گروه فرهنگ و هنر: اگرچه در نمایشگاه کتاب امسال، مخاطبان به ندرت اقبال چندانی به آثار تازه منتشر شده داشتند اما در این میان معدود کتابهایی بودند که توانستند نظر مخاطبان را به خود جلب کنند. «بیکتابی » یکی از این آثار بود که در ابتدای سال جاری وارد بازار نشر شد و با این وجود در نمایشگاه کتاب به تجدید چاپ رسید. به گزارش «وطنامروز»، بیکتابی اثری از محمدرضا شرفیخبوشان است که با نگاهی جذاب به موضوع کتابخوانی در جامعه ایرانی میپردازد. این کتاب با زبان دوره قاجار و پشتوانه پژوهشی فراوان توانسته با روایت دقیق از آن دوره، به شکل ریشهای معضل کتاب نخواندن را مورد توجه قرار دهد.
کتاب«بیکتابی»
این اثر در ژانر رمانهای تاریخی طبقهبندی میشود و نگاهی به یک واقعه تاریخی دارد. این رمان سعی کرده ارزشگذاری به کتاب توسط ایرانیان را زیر ذرهبین قرار دهد؛ اینکه چقدر در طول تاریخ ما ایرانیان کتاب را مورد توجه قرار دادهایم. ماجرای این رمان ریشه در تاریخ دارد و مظفرالدینشاه کتابداری به نام لسانالدوله را به ریاست کتابخانه منصوب میکند. هر نسخه و اوراقی از نسخ معروف در موزههای جهان است مربوط به این دوره است که این فرد از کتابخانهها خارج کرده است. در این دوره 5 هزار جلد از نسخ نفیس کتابخانه گلستان به سرقت میرود. این موارد با به توپ بسته شدن مجلس تنیده شده است. شخصیت اصلی دلال کتاب است که در این اثر به کتابسازی، کتابداری، صحافی و برخی هنرهای مرتبط با کتاب میپردازد و مخاطب را از زوایای دیگری از تاریخ کتابپردازی مطلع میکند. از نکات جالب این رمان، شخصیتها و گفتوگوهای فیمابین آنهاست که همگی با حال و هوای قاجار روایت میشود. شهرستان ادب برای اولین بار، «بیکتابی» را در نمایشگاه کتاب پاریس رونمایی کرد. نمایشگاه بینالمللی کتاب پاریس مهمترین رخداد فرهنگی مرتبط با کتاب در فرانسه محسوب میشود و در عرصه جهانی نیز جایگاه ویژهای دارد. این نمایشگاه از سال ۱۹۸۱ آغاز به کار کرده است و در 2 حوزه ناشران داخلی و ناشران خارجی فعالیت میکند. همچنین این اثر در سیامین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران حضور پیدا کرد و در همین مدت محدود به چاپ دوم رسید.
«بیکتابی» از کدام بیماری سخن میگوید
محمد قائمخانی، از منتقدان ادبی درباره بیکتابی نوشته است: محمدرضا شرفیخبوشان در تازهترین رمان خود مشکل اصلی ما را گرفتار شدن به بلایای پس از مشروطه، بیاهمیتی کتاب و معرفت در کشور ما میداند. بیکتابی اثری است نمایشی و هرچند زبانآوریهای شگفتانگیزی دارد اما راوی از مخاطب فاصله میگیرد و هیچگاه نمیگذارد تصاویر متراکمش زیر آوار روایت نابود شود. بر عکس، زبان در کتاب شرفیخبوشان رسانهای شده است برای انتقال هرچه کاملتر تصاویر خاص و بکر صد سال قبل. کتاب سراسر توصیف است و جای خالی تجویز، کاملا مشهود است. میرزایعقوب میرود و میآید و از زمین و زمان میگوید، یعنی به نمایش درمیآورد، و کم به این درد و مرض میپردازد که چرا چنین داستانی را برای ما باز میگوید. توصیفاتی از صحنه رفتن میرزایعقوب به خانه زکیه از طریق بامها تا به توپ بستن مجلس و درگیریهای مسجد سپهسالار تا صحنه استعاری نگاه دزدکی به شستوشوی کودکش در حوض و صحنههای بیشمار دیگر، مخاطب را مستقیم به زمانه محمدعلی شاه پرتاب میکند تا کشمکشهای بعد از مشروطه را با چشمانش ببیند و از صدای توپها بر خود بلرزد و بوی خوندلمهها حالش را به هم بزند. او سعی نمیکند مشروطه را با کلمات زرورقپیچ و مطلا وارونه جلوه دهد یا گوشهای از ماجرا را در چشم بینندگان به تمام اتفاقات تسری دهد؛ آن طور که عادت مشروطهپژوهی در کشور ماست. نویسنده اصل را امور امنیت و نظامی میداند و محوریت روایت خود را بر همین درگیریها مینهد. به معانی فرهنگی و سیاسی نمیپردازد و سعی میکند آنها را در پشت صحنه برای اهل استعاره و معنا پنهان کند. نثر عالی