printlogo


کد خبر: 175734تاریخ: 1396/2/30 00:00
چرا یک سیاستمدار می‌ترسد؟

دکتر حامد حاجی‌حیدری*: تأمل نخست: در شرایطی که تهاجم به کشورهای مسلح و حتی نیمه‌مسلح، خط قرمز نقض‌ناپذیر تاریخ تجاوزهای نظامی آمریکا و متحدانش بوده است و این خط قرمز، در زمان هیچ یک از رؤسای جمهوری پیشین که بی‌شباهت به رئیس‌جمهور فعلی نیز نبوده‌اند هتک نشده است و در موقعیتی که آمریکا به سوریه بی‌دفاع حمله کرده ولی جرأت تهاجم به کره‌شمالی را به خود نداده است، در این وضع و حال، کسانی در داخل کشور ما و به‌رغم توش و توان هنگفت نظامی و امنیتی ایران، بیم از تشر آمریکایی را ابزار سیاسی خود قرار داده‌اند. موازنه‌ای هست میان «ترس»، «تهور» و «مصلحت‌سنجی مفرط». سیاستمداران بزرگ همواره در نقطه تعادلی در وسط این مثلث می‌ایستند که نام آن «شجاعت» است. سیاستمدار شجاع، ضمن آنکه جانب خردمندی را رها نمی‌کند و همواره کشور خود را در بالاترین سطح ممکن توان دفاعی متعارف نگه می‌دارد، در عین حال از «ترس» بویژه در مقابل تشرهای خصم حذر می‌کند که خود این «ترس»، نیم و اصل شکست است.
تأمل دوم: چگونه بر «ترس‌های سیاسی» غلبه کنیم؟ فن سیاست، فن آسانی نیست و هر کسی نمی‌تواند آن را بدرستی به انجام رساند. بی‌گمان، دشوارترین و سهمگین‌ترین مشغله هر اجتماع، سیاست آن اجتماع است و سیاستمدار باید بداند پنجه در پنجه‌ رسالت عظیمی افکنده است. دشواری کار این است که سیاستمدار باید بر اسب سیاست سوار باشد، نه سیاست بر او؛ و اگر سیاستمدار همچون امام سیدروح‌الله موسوی خمینی رحمه‌الله‌علیه در وقت کسب قدرت «هیچ احساسی ندارد»، آنگاه بداند بر سیاست سوار شده است، نه سیاست بر او. یک راه برای غلبه بر «ترس‌های سیاسی» آن است که میان زندگی روزمره و تکالیف سیاسی تفکیک قائل شویم و نگذاریم انگیزه‌های زندگی روزمره بر سنجش‌ها و تصمیم‌های سیاسی تأثیر بگذارد. سطح امر سیاسی، بالاتر از سطح انگیزه‌های معمول است و سیاستمدار باید متوجه این تمایز باشد. با نداشتن یک برنامه منفک و علی‌حده برای انجام وظایف سیاسی و تداخل آن با زندگی روال‌مند، خود را در خانه و زیر آماج روزمرگی‌ها دفن خواهیم کرد و مآلاً هر چیزی که روزمرگی زندگی روزمره ما را تهدید کند، موجب تشویش و سرسام ما خواهد شد. در عین حال، سیاستمدار نباید از داشتن میزان معینی از روال‌مندی زندگی روزمره نیز غفلت کند که اگر به اندازه باشد، موجب طمأنینه و آرامش خواهد بود. سبک زندگی سالم، ضرورت حیات سیاسی حکیمانه محسوب می‌شود و به نوبه‌ خود می‌تواند به از بین رفتن ترس‌های سیاسی کمک کند.
