مایکل کاکس: بامزه است که چطور در فوتبال همهچیز در یک لحظه تغییر میکند. آنتوان گریزمن که به نظر میرسید انتقالش به منچستریونایتد قطعی است، حالا نظرش را عوض کرده و تصمیم گرفته در اتلتیکومادرید باقی بماند، البته به لطف محرومیتی که لغو نشد. حال مشکل یونایتد خرید بازیکنی است که دقیقا نقش زلاتان را بازی کند، البته اینجاست که یونایتد مجبور میشود به همان سبک بازی فصل گذشتهاش ادامه دهد. درست است زلاتان 28 گل در رقابتهای مختلف زد اما یونایتد در لیگ تنها 55 بار دروازه حریفان را باز کرد، یعنی یک گل از بورنموث هم کمتر. یونایتد در فصل اول ژوزه مورینیو آمار هجومی فاجعهباری داشت و بشدت وابسته به مهاجم مرکزیاش بود. از این منظر آوردن بازیکنی شبیه زلاتان میتواند نتیجهای عکس بدهد و شاید بهتر باشد مورینیو کلا ساختار خط حملهاش را به هم بریزد و از نو بسازد. لازمه چنین طرحی خرید مهرههای هجومی با خصوصیاتی مختلف و متفاوت با زلاتان است. مثلا اگر یونایتد گریزمن را
میخرید- اتفاقی که هنوز بعید نیست رخ دهد- او میتوانست کنار مارکوس راشفورد و آنتونی مارسیال، در نقش مهاجم کناری، خط حمله 3 نفره دینامیکی بسازد. گریزمن در ضمن میتوانست به عنوان مهاجم دوم پشت راشفورد هم بازی کند. چنین رویکردی میتواند کیفیت خط حمله یونایتد را به مراتب بالاتر ببرد. رویکرد دیگر خرید یک مهاجم کلاسیک مرکزی است که کنار راشفورد قرار بگیرد، مهاجمی که ممکن است آنقدرها هم درجه یک نباشد. در این راه روملو لوکاکو (که البته به نظر میرسد راهی چلسی خواهد شد) گزینهای واضح است اما درباره مهاجم اورتون با وجود آمار گلزنی عالیاش هنوز شک و تردیدهایی باقی است؛ از منظر حضور مفیدش در جریان بازیها و تواناییاش برای درخشش در تیمهای بزرگ. مورینیو همین حالا بازیکنان چندپسته زیادی در اختیار دارد و باید تیمش را بر اساس این بازیکنان بسازد؛ بازیکنانی چون آندر هررا، پل پوگبا، هنریک میخیتاریان و خوان ماتا. خود راشفورد و مارسیال هم هر دو توانایی بازی به عنوان مهاجم مرکزی یا مهاجم کناری را دارند اما با وجود این بازیکنان و با وجود اینکه یونایتد در فصل 2017-2016 دو جام گرفت، خط حمله این تیم هرگز قانعکننده نبود. در نقطه مقابل یونایتد مورینیو از خط دفاع مطمئنی برخوردار بود، مثل یونایتد لوئیس فانخال.
مورینیو برای فصل آینده باید خط حملهاش را بازسازی کند اما مساله اینجاست که ساختن یک خط حمله تفاوت زیادی با ساختن یک خط دفاعی دارد. در سازماندهی دفاعی تمرکز اصلی روی پر کردن و بستن بزرگترین حفرههای این خط است. اگر دفاع چپتان نقطه ضعف اصلی است او را با دفاع چپی بهتر عوض میکنید و امیدوارید این تغییر کیفیت کلی خط دفاعیتان را هم بالا ببرد. در واقع سازماندهی دفاعی امری واکنشی است، با تمرکز روی نقاط ضعفتان.
در نقطه مقابل اما ساختن خط حمله نیاز به رویکردی کنشگرا و استفاده از نقاط قوت مهاجمان دارد. نه اینکه در این راه باید به کل از نیازهای ساختاری تیم گذشت و در یک پست بیش از حد بازیکن داشت و در پستی دیگر بدون متخصص ماند اما با توجه به اینکه فوتبالیستهای جوان قدرت تطبیق و بازی در پستهای مختلف را دارند، برای ساختن یک خط حمله قدرتمند بهترین رویکرد خرید بهترین بازیکنان موجود است؛ بدون سختگیری درباره پست اصلی و تخصص و سبک بازیشان. یونایتد قرار است در این تابستان خرج زیادی کند و تیمی نه صرفا برای فصل آینده بلکه برای آیندهای بلندمدت بسازد. اسمهایی که بیش از بقیه به گوش میرسند، به جز لوکاکو و گریزمن، الکساندر لاکازت، آلوارو موراتا و آندرهآ بلوتی هستند؛ بازیکنانی با خصوصیات کاملا مختلف. پس بهترین رویکرد برای مورینیو در حال حاضر میتواند این باشد که صرفا باکیفیتترین مهرههای هجومیای که میتواند را بخرد و بعد به شکل دادنشان در خط حمله تیمش فکر کند. این نخستینباری نیست که یونایتد دچار شرایطی اینچنین میشود. سر الکس فرگوسن سال 1992 دنبال یک مهاجم شماره 9 میگشت که کنار مارک هیوزی که آمار گلزنی بالایی نداشت قرارش بدهد اما سر الکس در این راه با ذهنی باز صرفا سراغ بازیکنانی از جنس دیوید هرست و برایان دین نرفت و مهاجمان دومی چون پیتر بیردزلی را هم در نظر داشت و البته در نهایت این اریک کانتونا بود که راهی اولدترافورد شد تا کلا فوتبال یونایتد را تغییر دهد.
انتخاب سر الکس در آن دوران صرفا بر مبنای خرید باکیفیتترین بازیکن هجومی موجود بود. 25 سال از این تاریخ میگذرد و حالا یونایتد دوباره با شرایطی مشابه مواجه شده است. برای مورینیو در حال حاضر بیش از آنکه پست و تخصص در بازار نقل و انتقالات مهم باشد، باید کیفیت بازیکنان اهمیت داشته باشد؛ چه شماره 9 باشند، چه شماره 10 و چه وایدفوروارد.