printlogo


کد خبر: 175915تاریخ: 1396/3/2 00:00
گزارشی از یک دیدار خودمانی با عباس خوش‌عمل، شاعری طناز و دوست‌داشتنی
گل‌آقا نوشت حیف است تو غایب باشی

گروه فرهنگ و هنر: عباس خوش‌عمل کاشانی در دی‌ماه ۱۳۳۷ در کاشان متولد شد. سال‌های ابتدایی و راهنمایی را در مدرسه خیام درس خواند. مدرسه‌ای که زمانی چهره‌هایی چون مشفق‌کاشانی و سهراب در آن درس خوانده بودند. پس از اتمام تحصیل در دبیرستان، یک سال در حوزه علمیه آیت‌الله یثربی درس طلبگی خواند. سال 57 به خاطر سرودن شعری در هجو شاه پهلوی تحت تعقیب ساواک قرار گرفت و ماه‌های پایانی رژیم پهلوی را در روستاهای اطراف کاشان متواری شد. بعد از انقلاب از سال 60 تا 76 در روزنامه اطلاعات به عنوان خبرنگار، ویراستار، دبیر سرویس و مشاور فعالیت کرد. او از اعضای هیات تحریریه مجله «گل‌آقا» بوده و به خاطر سرودن اشعار فکاهی و طنز حق‌التحریر می‌گرفته است. تخلص شعری‌اش در شعر طنز «شاطرحسین» است. او در جایی درباره نقش کیومرث صابری‌فومنی در تشویق او به سرودن شعر طنز می‌گوید: «مرحوم کیومرث صابری عزیز در تحریض من به سرودن شعر طنز هیچ کم نگذاشت و حتی وقتی کم کار می‌شدم و مثلا چند هفته شعر طنز نمی‌دادم با من تماس می‌گرفت و پس از تحریض‌ها و تشویق‌های بسیار می‌گفت هر شرطی هم داشته باشی می‌پذیریم».
او در سرودن اشعار طنز اجتماعی خبره است. به عنوان مثال در اواخر دهه 60 و آغاز دهه 70 که تب مهاجرت کارگران به ژاپن شدت پیدا کرده بود، او شعر طنزی در این‌باره می‌سراید:
برگردید
پیش از آنی که کتک خورده و مضطر گردید
ای شما رفته به ژاپن، همگی برگردید
عشق اینجا و دل اینجا و سعادت اینجاست
چند آنجا پی بدبختی دیگر گردید؟
چشم بادامی بیگانه چه حسنی دارد
که چنین گِرد سرش بیحد و بیمر گردید؟
وای اگر یاور محروم اجانب باشید
آه اگر کافر مقسوم مقدر گردید
عقل، کی گفت به انگیزه یک مشت دلار
سخت مشغول به کار ضررآور گردید؟
وه، چه تلخ است که با ترک سیادت گفتن
آشپزباشی و ماشینشوی و نوکر گردید
کار زشتی است که با نیت افزونخواهی
قهر با قاطبه ملت و کشور گردید
چه کسی یار و پرستار شما خواهد بود
چو بیفتید در آن کشور و پنچر گردید؟
ترسم آن است ز تأثیر شرایط، ناگاه
منکر حق شده، دور و بر منکر گردید
سخنی چند اگر از ره دلسوزی گفت
«شاطر»، امروز، مبادا مکدر گردید
خوش‌عمل در سروده  دیگری به «حزب باد»‌ها انتقاد می‌کند و می‌نویسد:
قوم هود:
در عهد ما کسانی پیوسته سود دارند
کز هر طرف وزد باد، نقش و نمود دارند
راه ترقی ما، سد کرده‌اند اما
تا آسمان هفتم میل صعود دارند
قائم به ذات خویشند گویی نعوذبالله
دعوی حکمرانی بر هست و بود دارند
بی‌اعتنا به قانون سازند حزب و کانون
هرچند بی‌وجودند اما وجود دارند
گاه قیام مردم، کردند قبله را گم
اکنون به حوزه قم قصد قعود دارند
از بهر «کار واجب» با جیره و مواجب
بر درگه اجانب سر بر سجود دارند
اسلام را زمانی با «صاد» می‌نوشتند
در «مغنی» و «مطول» اکنون ورود دارند
بر ما نمی‌پسندند چیزی ز مال دنیا
به رغم ادعاشان طبعی حسود دارند
از ما دریغ کردند یک جرعه دوغ اما
پنهان به ساغر خود «شرب‌الیهود» دارند
روشن نشد تنوری زینان به نار و نوری
این کله گنده‌ها نیز چون کُنده دود دارند
یکراست می‌نشینند بر گردن پیاده
گاه ار ز اسب قدرت قصد فرود دارند
«شاطر» ازین جماعت هرگز مکن حکایت
زیرا که حال و روزی چون قوم هود دارند
عباس خوش‌عمل(شاطرحسین) با چهره‌های شناخته شده هم روزگار خود آشنایی و ارتباط داشته و دارد. او 2 فرزند دارد و این روزها را نیز به مطالعه و فعالیت در حوزه ادبیات می‌پردازد.
***
حسین قرایی، پژوهشگر شعر معاصر چندی است دیدارهایی را با اهالی ادب و فرهنگ صورت داده است که برکات فراوانی دارد. محمدمهدی موحدی منفرد گزارشی از یک دیدار خودمانی با عباس خوش‌عمل در خانه‌اش در شهریار که بتازگی صورت گرفته، روایت کرده است.
1- دیدار آشنا
