طناز خجسته: شما خسته نشدید از اینکه تمام مسائل را با یک روش و راهبرد حل کنید؟! اینجوری تبدیل میشوید به یک آدم قابل پیشبینی، با عکسالعملها و راهحلهای قابل پیشبینی! خب! خیلی چیپ است که یک بچه دبیرستانی یا دانشجوی یکلا قبا هم، دقیقا بداند آدم گندهای که در مقابلش است (پدر، مادر، معلم، استاد یا هر کس دیگر!)، اگر در فلان موقعیت قرار بگیرد، مطالباتش را اجرا میکند و اگر فلان موقعیت دیگر برایش پیش بیاید، قاطی میکند و آن روی تگزاسی و هفتتیرکشش بالا میآید. همین قضیه را میتوانید بسط بدهید به بزرگان یک مملکت و سوءاستفادههای دیگران (داخلی و خارجی) از میزان پیشبینی شوندگیشان!
حالا کاری نداریم! ما را چه به این حرفهای مفت؟! میخواهیم درباره راههای حل مساله حرف بزنیم. به نکات زیر توجه کنید:
1- در حل مساله، یک نکته ظریفتر از خودکار وجود دارد؛ اینکه مساله واقعی را پیدا کنید یا مساله جانبی و خردهریزهها را. مثلا دمدستیترین و عادیترین موضوعی که در هر خانهای وجود دارد، این است که جوانان را چه کار کنیم؟! واقعا به مصیبت عظما تبدیل شدهاند این موجودات. نه آنقدر تعدادشان کم است که سر به نیستشان کنیم و داستان نشود؛ نه میتوان آن همه پول به پایشان ریخت و کار و ازدواجشان را سامان داد. بنابراین بهتر است مساله اصلی را بیخیال شویم و در عوض، با رایزنی، ویزای تردد به کشورهای جوانپسند را برداریم. یا برایشان کنسرتهای جذاب بگذاریم تا وقت نکنند دنبال کار بروند و بفهمند کار نیست!
2- یک ضربالمثل قدیمی هست که میگوید «مساله را رها کن، اگر باقی ماند، یعنی خودت باید حلش کنی. اما اگر کسی پیدا شد و آن را حل کرد، یعنی از اول هم مساله تو نبوده!» این، یکی از محبوبترین روشهای حل مساله در مریخ است. مثلا پاسخ دادن به عملیات تروریستی و تلافی آن را یک مساله در نظر بگیرید. اما کی حال دارد اقدام تلافیجویانه تدارک ببیند و پسفردا پای عواقبش بایستد؟ پس رهایش کردیم تا صاحب مساله پیدا شد و حلش کرد و معلوم شد اصلا صاحب مساله کس دیگری بوده! به همین سادگی!
3- ببینید... مساله اگر واقعا مساله باشد و مهم باشد، روی زمین نمیماند و بالاخره مردمانی سبزپوش از سرزمین پارس، آن را حل میکنند؛ البته نه آن سبزپوشهایی که سطل آشغال آتش میزنند و مردم را وسط خیابان برهنه میکنند! از آن سبزهایی که موشک میسازند و همزمان حواسشان به بیماران پروانهای هم هست. منتها در این میان، نکتهای مزخرفتر از مسکنمهر وجود دارد؛ اینکه متأسفانه مردم کور نیستند و میبینند که ما بیکار و بیعار میچرخیم و دغدغههای فانتزی (مثل کنسرت، لغو سخنرانی، ماندن فلان بازیکن فوتبال در فلان تیم و...) داریم و سبزپوشها همه کارهای بر زمین مانده را انجام میدهند.
تغییر رویه را که اصلا حرفش را نزنید؛ از مدرسه پیرمردها که نمیشود توقع کار زیاد داشت، بندگان خدا خستهاند خب! هر جوری حساب کردیم دیدیم زمان بازنشستگیشان است، فقط وقت استراحتشان را به جای آژانس و پارک، در وزارتخانهها سپری میکنند.
پس باید صبر کنیم تا سبزپوشها کارها را انجام بدهند. وقتی کار تمام شد، با گفتن جملاتی مانند «دستورش را ما دادیم!» یا «پولش را ما دادیم!» خیلی لارج و رله، نتایج را مصادره کنیم. خوب است دیگر؟
4- مساله را از دسترس خارج کنیم. یک زمانی هست شما درگیر یک پروژه خفن و حساس هستید که کوچکترین حرکتتان میتواند طرف قرارداد را برنجاند. اینجا باید بیسر و صدا، مساله را ماستمالی کنید برود پی کارش. مثلا وسط مذاکرات، ناگهان یک عده آدم بیسواد، هلک هلک ماهواره شریفست را کول میکنند، میبرند پای لانچر که چی؟! میخواهیم این را پرتاب کنیم فضا! خب تابلو است که این عده معدود از جای معدودی تغذیه میشوند و میخواهند مذاکرات شما را به هم بزنند. اما کار درست چیست؟ ماهواره را سوار وانت حسن آقا کنید، بفرستید انبار و خلاص!
حالا اگر آنقدر پررو بودند که باز ماهواره «مصباح» را علم کردند و خواستند محتویات جیبتان را برای به فضا فرستادنش، به فنا بدهید، دیگر باید یک فکر اساسی و کار زیرساختی کنید. یک موزه شیک و خفن بسازید، هر چی ماهواره و موشک و کیک زرد و از این چیزهای پرخرج و تحریمآور و پردردسر رو کردند، مصادره کنید، بگذارید توی موزه، فیضش را ببرید. میپرسید فیض کجاش است؟ اولا که کلاس دارد و میتوانید کلی با آنها پز بدهید. ثانیا یک صندوق دم در موزه تعبیه کنید و «صفدر» مربوطه را برای دریافت ورودی به کار بگیرید. بالاخره صندوق بدون صفدر که صفا ندارد!
5- شاید باورتان نشود، ولی یکی از روشهای حل بیبرو برگرد مساله، مطرح کردن آن در توئیتر است. حتما شما هم نمونههایی از آن را دیدهاید. مثلا اخیرا دیدهاید که قانون ممنوعیت ورود ایرانیان به آمریکا تصویب شد؛ ما هم مواضع محکم و جدی اتخاذ کردیم. ولی ضربه اصلی را آن عزیزی زد که در اقدامی متقابل و همسطح (از نظر اثرگذاری)، توئیتی نوشت و از جدایی نوه از مادربزرگ، شکایت کرد و به این ترتیب، مساله بدون ذرهای تنشزایی و خشونتطلبی، در همان توئیتر ختم به خیر شد. البته کوتهنظری بود که دو طرف قضیه با لایک و ریتوئیت، مواضع خود را در قبال یکدیگر تلطیف نکردند. به هر حال، اینجوری صورت بهتری داشت در کشورهای در و همسایه. ضمنا، درباره دیپورت دکتر دهنوی (متخصص سرطان) از آمریکا در تیر ماه ۹۶، من چندین سال منتظر بودم که کسی درباره این دروغ از من سوال کند و من پاسخ بدهم؛ این بندهخدا اصلا ایرانی نیست! اسم ایشان «هندوی» است و اهل هند هستند. این کاغذپارهها و حرف و حدیثها که بین ما و آمریکا را خراب نمیکند. این قوانین در آمریکا مصرف داخلی دارد. شما بد به دلتان راه ندهید، دلواپسهای تفنگدار بلندگو به دست!
روشهای متنوع و جذاب دیگری هم برای حل مساله سراغ داریم که در آینده برایتان افاضه میکنیم. ببخشید! اضافه میکنیم.