میثم بوستانافروز: سال ۹۲ که حسن روحانی راهی پاستور شد و بر کرسی ریاست قوه مجریه تکیه زد سوال اساسی این بود: روحانی راست سنتی با طبع جدید اصلاحطلبی قرار است با گفتمان چه اشخاصی کشور را اداره کند؟! اینکه میگوییم چه اشخاصی یعنی استقلال نظری در ابعاد اقتصادی و گاه سیاسی و اجتماعی در حسن روحانی نه آن که نبود و نیست اما کمرنگ است لذا دستفرمان دولت رقیق شده اصلاحات، یک حجاریان نیاز داشت. مذاکرات هستهای و برجام نه به عنوان یک چالش اصلی بلکه به عنوان یک نقطه شروع از پیادهسازی گفتمانی پردهبرداری کرد که میپنداشت جمهوری اسلامی برای پیشرفت باید طبق نظم جهانی پیش برود و از چالش با حاکمیت جهان پرهیز کند. گفتمانی که رفتار سیاست خارجه جمهوری اسلامی را قدیمی میدانست و نفوذ منطقهای ایران را نوعی ماجراجویی پرهزینه قلمداد میکرد. تفکری که محمود سریعالقلم آن را اینگونه توصیف میکند: «در این نظام بینالملل، هیچ کشوری به فکر کشور دیگر نیست. همه به فکر خودشان هستند. اگر اقتصاد کشورهای دیگر را به اقتصاد خود وابسته نکنیم، نمیتوانیم از آنها رفتار منصفانه و منطقی انتظار داشته باشیم. هیچ هدفی برای یک دولت بالاتر از تولید ثروت برای آیندهای مطمئنتر وجود ندارد. اگر اقتصاد بینالملل بخوانیم، مسائل منطقهای را به نوعی دیگر تحلیل و قضاوت خواهیم کرد». تحلیل تمام اتفاقات این 4 سال را باید در همان 4 خط سریعالقلم جستوجو کرد؛ گرچه ظاهرا منطق ادبیاتشان توسعهیافتگی ایران است اما آن چیزی که در صحنه عمل در این دولت رخ داده است نه تنها توسعهیافتگی نبوده است بلکه عقبگرد و وابستگی در زمینههایی بوده که کشور در آن عرصه در حال توسعه و پیشرفت بوده است. توافقهای بالای ۱۰ سال و ۱۵ سال، پذیرفتن اسناد آموزشی و نظارتی، سیطره مجدد خارجیها بر بخشهای عظیم صنعتی و به حاشیه رفتن شرکتهای داخلی حکایت از توسعه و وابستگی آنها به ماست؟! منطقی که خودکفایی گندم را ضروری نمیداند آیا در بخشهای مختلف اقتصادی به دنبال وابسته کردن ما به آنهاست یا وابستگی اقتصاد آنها به ما؟ منطقی که صنعت هستهای را که حقیقتا نماد خودکفایی و استقلال علمی و فناوری کشور است، غیرضروری میداند و قلب آن را با بتن پر میکند آیا به دنبال قفل کردن آنها به ما است یا وابسته کردن هر چه بیشتر ما؟! منطقی که بعد از خیانت شرکتهای خارجی در زمان تحریم باز هم با منش و روش اعتماد، بخش اعظمی از منابع را در اختیار شرکت توتال قرار میدهد، انتظار دارد آنها به میل ما رفتار کنند یا ما به میل آنها؟ منطقی که واردات زعفران به منبع اصلی تولید زعفران یعنی ایران را مجاز میشمارد آیا باعث رشد و توسعهیافتگی کشور میشود یا باعث عقبماندگی صنعت از وضعیت اولیه؟ ماهیت قضیه، «توسعهیافتگی ایران» نیست که اگر هست باید پرسید در روزگاری که جمهوری اسلامی با دولت حسن روحانی بعد از انجام دادن تمام تعهدات برجامی باز هم تحریم میشود آیا عقلا باید حیاتیترین منابع کشور را به دنیا گره زد؟ دنیایی که نشان داده است در مواقع سخت براحتی ما را تنها میگذارد و هیچ خسارتی به ما پرداخت نمیکند. برجام، قراردادهای نفتی،FATF، سند 2030 و... قرار نیست ایران را در ریل توسعه و پیشرفت قرار دهد بلکه در اصل به دنبال تغییر رفتار جمهوری اسلامی در منطقه و جهان است؛ هدفی که محمود سریعالقلم در کتاب عقلانیت و توسعهیافتگی ایران اینطور بیان میکند: «ما با دنیا مشکل داریم؛ مشکل معاشرتی داریم، زیرا رابطه با دنیا را فقط در سیاست خلاصه میکنیم. دولتمردان ما نمیتوانند غرب سیاسی را از غرب علمی، فرهنگی و فلسفی تفکیک کنند. خمیرمایه دولتمردان در قالب مبارزه سیاسی شکل گرفته است، به خاطر همین همه چیز را سیاسی میبینند؛ دانشگاه یعنی سیاست نظام آموزش و پرورش یعنی سیاست، اقتصاد یعنی سیاست بنابراین من بزرگترین مشکل را بحران تعامل با جهان در همه عرصهها میدانم». آن چیزی که این وسط در آخر ذبح میشود «استقلال» جمهوری اسلامی است، چون غایت هدف هر چه هست هزینه استقلالخواهی را در پس گره اقتصادی به دنیا بیشتر میکند و دیگر این ایران نیست که نقش اول منطقه را بازی کند بلکه باید ببیند در تکتک اقداماتش کدام قسمت از کشور فلج میشود، چون آن زمان دیگر ما نیستیم که بر خودمان حاکمیم بلکه بیگانگان بدعهد هستند که مدیریت منابع ما را بر عهده دارند. منابعی که خودمان با دست خودمان زمینه نابودی و وابستگی آنها را به بهانه پیشرفت و توسعه خیالی انجام دادیم.
امروز کمتر کسی تردید دارد آنچه زمینه امنیت و اقتدار ایران را در پرآشوبترین منطقه جهان تضمین کرده است قدرت نفوذ ایران در خاورمیانه است، قدرتی که با نسخه توسعهیافتگی (کنترلشوندگی) سریعالقلمها چیزی از آن باقی نمیماند که بخواهد زمینهساز پیشرفت و توسعه کشور شود.