هفته دوم ماه مبارک رمضان امسال بود که با مساعدت سازمان هنری- رسانهای اوج شرایطی پیش آمد تا سفری به کشور سوریه داشته باشم. این سفر هر چند خیلی کوتاه بود اما دستاوردهای بزرگی برایم داشت. در این ماموریت 6 روزه با راهنماییها و همراهی قدم به قدم برادر عزیز و مجاهد خستگیناپذیر «ابوساجد»، تقریبا با همه شهرها، روستاها و مناطقی که محل تاخت و تاز تکفیریهای چند ملیتی در سوریه بود، آشنا شدم و از نزدیک رشادتهای رزمندگان جبهه مقاومت، مظلومیت مردم بیدفاع شهرها و روستاهای این کشور بحرانزده و جنایت تروریستهای بیرحم را با چشمهایم مشاهده کردم. در «نبّل و الزّهرا»، در «خان طومان و راموسه»، در «حلب و حمص»، در «تدمر و درعا»، در «زینبیه و...» دیدم که چکمهپوشان تحت حمایت اسلام آمریکایی، چه به روز مردم آن سامان آوردهاند. در بازگشت از این سفر، هنوز در حال و هوا و خلسه مشاهداتم و در تکاپوی جمع و جور کردن گزارشهایم بودم که روابط عمومی «بنیاد فرهنگی روایت فتح»، یک حلقه لوح فشرده حاوی فیلمی مستند از سوریه را در اختیارم گذاشت. فیلمی با عنوان «با صبر؛ زندگی» به مدت 50 دقیقه. در یک بعدازظهر منتهی به یکی از شبهای قدر ماه مبارک رمضان به اتفاق مازیار حاتمی و جواد کلاته در موسسه روایت 27 بعثت به تماشای این فیلم نشستیم. موضوع فیلم مربوط بود به ماجرای تبادل خانوادههایی که بیش از 2 سال در منطقه «فوعه و کفریا» در محاصره گروهکهای تکفیری- تروریستی وابسته به جبهه النصره بودند. زنان و کودکانی رنج کشیده که مدتهای مدیدی از ریشههای درختان ارتزاق کرده بودند تا زنده بمانند و مقاومت کنند. وقتی بعد از آن همه تحمل رنج و درد مقرر شده بود با گروههای دیگری از خانوادههای مسلحین تبادل شوند و به منطقهای امن انتقال پیدا کنند، سر از پا نمیشناختند. مشاهده چهرههای رنجور کودکانی که بیصبرانه منتظر انجام تبادل بودند، دل هر بینندهای را به درد میآورد و شوق و امید را در او زنده میکرد که تا چند ساعت دیگر بالاخره این اتفاق میمون خواهد افتاد اما دریغ و صد افسوس که بازماندگان «شمر» و «حرمله» نقشههای شیطانی دیگری را در سر میپروراندند. مشاهده هر لحظه از این مستند تکان دهنده، قلب انسان را به درد میآورد و اشکها را جاری میکند. از دقایق میانی مستند به بعد، بویژه آن لحظهای که کودکان بیگناه، گرسنه و تشنه به سمت خودروی حامل مواد خوراکی هجوم میآورند و آن اتفاق وحشتناک به وقوع میپیوندد و یکصد و بیست زن و کودک بیگناه قطعهقطعه میشوند، صدای ناله هر بینندهای به هوا بلند میشود. اصلاً آن صحنههایی که در فیلم مشاهده میشوند قابل توصیف نیستند و ای کاش رسانههای مدعی آزادی و طرفداران حقوق بشر، همانقدر که برای قربانیان کلوبهای شبانه پاریس و لندن دل میسوزانند، به جنایتی که در حق این کودکان بیگناه هم روا شده، توجه میکردند. جنایتی که در سکوت رسانهای مطلق، به سمع و نظر جهانیان نرسید و باعث شد تروریستهای جنایتکار بدون هیچ بازخواستی همچنان به جنایتهای خود ادامه دهند. بیاغراق میگویم، مشاهده فیلم «با صبر؛ زندگی» داغی بر دلم گذاشت که تا مدتها قادر نیستم آن را فراموش کنم.