مرتبط با اواخر دوره قاجاری به کمک فضاسازیهای رمان آمده و در کنار سمبولیسم درخشان کتاب، معجونی از نگاه استعاری شاعرانه و سینمایی پرحادثه را ایجاد کرده است. البته اگر انصاف داشته باشیم، باید بگوییم روایت تا صفحه ۲۰۰ اینگونه است و در ۵۰ صفحه آخر، ناگهان منطق داستانی خود را از دست میدهد و به نمایش تا حدی فضلفروشانه متون تاریخی و اساطیری مبدل میشود. صفحاتی که نه به کار فضاسازی رمان میآید، نه داستان را جلو میبرد، نه تمهیدی برای پایان روایت فراهم میکند، نه نقبی به درون شخصیت میزند؛ فقط و فقط نشان میدهد که نویسنده برای نوشتن کتاب، منابع متعددی را دیده و از جنبههای مختلف به موضوع نگاه کرده است. بعد از این ۵۰ صفحه پراکندهگویی، داستان با حادثهای بسیار دمدستی (رفتن برای پیدا کردن گنج) پایان مییابد و متن، اعتلای اولیه خود را از دست میدهد. با این همه هنوز هم سایه بخش میانی کتاب بر صفحات انتهایی میافتد و نثر شیرین آن، به کمک خواننده میآید تا کتاب به پایان برسد. اما اهمیت «بیکتابی» که میتوان ادعا کرد هشدار طبیب حاذقی به جامعهای پر از گسل است، در توجه خاص او به زیربنای مشکلات است. قبل از استدلال پیرامون بنیاد فرهنگی کتاب، به جملات منتخب کتاب که از معدود موارد تجویزی نویسنده است، توجه کنید: «نکند ملک قرطاس از همان زمان که عفریت دمبل گرفته، مقراض به جان کتاب زد و نسخهها و نگارههای بدیع را به دامن اجنبی انداخت و کتابها را در حوض نابود کرد، نفرینش را به سرمان انداخته؟ الان به سر من، قبلتر به سر آن زکیه و آدمم و بلکه به سر همه مردم طهران، بلکه ایران خراب شده. این به توپ بستن مجلس و خفه کردن و شکم پاره کردنها مگر تقاص نیست؟ تقاص این بیحرمتی به کاغذ؟ همه ما لایق نفرین قرطاسیم، همه ما بد کردیم به کاغذ؛ از آن مظفرالدین میرزای بیشعور بیدرک خفیفالعقول مریض که نمیدانست کتاب چیست و پسر کله پر گوشتش بگیر تا بیا برس به کتابدارباشی دزد و رئیس مجلس و نماینده دزد و عتیقهفروش دزد و عمله دزد و کنیز دزد و نوکر دزد و حتی من دزد! این تقاص تک تک ماست. قرطاس آمد و نفرینش را از دهان توپ، به صورت ما تف کرد. با خودم گفتم: بکش میرزا یعقوب! تقاص تو تازه شروع شده». درست است که نویسنده مشروطه و ماجراهای بعد از او را در حاق خود، حوادثی امنیتی و قدرتمدارانه نشان میدهد (که یقینا باعث خشم بسیاری از متفکران داخلی خواهد بود) و درست است که نویسنده همه روایتهای فرهنگی و سیاسی مشارکتجویانه را از روایت کتاب حذف میکند و چشمان مخاطب را به درگیریهای خونین تهران میدوزد ولی تحلیل او از چرایی ماجرا و روابط علی پیشآورنده چنین وضعی، عمیقا فرهنگی است، نه قدرت و ثروتمدارانه. شرفی مشکل اصلی ما را در گرفتار شدن به بلایای پس از مشروطه، بیاهمیتی کتاب و معرفت در کشور ما میداند. ما یعنی حاکمان و مدیران و تاجران و حتی متفکران ما، ارزشی برای دانایی و کتاب قائل نیستیم و اهمیتی به گنجینه دانش حاضر پیشرویمان نمیدهیم. چه جای گلایه که به دست لیاخف نابود شویم؟ از نظر نویسنده، سزای هر ملتی که به فرهنگ و معرفت بیتفاوتی کند، همین بیعزتی و لگدمال قدرتها بودن است. او شرپنلهای روسی را جلوی چشم ما به مجلس و مسجد میکوبد و بعد آن را نتیجه بیاحترامی ما به کتاب میداند. از نظر او تا در وجود ما ضحاکها بیدارند و مغز جوانان را میخورند و تا کاغذ و کتاب ذرهای حرمت ندارند و تا اعتماد ما به اجنبی بیش از خودی و نیروهای نظامی بیش از اهالی فرهنگ است، زیردستی و ذلت حق طبیعی اعمال ماست و جز خودمان، مقصر چنین وضعی نیست. «بیکتابی» نام یک بیماری شایع در ملت ماست؛ از مدیر و مسؤول تا استاد دانشگاه، کارمند، کارگر، کارخانهدار، خانهدار و... که اگر بزودی علاج نشود، زمینمان خواهد زد و به نابودی و فروپاشیمان خواهد کشاند. چرا کسی خطر مرگ پیش روی ما را نمیبیند؟
نکند این کتاب را چندبار نخوانید!
