند مثلاً مخالفت با طرح امنیت اجتماعی در کشور، جمع کردن گشت ارشاد، مبارزه با نظارت استصوابی و ارتباط با تعدادی از عناصر نهضت آزادی. اینها همه جزو ویژگی‌های جریان تندروی اصلاحات است که نه مرزی بین خود و نهضت آزادی قائلند و نه مرزی بین خودی و غیرخودی. قبل از انتخابات چند سایت وابسته به اردوگاه اصلاحات خبر داده بودند، شما از میرحسین حمایت کرده‌اید، این حرف درست بود؟ اگر صحت نداشت، دلیل این نشر اکاذیب را چه می‌دانید؟ خب! معلوم است که اینگونه حرف‌ها به ما نمی‌چسبد، اما متاسفانه جناح اصلاح‌طلب چون واقعا نه حرف اثباتی و نه برنامه روشن و شفافی برای اداره کشور داشت و نه نقطه مثبتی را می‌توانست در شعارهایش مطرح کند که آقای احمدی‌نژاد مطرح نکرده باشد و بدان نیز عمل نکرده باشد، کاملا خلع سلاح از نظر شعار بود و از لحاظ مبانی فکری و ارزشی کمبود داشته و دارند لذا جریان تبلیغاتی و کمیته تبلیغاتی این جریان دست به دامن استفاده از اخبار دروغ برای فضاسازی و جوسازی در انتخابات شد و یکی از استراتژی‌هایی که آنها بر آن تاکید داشتند، تبلیغ و جا انداختن این موضوع بود که آقای موسوی پیروز انتخابات است و حمایت از او روز به روز در حال افزایش است و حتی بین اصولگرایان نیز وجهه او در حال ترمیم است. تابلوهایی که قبل از انتخابات در سطح شهر به صورت بنر نصب و زیر آن نوشته‌ شده بود: «ائتلاف اصولگرایان سراسر کشور»، اینها همه دروغ‌هایی بود که حامیان آقای موسوی به آن متوسل شدند یا در قم عکس‌هایی از مراجع و آقای موسوی در سطح شهر پخش شد که نمایانگر حمایت علما و مراجع از ایشان بود، در حالی که مراجع عظام تقلید تنها با این فرد دیدار کرده‌ بودند، همان‌طور که با دیگر نامزدها دیدار داشتند. البته مراجع، همگی حمایت خود از آقای موسوی را تکذیب کردند؛ پس توسل به دروغ توسط جناح رقیب بدترین شیوه تبلیغ بود که برای فریب مردم به کار برده شد و متاسفانه این نوع روش فضای انتخابات را کاملا مسموم و آلوده کرد و موجب تشویش اذهان عمومی، تردید افکار عمومی و برداشته شدن شفافیت از انتخابات شد و قطعا یکی از دلایل اغتشاشات 9-8 روزه بعد از انتخابات، روش تبلیغاتی غربی موسوی بود. به نظر می‌رسد با این نوع رفتارهای تفرقه‌افکنانه و تخریبی باید قانونی برخورد شود چرا که اگر به آنها اجازه دهید روند تهمت و دروغ را ادامه بدهند فرهنگی در جامعه شکل می‌گیرد که با هیچ کشور و معیاری قابل تطبیق نیست. آیا استفاده نامزدها و حامیان آنها از نمادهای مذهبی برای جمع کردن آرای قشر مذهبی جامعه نوعی بازی با مقدسات محسوب نمی‌شود؟ چون اگر نامزدی برنامه داشته باشد دیگر احتیاج به اینگونه رفتارها نخواهد داشت. استفاده از نمادهای مذهبی و حتی رنگی مثل رنگ سبز در رقابت‌های سیاسی فضا را به خوبی پیش نبرد و باعث ایجاد شکاف در میان آحاد جامعه ‌شد. این نوع صف‌بندی‌ها و جناح‌بندی‌ها در داخل کشور به صورت غیرمنطقی و احساسی موجب شد ما اختلافات جزئی سیاسی را به یک شکاف عمیق سیاسی در جامعه تبدیل کنیم و این بهترین زمینه و بستر شد برای سوءاستفاده دشمنان. انقلاب‌های مخملی در منطقه با رنگ‌ها شروع شده و تقسیم‌بندی جامعه به طرفداران رنگ‌ها موجب بازگشت سلطه آمریکا و کشورهای استعمارگر شده است. ما باید در روش‌های تبلیغاتی بسیار توجه کنیم تا زمینه‌ساز سوءاستفاده دشمن نشویم. در بحث تخریب‌هایی که متوجه دولت نهم کردند، آیا ما در دولت‌های قبلی هم شاهد چنین رفتارهایی بوده‌ایم؟ با این شیوه، من به یاد ندارم که دولتی در هیچ دوره‌ای این‌گونه تخریب شود. در شرایطی آزادی عمل، امروز در جامعه گسترانیده شده است که دولت متهم به سلب آزادی است! متاسفانه ادبیاتی در تبلیغات سیاسی و نقدها و بعد هم در اغتشاشات و بیانیه‌ها و نامه‌های آقای موسوی به کار گرفته شد که فاقد معیارهای اخلاقی است و روش‌ها هم متاسفانه به همین‌گونه است. جریان اصلاح‌طلب به سیم آخر زده بود و می‌خواست به هر قیمتی که شده انتخابات را به نفع خود تمام کند چون می‌دانست در آن انتخابات پای مرگ و زندگی اصلاحات در میان بود. آقای میرحسین موسوی دلیل آمدنش را نجات کشور عنوان کرده و گفته بود، من در هیچ دوره‌ای احساس خطر نکرده‌ام ولی این دوره احساس می‌کنم نظام در معرض خطر قرار دارد برای همین وارد میدان شدم. شما تصور می‌کنید با توجه به اینکه میرحسین در دوران نخست‌وزیری سه بار استعفای کتبی و چندین‌بار استعفای شفاهی می‌دهد، در صورتی که رئیس جمهوری می‌شد مرد میدان‌های سخت بود؟ اصولا این نوع تحلیل آقای موسوی از وضعیت کشور نسبت به تحلیل رهبر حکیم انقلاب از اوضاع موجود کشور، فاصله بسیار زیادی دارد. این فاصله در تحلیل فضای کشور، اگر به موقعیت عملی و اجرایی می‌رسید، فاجعه بود زیرا رهبری در تحلیل خود از مسائل کشور اوضاع را امیدبخش و شاداب ترسیم می‌کنند ولی فردی آنقدر فضا را خراب جلوه داد که انگار کشور مقتدر ما نیازمند یک «منجی» است، لذا این فاصله اگر در آینده میان مسؤولان نظام پدید می‌آمد، کشور دچار فاجعه و مشکلات عدیده‌ای می‌شد. به نظر شما این بی‌توجهی به فرمایشات حضرت آقا ریشه در گذشته دارد؟ جریان تندروی اصلاحات، با صراحت از عدم پایبندی خود به نظرات رهبری سخن به میان می‌آورند و رفتار می‌کنند و در ورود به صحنه‌های سیاسی سعی دارند فارغ از التزام عملی به ولایت فقیه و حتی التزام اعتقادی عمل کنند. در بحث سیاست خارجی دولت نهم، نامزد اصلی اصلاح‌طلبان این انتقاد را به دولت وارد کرد که چرا به جای تعامل با کشورهای همسایه در حیاط خلوت آمریکا قدم گذاشته‌اید [آمریکای لاتین]، شما به عنوان معاون بین‌الملل حزب موتلفه اسلامی چگونه به این سوال پاسخ می‌دهید؟ اصلاح‌طلبان در دوران هشت ساله حاکمیت خودشان برای افغانستان چه فعالیت‌هایی داشته‌اند؟ در آن زمان ما بهترین فرصت‌ها را برای حضور در افغانستان از دست دادیم، به جای اینکه سرمایه‌گذاری در مسائل فرهنگی و زیربنایی افغانستان کنیم پول بیت‌المال را که بالغ بر 500 میلیون دلار بود برای بازسازی مجسمه بودا در افغانستان که توسط طالبان تخریب شده بود، صرف کردیم(!) خب! این فرصتی بود که توسط دولت قبلی سوخت شد، دولت اصلاحات اصلا چه تعاملی با افغانستان داشت و اصلا اگر داشت چه استفاده‌ای از آن کرد؟ در مساله عراق هم همین‌گونه است. دولت قبلی با جمهوری آذربایجان چه تعامل سازنده‌ای داشت؟ زمانی در آذربایجان تلویزیون ما را می‌گرفتند و فرهنگ ما به آنجا صادر می‌شد ولی به خاطر عملکردهای دولت قبلی، همه اینها از دست رفت بنابراین فرصت‌سوزی‌هایی که دولت اصلاحات درباره تعامل با کشورهای همسایه داشت، سال‌ها زمان می‌برد تا جبران شود. آقای احمدی‌نژاد با توجه به اندیشه آرمان‌گرایانه و آینده‌نگری‌ای که دارند تصمیم به تعامل با کشورهای آمریکای لاتین گرفتند و بحمدالله ما تاکنون دستاوردهای خوبی از این تعاملات داشته‌ایم. به عنوان مثال حمایت ونزوئلا از ایران در اوپک و درباره موضوع هسته‌ای نشان از همین قضیه دارد. شما می‌بینید که ونزوئلا امروز با الهام از انقلاب اسلامی ایران در برابر آمریکا و اسرائیل می‌ایستد و اینها همگی به برکت دولت نهم است. حالا در این میان افغانستان چه محلی از اعراب در معادلات دارد که ما فکر کنیم اگر رابطه‌ای غیر از وضعیت موجود با آن داشتیم، اتفاق خاصی در صحنه بین‌المللی می‌افتاد؟ افغانستان الان درگیر مسائل داخلی خودش است و هیچ تاثیری در صحنه بین‌المللی ندارد. عراق هم وضعیت اینچنینی دارد چون گرفتار مسائل اشغالگران است بنابراین، به نظر بنده استراتژی دولت نهم در نگاه به حیاط خلوت آمریکا کاملا درست بوده و بهره‌برداری‌های زیادی از این موضوع نصیب ایران شد. اصلاح‌طلبانی که قائل به موفقیت دولت نهم در امر سیاست خارجی و انرژی هسته‌ای هستند، معتقدند ما این موفقیت‌ها را مدیون رهبری نظام هستیم چون ایشان سیاست‌های کلان نظام در بحث سیاست خارجی را طراحی می‌کنند بنابراین دولت نهم دستاوردی در این باره نداشته است، با توجه به اینکه دوران اصلاحات نقطه سیاهی در بحث سیاست و روابط خارجی ایران محسوب می‌شود، چگونه به این شبهه پاسخ می‌دهید؟ رهبر حکیم انقلاب، در پیاده‌سازی افکار خود نیاز به ابزاری دارند که معتقد به دیدگاه‌های ایشان باشند، نه اینکه سست‌عنصر باشند. دولت قبلی اعتقاد کامل به دیدگاه‌ها و نقطه‌نظرات رهبری نداشت و سعی می‌کرد با انفعال، با مسائل برخورد کند و نگاهش به سیاست خارجی متفاوت با نگاه رهبری بود و طبیعتا رهبری با چنین دولتی نمی‌توانست به اهداف خود برسد. مجلس ششم (دوران اصلاحات) را هیچ فردی فراموش نمی‌کند که چگونه رفتار کردند و دولت خاتمی هم که وضعیتش مشخص است. قطعا اگر دولت آقای احمدی‌نژاد در آن زمان روی کار بود، نظرات و دیدگاه‌های رهبری زودتر به نتیجه می‌رسید و ما سال‌ها قبل جشن هسته‌ای می‌گرفتیم و زودتر به قدرت اول منطقه تبدیل می‌شدیم، بنابراین رهبری، عوامل اجرایی معتقد می‌خواهند. حضرت امام جعفر صادق علیه‌السلام، وقتی جمعی از مردم خراسان از ایشان می‌پرسند چرا قیام نمی‌کنید؟ می‌فرمایند، من یاور تنوری ندارم و از همان خراسانی‌ها می‌پرسند کدامیک از شما حاضر هستید از من پیروی کنید و داخل تنور روشن بروید؟ هیچ کدامشان حاضر نشدند داخل تنور شوند ولی غلام حضرت، داخل تنور می‌شود. رهبری یاور تنوری می‌خواهند، رئیس‌جمهور تنوری می‌خواهند که پایبند باشد به باورهای نظام و رهبری نظام تا جمهوری اسلامی ایران، با شجاعت و شهامت قله‌های موفقیت و پیروزی را فتح کند. تصور می‌کنید میرحسین موسوی چنین ویژگی‌هایی را در ارتباط با رهبری داشت؟ ما اگر بخواهیم ارزیابی کنیم باید سوابق او را مورد بررسی قرار دهیم. سوابق مهندس موسوی در دوران نخست‌وزیری، در دوران ریاست‌جمهوری حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، نشان می‌دهد اصطکاک زیادی وجود داشته است. سوابق آقای موسوی نشان می‌دهد ایشان به راحتی نظرات حضرت آقا که آن زمان رئیس‌جمهور بودند را نمی‌پذیرفته است و همیشه سعی داشته در مقابل نظر معظم‌له، نظر دیگری را مطرح کند. و در هر کاری از حضرت امام(ره) اجازه می‌گرفته است و حتی استعفای خود را به امام(ره) می‌دهد و این یعنی نوعی بی‌توجهی به رئیس‌جمهور. بله!‌ آقای موسوی معتقد به اجتهاد در برابر رهبری است و این نوع دیدگاه اصلا قابل پذیرش نیست چون دوگانگی قدرت را پدید می‌آورد که این دوگانگی موجب هدر رفتن انرژی نظام می‌شود. یاران میرحسین از تعابیر تعریف گونه حضرت امام(ره) درباره آقای موسوی زیاد در تبلیغات و جنگ‌هاي روانی‌ای که به راه انداخته‌ بودند، استفاده ‌کردند، اما سوالی که مطرح می‌شود این است که آیا میرحسین امروز نسبت به دهه 60 تغییر پیدا نکرده، زیرا نهضت آزادی و سازمان نامشروع مجاهدین انقلاب از او حمایت کردند و آمریکا و رژیم صهیونیستی از آمدنش استقبال می‌کردند؛ آمریکا و اسرائیلی که حضرت امام فرمودند، اگر روزی دیدید از شما تعریف و تمجید کردند، ببینید چه خطایی مرتکب شده‌اید. فرآیندی که آقای موسوی در زمان نخست‌وزیری و حیات امام(ره) طی کرد، رو به نزول بود، نه رو به صعود. اگر مسؤولی در فرآیند فعالیت‌های خودش رو به اوج باشد، قدم به قدم که جلو می‌رود موجبات رضایتمندی بیشتر رهبری نظام را فراهم می‌کند و می‌توانید بگویید که این پتانسیل، قابل رشد و ترقی است اما وقتی نخست‌وزیری که حضرت امام(ره) این همه از او حمایت کرده، می‌آید در پایان استعفا می‌دهد و حضرت امام(ره) برخورد تندی با او می‌کنند و حتی می‌فرمایند اگر نبود سوابق شما، من شما را به عنوان ضدانقلاب معرفی می‌کردم، نشان می‌دهد، فرآیند حرکتی آقای موسوی به سمت حداقلی و نزول پیش رفته نه به سمت کمال و رشد، بنابراین در شرایطی ایشان پست خود را ترک می‌کند که هم میزان اعتماد امام (ره) به حداقل رسیده است و هم اینکه کشور با بحران روبه‌رو شده که این بر اثر بی‌توجهی به سیاست‌های ابلاغی حضرت امام(ره) در بحث اقتصاد رخ می‌دهد، بنابراین خزانه خالی می‌شود و به امام هم اطلاع‌رسانی نمی‌شود تا اینکه امام یکدفعه ادامه جنگ را با مشکل روبه‌رو می‌بینند، ‌این جای سؤال است و آقای موسوی باید در پیشگاه مردم پاسخ بدهد که چرا اطلاعات لازم از وضعیت اقتصادی کشور را به امام نداده است؟ آیا داده و امام توجهی نکرده یا اینکه خودش سهل‌انگاری کرده است؟ اگر آقای موسوی نمی‌توانسته زمان جنگ اقتصاد کشور را در دست بگیرد، امروز که اقتصاد جهان دچار بحران است چطور می‌خواست کشور را اداره کند؟! انتصاب آقای موسوی به نخست‌وزیری، با توجه به اینکه تحت فشار مجلس وقت صورت می‌گیرد و رئیس‌جمهوری که منتخب 95 درصد مردم بوده و حضرت امام خمینی حکم ریاست‌جمهوری ایشان را تنفیذ فرموده‌اند، موافق این قضیه نبوده است، حاکی از این نیست که ایشان در یک پروسه غیردموکراتیک، دولت را در دست می‌گیرد؟ اول از همه این را بگوییم که آقای موسوی در مجلس شورای ملی، رای می‌گیرد نه در مجلس شورای اسلامی؛ بعد هم اینکه مرد شماره یک آقای موسوی، بهزاد نبوی است و این فرد در تاریخ ایران سابقه درخشانی که ندارد هیچ بلکه. پرونده هشتم شهریور وی، هنوز باز است [ انفجار دفتر نخست‌وزیری و شهادت شهیدان رجایی و دکتر باهنر]. بله! پس چطور می‌شود گفت، اینها تغییر کرده‌اند؟ همه این مسائل در توجه مردم به کاندیداها تاثیر گذاشت. زمانی که مردم می‌خواهند فردی را انتخاب کنند برای اینکه دولت را در دست بگیرد به گذشته او نگاه می‌کنند؛ اینکه آیا این فرد ولایت‌پذیر بوده یا بی‌توجه به رهنمودهای رهبر و ملت بوده است. ما قطعنامه 598 را نمی‌توانیم نقطه مثبتی در نظر بگیریم؛ به هر حال جام زهری بوده که امام راحل آن را نوشیدند، حالا همه کسانی که در آن مقطع مسؤولیت اجرایی و نه تشریفاتی داشتند در آن حادثه سهیم هستند. دولت نقش اصلی را در تامین بودجه کشور داشته است بنابراین گذشته برای ارزیابی توانمندی نامزدها بسیار مناسب است و مردم برای همین با اختلافی 11 میلیونی، دکتر احمدی‌نژاد را برگزیدند. امروز کشور ما به قله‌هایی از عرصه‌های علمی، فرهنگی، سیاسی،‌ دفاعی و ... رسیده که به پتانسیلی بیشتر از کسانی که 20 سال در سکوت بودند و در این 20 سال به هیچ عنوان روی رشد و شناخت خودشان و کشورشان کار نکرده‌اند و حتی یک سفر در کارنامه 20 ساله آنها به استان‌های ایران اسلامی دیده نمی‌شود، نیاز داشت که این امر هم توسط مردم محقق شد. پس میرحسین یک نخست‌وزیر برخاسته از فضای دموکراتیک نبود. بله! فشار مجلس بود و حکم حکومتی. و حکم حکومتی هم با توجه به شرایط روز بوده چون امام(ره) نمی‌خواستند علاوه بر جبهه خارجی، جبهه داخلی هم شکل بگیرد. شرایط کشور ایجاب می‌کرد و حکم حکومتی هم یعنی احکام ثانویه، نه احکام اولیه یعنی به فراخور شرایط روز بوده نه همیشگی. این گذشته‌ای که شما گفتید باید مردم آن را مورد توجه قرار دهند را چگونه می‌توان به آنان یادآوری کرد؟ به نظر می‌رسد در این زمینه کم‌کاری می‌شود چون می‌بینیم کرباسچی که کلی از بیت‌المال را به تاراج برد و مجرم بود با کروبی عکس انداخت و با 370 هزار رای، می‌خواست معاون اول رئیس‌جمهور شود. مردم ایران خوشبختانه مسائل را از یاد نمی‌برند؛ حالا ممکن است کوچک‌ترها زیاد مسائل را به‌خاطر نداشته باشند ولی افراد بین 30 تا 40 ساله و بالاتر از موضوعات آگاه هستند. در انتخابات ریاست‌جمهوری و حوادث ناخوشایند پس از آن، دقت، ‌هوشیاری، مطالعه و تحقیق مردم و همچنین ارشادات رهبر حکیم انقلاب در خطبه‌های تاریخی نماز جمعه 29 خرداد، خیلی موثر بود چون بصیرت ایجاد کرد.

Page Generated in 0/0102 sec