مهدی محمدی: تحریمهای جدید آمریکا علیه ایران تا نهایی شدن راه چندانی در پیش ندارد. این تحریمها نه فقط همه تحریمهای باقیمانده علیه ایران در قوانین آمریکا را تجمیع میکند، بلکه امکانی فراهم میکند تا آمریکا بتواند به سرعت بخش قابل توجهی از اقتصاد ایران را گرفتار تحریمهایی کند که تاکنون وجود نداشته است. من قصد ندارم در این نوشته در این باره بحث کنم که این تحریمها نقض برجام هست یا نه؟ واقعیت این است که برای برجام اتفاقا بدترین حالت این است که این تحریمها نقض برجام نباشد، چرا که آن وقت میتوان پرسید برجام اساسا مگر چگونه توافقی است که تحریمهایی چنین وسیع و عمیق هم آن را نقض نمیکند؟! اگرچه اثبات این موضوع که این تحریمها «نقض اساسی» متن برجام است نیز چندان دشوار نیست.
به جای این بحث، 2 موضوع دیگر هست که به عقیده من فوریت بیشتری دارد. نخست اینکه بپرسیم اهداف آمریکا از اعمال تحریمهای جدید چیست و از دید آمریکا این تحریمها بناست چه هدفی را در ایران تامین کند یا به وقوع چه رویدادهایی در ایران بینجامد؟ موضوع دوم هم این است که آن کدام محاسبات راهبردی است که آمریکا را واداشته تا در این مقطع خاص چنین تحریمهایی را اعمال کند؟
پرسش اول پرسش از استراتژی دشمن است و پرسش دوم، سوال از محاسبات دشمن. وقتی به این دو سوال پاسخ بدهیم، آنگاه خواهیم دانست با چه تهدیدی مواجهیم و چگونه باید به آن پاسخ داد. به عنوان یک اصل کلی این نکته را باید در نظر داشت که پاسخ درست به یک تهدید، پاسخی است که محاسبات دشمن را تصحیح و استراتژی آن را خنثی کند.
استراتژی آمریکا در تحریمهای جدید، ادامه راهبرد اوباما درباره ایران است و هیچ تفاوت قابل ملاحظهای در اینجا حاصل نشده است. آمریکا در حال بازسازی همان روندی درباره برنامه منطقهای و دفاعی ایران است که پیشتر درباره برنامه هستهای ایران طی شده بود. این راهبرد اساسا «افکار عمومیپایه» است یعنی تلاش میکند افکار عمومی در ایران را به این جمعبندی برساند که تداوم این برنامهها زندگی اقتصادی آنها را به خطر خواهد انداخت. این دقیقا همان مسیری است که درباره برنامه هستهای طی شد و در نهایت به برجام انجامید. ستون اصلی این راهبرد این است که جریانی در داخل ایران وجود داشته باشد که فشار را به سازش ترجمه کند. به عبارت دیگر، این راهبرد کار نخواهد کرد مگر اینکه افکار عمومی متقاعد شود راهحل، واگذاری امتیازهای جدید به طرفی است که فشار را تولید کرده است. اجازه بدهید صریح و روشن صحبت کنیم. مهمترین هدف آمریکا این است که دولت در ایران رویاروی نهادهایی قرار بگیرد که در قانون جدید آمریکا تحریم شدهاند. اساسا این پیشفرض که چنین استعدادی در دولت آقای روحانی وجود دارد و افکار عمومی ایران پس از انتخابات را میتوان به این سمت سوق داد، یکی از مهمترین عوامل محرکه آمریکا برای حرکت به سمت تحریمهای جدید بوده است. بدون وجود این عامل و در صورتی که یکپارچگی داخلی ایران حفظ شود و در صورتی که آمریکا حس کند امروز همان کسانی که خالق برجام هستند «حقیقتا» جلوی تحریمهای جدید ایستادهاند، خود تحریمها چیزی نیست که بتواند آسیبی جدی به ایران برساند. اکنون یک آزمون مهم برای آقای روحانی و دولت او و همچنین جریان اصلاحات در ایران خلق شده است. آنها باید انتخاب کنند تصمیم دارند کدام سو بایستند. سوگمندانه باید گفت ظرف 2 سال گذشته دولت همواره سمت بد ماجرا ایستاده و رفتار دولت آمریکا را توجیه کرده است. بدتر از آن، دولت پالسهای فراوانی داده که آماده است در حوزههای دیگر مدل برجام را تکرار کند. روزی که ادبیات «برجامهای بیشتر» از جانب آقای روحانی خلق شد، گفتیم این ادبیات به تحریمهای بیشتر خواهد انجامید اما همه این حرفها به مجادله سیاسی تعبیر شد. اکنون اگر کسی به واقع خواهان متوقف کردن دشمن است، باید به استراتژی دشمن حمله کند.
