printlogo


کد خبر: 178416تاریخ: 1396/4/27 00:00
عکسبرداری ممنوع

صادق فرامرزی: مرگ غیرمنتظره «مریم میرزاخانی» نخبه ریاضیات ایران، آنقدر شوک‌آور بود که در زمانی کمتر از چندساعت تبدیل به یکی از مهم‌ترین سوژه‌های بحث و خبر فضای رسانه‌های رسمی و عمومی کشور شود. مرگ یک دانشمند آنقدر غم‌انگیز است که در هرکجای این گیتی هم که باشد می‌شود برای آن افسوس خورد و حال اگر این دانشمند ریشه‌اش در خاک همان وطن باشد که آدمی زندگی می‌کند و مطلع باشد از هجرتش به خاک دیگر برای ادامه مطالعه، تلخی این خبر چند برابر بیشتر می‌شود. نامش را حسن شبکه‌های اجتماعی بگذاریم یا آفت آن، فرق چندانی نمی‌کند، چرا که سوژه مرگ این نخبه جهانی باعث شد چهره‌های مختلف در تسلیت گفتن، موضع گرفتن و حتی رونمایی کردن از عکس یادگاری با او از یکدیگر سبقت بگیرند و به طریقی آن را وسیله‌ای برای ارتباط‌گیری با بدنه جامعه بکنند.
شاید اگر تقدیر مرگ «مریم میرزاخانی» به برهه دیگری از ظرف زمان محول می‌شد بهانه برای نوشتن این چند خط به ذهن‌مان نمی‌رسید اما مرگ او درست در روزهایی مقدر شد که در پس و پیش آن خاطره‌ها و خبرهای زیادی ذهن تاریخی یک ایرانی را اشغال می‌کند؛ درست در همان روزها که خبر دستگیری دکتر سیدمحسن دهنوی، متخصص برجسته کشورمان در حوزه سرطان در فرودگاه بوستون مخابره می‌شد شنیدن خبر درگذشت یک دانشمند ایرانی دیگر آن هم به‌علت سرطان می‌توانست روان هر شنونده‌ای را از وجود این نسبت‌ها مکدر کند اما آنچه این قلم را وادار به نوشتن کرد نسبت زمانی دیگری بود میان این مرگ با یک سالمرگ دیگر. «مریم میرزاخانی» درست در همان لحظاتی دارفانی را وداع گفت که به تقویم 2 سال قبل‌ترش تبدیل به یک جشن دولتی برای به خاک سپردن نبوغ هزاران دانشمند ایرانی شده بود و هر چند خبر از فال نیکی برای این تقارن زمانی وجود ندارد اما می‌تواند تلنگر خوبی نسبت به رفتار متناقض و تبلیغاتی با دانشمندان ایرانی باشد.
آنها که برای مرگ میرزاخانی پیام تسلیت صادر می‌کنند همان‌هایی هستند که دستاوردهای هزاران میرزاخانی را زیر بتن دفن کرده و شادی کردند. جشن گرفتن از بتن‌ریزی به قلب رآکتوری که حاصل هزاران و حتی میلیون‌ها ساعت اندیشه نخبگان این خاک بود از یکسو و ژست حزن گرفتن برای نخبه‌ای که سال‌ها پیش و به‌علت ضعف نهادهای علمی- آموزشی کشور از این خاک مهاجرت کرده بود از سوی دیگر، گویای یک شکاف میان رفتار و گفتار دولتی است. فتح‌الفتوح خواندن خنثی شدن قدرت و فناوری ملی یک کشور و به خود گرفتن چهره‌ای اشک‌آلود برای از دست دادن یک نخبه می‌تواند گویای این باشد که تصمیم برای استفاده تبلیغاتی از هر امری دست یک جریان و حامیانش را حتی برای عکس یادگاری گرفتن با جنازه یک نخبه از دست رفته باز می‌گذارد.
دانشگاه شریف همان مکانی بود که «مریم میرزاخانی» را پرورش داد اما این پرورش محدود به او نبود و نماند، چرا که دانشگاه شریف علاوه بر او هزاران دانشمند نخبه در زمینه‌های دیگر نیز پرورش داده بود، بخشی از آنان در حوزه هسته‌ای بودند، بخشی در حوزه هوافضا و بخش قابل‌توجهی نیز در سایر حوزه‌ها و درست در همان لحظات که توئیت زدن برای مرگ «مریم میرزاخانی» تبدیل به یک مد دولتی شده است، حال و روز خیلی از نخبگان این دانشگاه چندان روبه‌راه نیست. علم و فناوری گروهی از آنان به یک کارکرد تبلیغاتی در مقابل «تقریبا هیچ» تقلیل پیدا کرده است و گروه دیگری پرتاب موشک‌شان با روح برجام سازگاری ندارد، البته داستان به همین چند مصداق محدود نمی‌شود، چرا که همه آمارها خبر از کاهش قابل توجه سرعت رشد علمی کشورمان و رکود فضای علمی - پژوهشی دارد. کمتر چهره دانشگاهی‌ای پیدا می‌شود که از خوابیدن پروژه‌های تحقیقاتی گلایه نکند و نسبت به امکان شکل‌گیری موج جدیدی از مهاجرت نخبگان دانشگاهی به کشورهای خارجی هشدار ندهد.
زنده نگه داشتن یاد «مریم میرزاخانی» امری است شایسته و لازم اما با انداختن عکس یادگاری با او و امثال او نمی‌شود مانع دلسردی نخبگانی شد که دولت به راحتی میوه پژوهش‌های هسته‌ای‌شان را برچید یا اجازه پرتاب موشک فضاپیمای‌شان را صادر نکرد. نخبگان زیادی از این خاک بودند که قربانی بازی تبلیغاتی دولت در امر بورسیه‌ها شدند و آبرو و انگیزه خود را برای رشد بیشتر از دست دادند ولی امروز هیچکسی را برابر خود برای قبول جرم صورت گرفته در نسبت دروغ دادن به «غیرقانونی» بودن بورسیه‌شان نمی‌بینند و در این میان آنچه به گوش می‌رسد نیز خبر از رانت‌های غیرقانونی دولتی برای «دکترسازی» از برادران مقامات عالیرتبه دارد.
توئیت تسلیت برای «مریم میرزاخانی» می‌تواند برای چند روز یاد او را زنده نگه‌دارد اما نمی‌تواند نسخه شفابخشی برای خبرهای تلخ این روزها باشد، تحقیقات پلمب شده دانشمندان هسته‌ای، عدم اجازه فعالیت به نخبگان هوافضا، روحیه صدها نخبه قربانی در بازی تبلیغاتی بورسیه‌ها، حرمت صدها استاد علوم انسانی که هر روز بابت نقد شیوه‌های مدیریتی و اجرایی کشور در زمینه اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و مهم‌تر از همه دیپلماتیک با شنیدن فحش و ناسزای جدیدی شکسته می‌شود و رکود حاکم بر فضای پژوهشی دانشگاه‌ها به عنوان ماحصل سیاسی‌کاری‌های دولتی هیچکدام با توئیت و عکس یادگاری درست نمی‌شود. شاید بهتر باشد فضای نخبگانی و سرمایه‌های علمی خط قرمزی برای بازی‌های تبلیغاتی شود تا از یکسو توقف فناوری و علم بومی دانشمندان ایرانی «پیروزی» لقب نگیرد و از سوی دیگر برای پیام تسلیت مرگ یک نخبه، مسابقه توئیت‌زنی برگزار نشود.
 


Page Generated in 0/0080 sec