صادق فرامرزی: 1- وزیر بهداشت «عصبانی» است؛ این را کسی نمیگوید بلکه کافی است به رفتار چند ماه پیش او در برخورد با یکی از مسؤولان دولتی شهرستان بدره که در مقابل انتقاد از وضع نامساعد این شهر مرزی جمله «اگر گذاشتم یک روز دیگر اینجا بمانی، بیشعور!» را از وزیر شنید، نگاه کنیم. البته آنچه رخ داد به یک مصداق قابل اغماض محدود نشد و چندی بعدترش نیز این وزیرحاشیهساز در جواب سوال خبرنگار روزنامه قدس جواب قانعکنندهای داد و گفت: «شما مگر مزدورید؟ هر چرتی را که به شما میدهند نباید بپرسید، آدم از گرسنگی بمیرد بهتر از این است که برای این روزنامه کار کند». حالا هم داستان از «بیشعور» و «مزدور» بودن طرفهای سوالکننده گذشته و این وزیر در خوانشی جدید اساسا سوال و مطالبهگری را چه از سمت مقام دولتی، چه از سمت روزنامهای کمحاشیه «کتککاری» تفسیر کرده است و با گلایه از حجم کتکهایی که خورده تهدید به پایان فعالیت دولتی خویش کرده و گفته: «اگر بخواهم صادقانه سخن بگویم باید به این موضوع اشاره کنم که اینطور نمیشود کار کرد که ما زندگی و امور شخصیمان را بگذاریم و وسط میدان بیاییم و 4 سال کار کنیم آن هم برای مردم، ملت و انقلاب و در عین حال کتک هم بخوریم. من این مدلی کار نمیکنم».
نه سخنان وزیر میلیاردر دولت برای «صرفه نداشتن» ادامه وزارت، جدید است نه رفتار او با خبرنگاران و مقامات محلی؛ آنچه امروز از زبان قاضیزادههاشمی بیرون آمد را چند ماه پیش هم طیبنیا به زبان آورده بود و مدعی شده بود: «در دولت بعدی نخواهم ماند. امکان ندارد.
بمانم که چه؟ میروم دانشگاه درسم را میدهم، انتقادم را میکنم، کارهای پژوهشیام را پیش میگیرم، حقوقم هم بیشتر است، فحش هم کمتر میخورم.» و ایضا آنچه از ناحیه او نسبت به خبرنگاران صورت گرفت در دولتی که مفتخر به داشتن «عباس آخوندی»، «بیژن زنگنه» و «اکبرترکان» است حرکت جدیدی نیست!
2- وزیر بهداشت دقیقا از چه چیزی عصبانی است؟ جواب چندان دشوار نیست چرا که اینبار نه کمبود بودجه، نه ممانعت در پیگیری برنامهها و نه مواردی از این دست باعث عصبانیتش شده است، بلکه وزیر از 2 چیز عصبانی است: «کتککاری»ای که رسانههای مزدور و مسؤولان بیشعور نسبت با او داشتند و «صرفه نداشتن» کار دولتی وزارت در مقابل امور شخصی. گویا کدورت خاطر وزیر محترم از رسانههایی که بابت افشا کردن مساله حقوقهای نجومی به «حزب توده» تشبیهشان کرده بود، آنقدر مضاعف شده که هر سوال و نقدی را به مثابه کتککاری خویش میبیند و از خود سوال میکند آیا باید کسی را که با فداکاری(!) مسؤولیت دولتی را قبول کرده است مورد سوال قرار داد؟
3- واقعیت آن است که نه فقط برای وزیر بهداشت، بلکه برای قاطبه مسؤولان دولتی نیز این شبهه مطرح است که چرا باید مقابل فداکاری آنها در قبول مسؤولیت دولتی، رسانهها جای تقدیر، مطالبه را سرلوحه اقدام خود قرار دهند؟ و شاید شاهکلید جواب این سلسله سوالات نیز به آنجا بازگردد که چرا اساسا مسؤولان دولتی خود را بابت قبول سمت وزارت و معاونت «فداکار» فرض میکنند؟ جواب چندان دشوار و دور از ذهن نیست، چرا که در دوگانه ارزشی دولت مستقر،
«خادم - مخدوم» جای خود را به
«اشراف - رعیت» داده است و در این میان «ولینعمتان» جامعه نه رعیت که اشرافی هستند که حرفه اصلی خود یعنی تجارت را کنار گذارده و چند سالی به کار مردم میپردازند.
نگاه «تاجرمسلکانه» وزرایی که برابر هر سوال و نقد، گوینده را تخطئه و تحقیر میکنند و انتظار تقدیر از خود را بابت قبول شغل وزارت «با حقوق کمتر» نسبت به دریافتی سابقشان دارند، عنصر غالب بر منظومه نظری دولت اشرافسالار است. دولت اشرافسالاری که برای «خدمت» شأن ویژه قائل نباشد حقوق نجومی را تطهیر و در اثبات الزامش برای کارآمدی، آن را تئوریزه میکند. دولت اشرافسالار شأن همهچیز را در حد مناسبات تجاری خویش نازل و سطحی میکند تا مقام مسؤول بهجای حس بدهکاری نسبت به مردم، خود را طلبکار مازاد حقوقی بداند که میتوانسته بهرهمند آن باشد اما قبول مسؤولیت او را از آن محروم کرده است. دولتی که بهدست تجار بیفتد حتی صدای «آدام اسمیت» را هم درمیآورد، او که عمر خود را صرف تئوریزه کردن منطق بازار آزاد کرده بود نیز گفته بود: «دولت، تاجر خوبی نیست، همانطور که تجار نمیتوانند دولتمردان خوبی باشند!»
4- نمیشود به تمام مصادیق رفتاری دولت نگاه کرد و غافل از آن بود که نگرش «خدمتمحور» برآمده از گفتمان اسلام تبدیل به حلقه مفقودهای در مشی رفتاری تاجرمسلکانه جریان تکنوکرات شده است. نگاهی که همه چیز را با مناسبات بازاری میسنجد، مطالبهگری(طلبکاری) مردم را کتککاری و گذشتن از زندگی شخصی خویش را همچون بدهیای از جانب مردم زیر دین میبیند. مسؤولی که قبول مسؤولیت را «منت» بر سر مردم میبیند، طبیعی است برابر هر پرسشی عصبانی شود و گوینده را در طیفی بنشاند که باید میان بیشعوری و مزدوری یکی را انتخاب کند.
دولت اشرافسالار حکومت را نه حق مردم که لطف طبقه ممتاز بر رعایایی میبیند که سپاسگزار آنها در گذشتن از حقوق بالاتر و قبول مسؤولیت حکومتی باید باشد. دولت اشرافسالار، دولت تاجرانی است که حق خود را برابر وظیفه حکمرانی از کیسه نجومی بیتالمال طلب میکنند. آنها همیشه طلب میکنند، چرا که دولت تجار اساسا همیشه طلبکار است. برای یک تاجر کاری که «صرفه نداشته باشد» و 2 تا را 3 تا نکند عبث و غیرمعقول است.