آمریکا منتظر آغاز مجادلات در ایران درباره برنامه دفاعی و منطقهای است که عمدتا توسط سپاه راهبری میشود. به محض اینکه این مجادلات آغاز شود، دشمن به هدف خود رسیده؛ صرف نظر از اینکه اثرات اقتصادی واقعی این تحریمها چقدر باشد. اما اگر متقابلا یک اجماع ملی در مقابل این تحریمها مشاهده شود و دولت بالاخره سمت درست را انتخاب کند، پروژه تحریمها در سطح راهبردی شکست خورده است؛ آن وقت دیگر حقیقتا مقاومت در مقابل تبعات اقتصادی تحریمها دشوار نخواهد بود، ضمن اینکه من تصور میکنم در آن صورت اراده دولت ترامپ برای اجرای این قانون هم به اندازه امروز نخواهد بود. بنابراین واقعیت این است که همه چیز به این بازمیگردد که آقای روحانی، دولت او و جریان اصلاحات در مقابل تحریمهای جدید چگونه رفتار خواهند کرد و چه ادبیاتی درباره سپاه و برنامه دفاعی، منطقهای و موشکی آن، خطاب به افکار عمومی تولید میکنند. به میزانی که این ادبیات نشاندهنده اجماع یا شکاف باشد، روی افزایش یا کاهش واقعی اثر تحریمها تاثیر خواهد گذاشت.
پرسش دوم اما پرسش از محاسبات آمریکاست. در اینجا هدف این است که ببینیم آمریکا بر اثر کدام محاسبات به این نتیجه رسیده که میتواند چنین تحریمهایی را علیه ایران به عنوان کشوری اعمال کند که تحت یک توافق مشترک –یعنی برجام- با آن قرار دارد. مراجعه به ادبیات راهبردی نخبگان آمریکایی در اینجا یک عامل را بشدت برجسته میکند و آن اینکه آمریکا اینگونه محاسبه میکند که دولت ایران به لحاظ معادلات سیاست داخلی چنان به برجام وابسته است که هیچ تحریم جدیدی را «واقعا» به عنوان نقض برجام در نظر نخواهد گرفت و برجام در هر حال و صرف نظر از اینکه چه تحریمهایی با چه شدتی اعمال میشود، ادامه حیات خواهد داد. این برای آمریکا بهترین حالت است: ایران به برجام پایبند میماند و آمریکا بهتدریج - یا شاید هم به سرعت - از برجام خارج شده و به وضعیت ماقبل توافق بازمیگردد. این پیشفرض که «برجام در هر حال آسیب نخواهد دید» محاسبه اصلیای است که آمریکا را در مسیر جدید پیش میبرد. واقعیت این است که دولت آقای روحانی باید در سطح راهبردی تکلیف خود را با این گزاره روشن کند. اگر این محاسبه همچنان در آمریکا برقرار بماند، دهها قانون «سیدا»ی دیگر در راه خواهد بود. دیروز رئیسجمهور جملهای گفت که اگر واقعا در آن جدی باشد میتواند گامی مهم برای تصحیح این محاسبه باشد. روحانی گفت آمریکا بخشی از عهد خود را نقض کرده و ما هم بخشی از عهد خود را نقض خواهیم کرد. این جمله را میتوان معادل آن جمله دیگر آقای ظریف دانست که گفت در صورتی که یک نقض اساسی برجام از سوی آمریکا رخ بدهد، ایران ممکن است از برجام خارج شود. در نبرد محاسباتی که ایران و آمریکا درگیر آن هستند، اگر پس این جملات عملی هم در کار باشد، به راه درست نزدیک خواهیم شد. در غیر این صورت، از آمریکا جای تعجب خواهد بود اگر تحریمهای خود را بیشتر و شدیدتر نکند. برخلاف تصور خیلیها، تکلیف تحریمها، به واقع در تهران معین میشود نه واشنگتن.