استاد در را باز کرده بود و درست دم در اندرونی، خیلی گرم از میهمانانش استقبال می‌کرد. من هم آخرین نفر بودم و از لابه‌لای چند نفری که در حال ورود بودند، چهره عباس خوش‌عمل را نگاه می‌کردم، چهره‌ای که گرد سالیان رویش نشسته بود. اولین چیزی که چشمم را گرفت، عبایی بود که استاد خوش‌عمل روی دوش داشت و محاسنی که بعدتر خودش گفت از داشتنش خیلی راضی است، چرا که چهره‌اش را معنوی کرده است، و از حق نگذریم، معنوی هم شده بود. توی راه که می‌رفتیم به سمت شهریار، و هرچه که به مقصد نزدیک‌تر می‌شدیم، مدام به این می‌اندیشیدم که این کنج و کنار، فقط «یکی شیشه‌ می» می‌طلبد، یک جورهایی شبیه همان کنج عافیتی است که آدمی را از رنج‌های زمان و زمانه برکنار می‌دارد. توی این محله دنج، تنفس صبح و نسیم صحرا اینقدر هست که حظ از تنهایی خودت ببری و آرامش را تجربه کنی، اما از همان بدو ورود، چفیه عباس خوش‌عمل که آغشته به بوی عطر گل محمدی بود، حکایتی دیگر می‌گفت. صحبت‌ها خیلی زود با اشتیاق بچه‌ها و میدان‌داری خود عباس‌آقا، جوشید و خودمانی شد. از خاطرات گل‌آقا گفت، نامه‌هایش و آن همه علاقه‌ای که در نامه‌های با سربرگ گل‌آقای کیومرث صابری به عباس خوش‌عمل معلوم بود. همان نامه‌هایی که برخی از آنها را آورده بود برای ما تا ببینیم. گل‌آقا هرچه می‌نوشت، سبز می‌نوشت، جوهر سبز قلمش، توی خاطر خیلی‌ها هنوز مانده است. جوهر سبز عملش هم هنوز بر سر زبان‌ها می‌چرخد، جز عباس خوش‌عمل که با خنده و محبت از سختگیری‌های مالی گل‌آقا صحبت می‌کرد. خوش‌عمل می‌گفت، گل‌آقا هزار خوبی داشت، اما فقط یک خصلت داشت که ما زیاد خوش‌مان نمی‌آمد(باخنده). راحت پول نمی‌داد. عباس‌آقا انگاری که راضی بود. لبخند از لب این مرد نیفتاد، نگاهش نه درگیر نگاه‌های ما بود و نه کنجکاو چند و چون میهمان‌هایش. به مقام رضا رسیده بود انگار! البته، خب مگر آدمیزاد چاره دیگری هم دارد؟
2- این همه موضع!
بحث از گل‌آقا و خاطرات قدیم به این روزهای استاد هم رسید، عباس‌آقای خوش‌عمل گفت هنوز هم شعر می‌گوید. و یکی، دو شعر منتقدانه‌اش را هم برای ما خواند. عباس‌آقا انگار که هر روز یک صندلی بگذارد توی میدان انقلاب بنشیند، ریز اخیر‌ترین حوادث کشور را می‌گفت و می‌دانست. موضع داشت. چه در شعر، چه در صحبت‌ها و هم‌نشینی‌ها و حرف‌های روزمره‌اش. به قولی، این دید انتقادی، برایش یک عادت شاعرانه و طنازانه نبود، بلکه واقعا همان چیزی بود که دارد لمس می‌کند. همان چیزی که من و ما، همه داریم لمس می‌کنیم. لابه‌لای شعرها شعر آیینی هم داشت، شعر عمیق و باصفا، شعر حسینی.
3- ما چه کردیم؟
گفتم عباس خوش‌عمل راضی بود. راضی که خب، بهتر بگویم، معترف به زمان و گذر عمر بود. منظورم از رضایت همین اعتراف بود. همین اقرار که دهر از آدمیزاد به شهادت موی سپید و نفس‌های خسته و تن رنجور می‌گیرد. اما ما چه کرده‌ایم؟ ما که هنوز پشت میز بازجویی روزگار ننشسته‌ایم! هنوز از ما سوال نکرده‌اند، بهتر است از قبل جوابی بیابیم. عباس خوش‌عمل راضی بود. مسؤولان فرهنگی ما هم راضی هستند، اما میان این رضایت تا آن رضایت‌ها، همان تفاوت ماه من و ماه گردون است. عباس خوش‌عمل راضی بود. اما آیا خدا از آن مسؤول فرهنگی که بیش از آنکه مشغول سرکشی به فرهنگ و اهل فرهنگ باشد، مشغول مراقبت از منصب و صندلی است، راضی هست؟! نمی‌دانم. اینقدر هست که عباس خوش‌عمل، میان همه آه‌هایی که بکشد از عمر رفته و خاطرات گذشته، یکی، دو آهی هم بکشد بابت تنهایی و بی‌توجهی.

آینده‌ای روشن داری
مرحوم صابری نیز علاقه فراوانی به بهره بردن از خوش‌عمل در حوزه شعر طنز در «گل‌آقا» داشت. او در یکی از نامه‌هایش خطاب به خوش‌عمل می‌نویسد: «دوست بسیار عزیزم عباس خان خوش‌عمل، من همیشه مایلم در هفته حداقل یک شعر طنز(غزل بهتر) و هرماه حداقل یک شعر(بلندهم باشد عیبی ندارد) از شما در هفته‌نامه و ماهنامه داشته باشیم. با آن طبع روان و ذوق سالم و تعهد اسلامی، حیف است که در بعضی از شماره‌ها غایب باشی. من اطمینان دارم که در ادامه شعر طنز، آینده‌ای روشن داری».
 


Page Generated in 0/0078 sec