رضا شیبانی: گاهی برای برجسته بودن، کافی است اولین نفر باشی؛ سلمان هراتی از اولینها بود. السابقون بودن سلمان نکتهای است که باید هم مدنظر منتقدان و هم نوجویان شعر باشد، منتقدان باید حق مطلب را درباره او ادا کنند. چرا که این احترام و ارزندگی نباید درباره سلمان فراموش شود. ملتی بزرگ خواهد ماند که بزرگیهای چهرههایش را همیشه مدنظر داشته باشد و منتقدان ادبیات چشم یک ملتند. از دیگر سو، نوآموزان شعر باید راز برجستگی بزرگان شعر را بدانند تا رسیدن به بزرگی را بیاموزند. اینان اگر نامی را به تکرار و تواتر بشنوند، قطعا در پی تقلید از او برخواهند آمد و اگر ندانند از کدام ویژگی چهرهای بزرگ باید الگو بردارند، به بیراهه خواهند رفت. من بسیار شاعران نوجوان و انقلابی را دیدهام که متنهایی بیوزن و تند و تیز مینوشتند و در پاسخ اعتراض من که: این نوشتجات شعر نیست، با گله میگفتند: سلمان هراتی هم از این دست نوشتهها دارد! قطعا کمهمتی منتقدان شعر و فقدان نظریهپردازی ادبی در شعر انقلاب است که نتوانستهایم سلمان هراتی را از منظری شایسته به امروز و آینده بشناسانیم. این کافی نیست که هر سال برای سلمان بزرگداشت بگیریم و از دل این همه بزرگداشت و تبلیغات رسمی، یک نگاه علمی و نظریه شناختی درباره سلمان بیرون نیاید و هرچه هست انبوهی گزارههای خبری و جزم اندیشانه باشد که انگار مجلس ترحیمی است و مردهای که بنا به جبر اخلاقی باید بزرگ داشته شود. بزرگداشت چهره فرهنگی، ارادهای است هدفمند برای ماندگار کردن او و در نتیجه، ماندگار کردن یکسری باورهای نیکو به همراه او در ذوق ملت. این در شعر، شدنی نیست مگر با تبیین اندیشههای شاعر و صدالبته مقوله «تبیین اندیشههای شاعر» گزارهای خبری نیست که ما بگوییم او به این اعتقاد داشت و به آن نداشت. باید مباحث فلسفی- هنری، روانشناختی و... درباره ابعاد شعر و شاعر برقرار باشد و او در سطحی اقناعی به مردم شناسانده شود. متاسفم از اینکه حتی بزرگان، هنگام صحبت از برجستگان ادبیات، چنین رویکردی ندارند. زمان نقد ادبی ما، به ستایش یا سرزنش میگذرد و ما فیلسوف هنر نداریم. فیلسوف هنر پیشکش، ما حتی روایتی دقیق و جزئینگر از زندگی شاعری چون سلمان هراتی در اختیار اجتماع قرار ندادهایم. همین قدر میدانیم که او معلمی بود شاعر که در جوانی تصادف کرد و درگذشت؛ شاعری خوب و ارزشی بود و فقط ستایش و ستایش؛ صدالبته از سمت مخالف نیز این سرزنش همیشگی که سلمان شاعری حکومتی بود و... .
غفلت از بررسی دقیق زندگی و حوادث ریز و درشت گذشته بر شاعر و در کنار آن ریشهیابی عقاید و آرا و گرایشهای او، چنان فضایی فراهم میکند که به دلیل کثرت ذکر نام شاعر و فقدان اطلاعات و آرای عمیق درباره او، صرفا نامی و دکوری در معرض دید جامعه گذاشته میشود که یارای جلوه و جمال و جلال ندارد. این است داستان برخورد ما با بزرگانمان در شعر. حال سلمان هراتی سهل است. مگر ما درباره اسطورهای چون شهریار چه کردهایم. بسنده کردهایم به مناسبتی صوری در تقویم؛ بیهیچ «شهریارشناسی». تا جایی که حتی امر بر اهالی ادبیات نیز مشتبه شده است. شوربختانه نوع خام بزرگداشتهای ما، بهجای بزرگ جلوه دادن چهرهها، حتی از آنان فرو میکاهد. باز تاکید میکنم، ما با خلأ نظریهپردازی و فلسفه هنر در کلیت فرهنگ پس از انقلاب مواجهیم. فلسفهدانان و فلسفهخواندههای ما، اگر هنری هستند، غالبا غربزدهاند و سرگرم آسمان و ریسمان بافتن برای شاعر و هنرمند جلوه دادن مشتی بیهنر. یا اگر غربزده نیستند، سرگرم کار سلبی و حمله و هجوم به غرب و غربزدگانند. حتی خود شهید آوینی به عنوان تک ستاره فلسفه هنر ما، از ستیزه با فرهنگ مهاجم فراغت و فرصت نیافت تا آنچه را که میخواست و باید، بگوید. انقلاب ماند و حجم عظیمی از انرژیهای آزاد شده و چهرههایی هنری که درخشیدند اما کسی و فیلسوفی و منتقدی پیدا نشد تا آن نقطههای نورانی را به جامعه با انگشت نشان دهد. چهبسا آنان که مانند سلمان هراتی مردند؛ بخت یارشان بود... هنر و شعر انقلاب چنان غریبانه بود که گاهی گمان میکنم، مرگ آنگونه که سلمان هراتی داشت، بهترین بزرگداشت بود!