سیدمحمد حسینی
هرچه خوبی درون عالم هست
جملگی بر مدار من بوده
یا خودِ بنده عاملش بودم
یا که از اعتبار من بوده
مثلا این حکیم نیشابور
شاعر هفت شهر عاشقها
اولاً طای آن مُشدد نیست
ثانیاً او عطار من بوده
تب مجنون برای لیلی هم
گرچه افسانه هست، خیلی هم
آنچنانی نبوده و مجنون
عاشق بیقرار من بوده
«نیش عقرب نه از ره کین است
اقتضای طبیعتش این است»
اقتضای طبیعت آن هم
البته اختیار من بوده...
آب دریا اگر که شور شده
یا که خورشید، اصل نور شده
ابرهایی که پُر ز باران است
همگی پشتکار من بوده
آنچه کرده جدا برای مثال
کل قطب جنوب را ز شمال
بله، نصف النهار مبدأ نیز
نصفهای از ناهار من بوده
در زمانی که دزدی آسان است
کار جعل و کپی فراوان است
شده جنس تقلبی بسیار
دکتری، افتخار من بوده
خبر آمد اگر که از ایران
خورده موشک به قلب داعشیان
نیست کار سپاه یا که بسیج
بیگمان شاهکار من بوده
الغرض! هرچه مشکل و سختیست
ارث قبل است و عین بدبختیست
هرچه خوبی درون عالم هست
جملگی بر مدار من بوده