 تأمل سوم در قضیه: یکی از خاستگاه‌های «ترس سیاسی»، سرخوردگی‌های شخصی سیاستمدار و تردید او در توانایی‌هایش است. یک سیاستمدار در مسیر زندگی سیاسی خود باید این انتظار را داشته باشد که بارها و بارها با شکست مواجه شود اما از کلمه «شکست» نباید ترسید. «شکست» برای رجل حکیم، جز منبع دانش و درس‌هایی در مسیر فردا نیست. برای انسان متزلزل، «شکست» منبع آفت خطرناک‌تر «تردید» است. اگر سیاستمدار به «تردید» خو کند، اسیر سدی مهلک شده است که دیگر نخواهد توانست از مرزهای آن عبور کند. «تردید» به خودی خود نشان می‌دهد باید بیشتر روی خود کار کنیم. بهترین راه این است که خود را بازکشف کنیم. در این موارد باید از مسیر عادی زندگی شخصی و کاری خارج شد و از «یک افق وسیع‌تر» به موضوعات نگریست، تا یک معنای بزرگ‌تر که جزئیات را تفسیر کند، خود را بنمایاند. بدین ترتیب، می‌توان از «تردید»‌ها عبور کرد و «ترس»‌های مساوق آنها را نیز از سر گذراند.
تأمل چهارم: یکی از اصلی‌ترین ریشه‌های «ترس سیاسی» همگام نبودن با مردم است. فقط یک رابطه مستمر با مردم، می‌تواند از فروپاشی روحیه سیاستمدار در مواجهه با تهدیدهای خارجی جلوگیری کند. حل مشکل ارتباط سیاستمدار با مردم، با یک روز و 2 روز ممکن نیست و نیاز به خلق جاذبه از هر دو سو دارد؛ به این معنا که باید همانقدر که سیاستمدار مشتاق ارتباط گرفتن با مردم است، مردم نیز بتوانند با سنخ سیاست‌ورزی سیاستمدار ارتباط برقرار کنند. تبعات منفی انفصال از مردم به تزلزل در مقابل تهدیدهای بیرونی ختم نمی‌شود؛ قطع ارتباط با مردم می‌تواند این احساس را ایجاد کند که «جایی برای شکست نیست». به نوعی، از آنجا که سیاستمدار غیرمردمی در گرو دستاوردهای حرفه‌ای سیاسی خود و نه ارتباط صمیمی با مردم خویش است، مردم به او اجازه اشتباه نخواهند داد و اگر مرتکب اشتباهی شود، صحبت درباره او و تحلیل او را آغاز می‌کنند و سرزنش او بر سر زبان‌ها می‌افتد ولی واقع آن است که سیاستمدار، همچون سایر مردم، محتمل به ارتکاب خطاست و باید بتواند پس از وقوع خطاهای معمول سیاسی، امکان استمرار ارتباط با مردمش را داشته باشد. واهمه مفرط سیاستمدار از نکوهش مردم، شجاعت تصمیم‌گیری‌های مهم و ضروری را از او می‌گیرد.
تأمل آخر: گاهی سیاستمدار بنا به دلایل متعدد، «سرد» می‌شود و در واقع علاقه ژرف خود را به فعالیت سیاسی از دست می‌دهد، بدین‌سان، فقدان انرژی درونی، او را به ورطه ضعف نشان دادن و «ترس سیاسی» می‌افکند. این، یک مساله متداول است، چرا که تنها «ایمان» عمیق است که سیاستمدار را در همه گردنه‌های سخت، «گرم» نگه می‌دارد. وقتی امروز، سیاست به یک فوت و فن و حرفه تقلیل یابد، سرخوردگی و «سرد» شدن نیز زیاد اتفاق می‌افتد. برای سیاستمدار لازم است به هدف و مسیر خود «ایمان» داشته باشد و اگر «سرد» شد، باید ریشه‌های این عارضه را در ضعف «ایمان» خود به هدف یا مسیر دسترسی به اهداف بجوید.
*استادیار و عضو هیأت علمی دانشکده‌ علوم اجتماعی دانشگاه تهران
منبع: Khamenei.ir
 


Page Generated in 0/0082 sec