دکتر محمدمهدی سیار از شعرای مطرح کشور نیز با اشاره به کتابهای برجستهای که در سال جاری توسط شهرستان ادب منتشر شده است، درباره رمان بیکتابی گفت: «بیکتابی» اثر محمدرضا شرفیخبوشان کتابی در خور توجه است که به نظرم در ادبیات داستانی ماندگار خواهد شد. وی همچنین ادامه داد: «بیکتابی» هم از حیث قوت زبانی و هم از نظر پرداخت رمان و جذابیت قصه اثر ماندگاری است که فکر میکنم یکی از آثار موفق ادبیات داستانی خواهد بود. سیار در صفحه مجازی خود با درج تصویری از بیکتابی نوشت: «نکند این کتاب را نخوانید! نکند این کتاب را چند بار نخوانید! اصلا چطور میتوانید این کتاب را نخوانید؟! این رمان تاریخی نیست، قصه امروز است و تاریخ آینده»
ترجمه، نثر ما را نابود کرد
حمدرضا شرفیخبوشان، نویسنده «بیکتابی» درباره انتخاب نثری ویژه در این کتاب عنوان کرد: به طور طبیعی نثر بخش عمده و اساسی هر اثر نوشتاری را شکل میدهد و لازم است که بیش از اندازه در رمان کارکرد خودش را نشان دهد. ما در ایران با دنیای رمان توسط ترجمه آشنا شدیم. ترجمه، نثر ما را نابود کرد و رفته رفته متوجه نشدیم آثار مطرح دنیا و نویسندگان نامدار جهان از نثر برای خلق رمان چه بهرهای بردهاند. ما باید به این سمت برویم که اثبات کنیم چطور در فضای فرهنگی خودمان میتوانیم نثری ویژه برای رمان داشته باشیم. خبوشان ادامه داد: در «بیکتابی» من بیشترین نیرو را برای انتخاب واژهها و جملات گذاشتم و سعی کردم به موقعیت تاریخی روایت نزدیک شوم و یک نثر خاص را به وجود بیاورم. من در نگارش این رمان به صورت ۹۰ درصد محقق و ۱۰ درصد نویسنده عمل کردم. بر این باور بوده و هستم که ۹۰ درصد یک رمان پایه پژوهش نویسنده آن است و نوشتن تنها بیان چیزی که حس میکنیم نیست بلکه ارادهای است برای شناخت بهتر پیرامون و تلاش برای درک آن. من در نوشتن «بیکتابی» حکم شاگردی را داشتم که آموختم و بر این باورم که هر رمان فرصتی برای آموزش به خود نویسنده میدهد و این موضوع رفته رفته در کلام و نثر او خودش را نشان میدهد. خبوشان همچنین درباره برهه زمانی خاص که رمانش در آن رخ میدهد نیز گفت: فضای سالهای قبل و بعد مشروطه فضای بسیار خاصی است و نهضت خاطرهنویسی و تحول شگفت در نثر در این دوران رخ داد. این دوره عصری است که آدمها در حال عوض شدن هستند و همه دست به قلم میشوند و از یک برهه زمانی خاص روایت میسازند. این برای من به عنوان یک نویسنده مهم است. من بر این باورم که وقایع دوران مشروطه هنوز هم در ما تاثیرگذار است و هنوز نیز سازمان فکری ما را تا اندازهای میسازد. مشروطه راهی است برای شناخت امروز ما و ارزش کشف دوباره را دارد. گفتنی است محمدرضا شرفیخبوشان، نویسنده و شاعر متولد 1357 اهل ورامین است که پیش از انتشار رمان «عاشقی به سبک ونگوک»، مجموعه داستان «بالای سر آبها» و رمان «موهای تو خانه ماهیهاست» را در زمینه داستانی و همچنین مجموعههای «از واژهها تهی» و «نامت را بگذار وسط این شعر» را در زمینه شعر منتشر کرده بود. مجموعه داستان «بالای سر آبها»ی شرفیخبوشان، برنده کتاب سال دفاعمقدس و کتاب «موهای تو خانه ماهیهاست» برگزیده پنجمین جشنواره داستان انقلاب شده بود. رمان «عاشقی به سبک ونگوگ» پنجمین اثر او است که موضوعی پیرامون پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در سال 1357 دارد و نامزد جایزه جلال
شده بود.