printlogo


کد خبر: 178865تاریخ: 1396/5/7 00:00
آیین رونمایی از کتاب «روزهای بی‌آینه» خاطرات همسر شهید لشکری برگزار شد
18 سال اسیری، 18 سال فراق

گروه فرهنگ و هنر: «روزهای بی‌آینه» عنوان کتابی است که راوی خاطرات «منیژه لشکری»، همسر شهید سرلشکر «حسین لشکری» است. این کتاب که به قلم گلستان جعفریان نگاشته شده، توانسته به سرعت در میان مخاطبان نفوذ کند و پیش از رونمایی 4 بار تجدید چاپ شود؛ کتابی که داستان‌هایی واقعی اما عجیب از 2 دهه عشق و بی‌خبری را روایت می‌کند. به گزارش «وطن امروز»، 2 سال بیشتر از زندگی مشترک  «منیژه لشکری» با  خلبان سرلشکر «حسین لشکری» نگذشته است که هواپیمای  همسرش  در یک مأموریت مرزی مورد اصابت قرار می‌گیرد و او به اسارت دشمن درمی‌آید. سال‌ها هیچ ردی از حسین لشکری پیدا نمی‌شود و بسیاری بر این گمان بودند که وی شهید شده است؛ 18 سال دوری که 14 سال آن مطلقا هیچ خبری از سرلشکر لشکری وجود ندارد. اما منیژه لشکری با همان سویه‌های امید به همراه یادگار زندگی مشترک‌شان یعنی «علی» به زندگی ادامه می‌دهد و منتظر «حسین» می‌ماند. وی اگرچه 19 سال دارد اما جبر زندگی باید از او همسری صبور و مادری فداکار بسازد. او هر سال یک بار جلوی دوربین عکاسی می‌ایستد و عکسی به یادگار از خود می‌گیرد و در آلبوم خانوادگی‌شان حفظ می‌کند. او ذیل هر عکس شرحی بر آن می‌نویسد و منتظر همسرش می‌ماند تا همه این سال‌های فراق را برایش شرح دهد. «روزهای بی‌آینه» در قالب دویست‌وهشتادودومین مراسم شب خاطره در تالار سوره حوزه هنری رونمایی  شد. در این مراسم گلستان جعفریان (نویسنده)، کاپیتان مهرنیا، کاپیتان فرشید اسکندری (که 8 سال با شهید لشکری هم‌بند بوده) و کاپیتان سیدجواد پویان‌فر (از همراهان شهید لشکری در دوران اسارت) و مرتضی سرهنگی، مدیر دفتر ادبیات دفاع‌مقدس حوزه هنری حضور داشتند.
 تنها سرگرمی شهید لشکری در انفرادی مرور خاطرات گذشته بود
در این مراسم، منیژه لشکری، همسر خلبان شهید سرلشکر حسین لشکری با بیان سختی‌های دوره بازگشت خلبان لشکری به خاطر مشکلات در انطباق سال‌های درد و رنج اسارت با دوران آزادی و زندگی در کنار خانواده، دوره جدید و نبودن خلبان لشکری بعد از مرداد سال 88 را سخت‌تر توصیف کرد و گفت: همسر من رنج زیادی در دوره اسارت کشیده بود و وقتی آزاد شد هم بسیار خوددار بود و سختی‌ها و بیماری‌هایش را با من در میان نمی‌گذاشت. البته من هم نمی‌توانستم برای او کاری انجام بدهم. 10 سال انفرادی برای او کشنده بود و فقط با توکل به خدا توانسته بود زنده بماند.  منیژه لشکری افزود: سال 1374 نامه‌ای به همراه تعدادی عکس برای حسین فرستادیم که بعدها تعریف می‌کرد دیدن این نامه، بسیار خوشحالش کرده بود به نحوی که تا چند روز نتوانسته بود چیزی بخورد. او به ماندن من بر سر زندگی مشترک‌مان افتخار می‌کرد و دیدن فرزندی که چنین برومند شده بود، برایش مایه سربلندی بود. تنها سرگرمی حسین در سلول‌های انفرادی و در مدت 10 سال، فقط مرور خاطرات گذشته بود و وقتی به ایران بازگشت، جزئیات دقیقی از خاطرات ما به ذهن داشت که من خیلی از آنها را فراموش کرده بودم. لشکری تصریح کرد: در عکسی که صلیب سرخ برای ما فرستاده بود برخی امکانات مثل رادیو در کنار حسین بود اما بعدها متوجه شدیم که آن امکانات برای گرفتن عکس بود و خیلی زود همه آنها را جمع کرده و برده‌ بودند. حسین در سلول‌های انفرادی هیچ امکاناتی نداشت و بخوبی قابل درک است که چه روزگار سختی را سپری کرده است. همسر شهید حسین لشکری همچنین یادی از پدر مرحومش کرد و گفت: سال 73 وقتی پدرم به حج مشرف می‌شد در فرودگاه مرا به آغوش گرفت و گفت می‌روم تا آزادی حسین را بگیرم. چند ماه بعد بود که از حسین باخبر شدیم و بالاخره حسین به آغوش خانواده‌اش آمد. پدرم از ابتدا امید داشت و مرا دلداری می‌داد.
3 ماه از ازدواجم گذشته بود که اسیر شدم
در حاشیه این مراسم، آلبومی از تصاویر شهید لشکری که در برنامه شب خاطره به بیان خاطرات خود پرداخته بود به همسر شهید اهدا شد. همچنین تصویری از مرتضی سرهنگی در کنار شهید لشکری به وی تقدیم شد. پس از رونمایی، کاپیتان مهرنیا از دوستان صمیمی سرلشکر لشکری که مقدمات نوشتن این خاطرات را نیز فراهم کرده بود، به بیان خاطراتی از عملیات مرصاد پرداخت و بر نقش نیروی هوایی ارتش و هوانیروز در این عملیات اشاره کرد. همچنین کاپیتان فرشید اسکندری که 10 سال اسیر بوده و 8 سال از آن را در کنار شهید لشکری سپری کرده در سخنان کوتاهی به بیان چند خاطره از حضور حسین لشکری در سلولش اشاره کرد. کاپیتان اسکندری گفت: ما از سال 1352 با حسین همدوره بودیم و در آمریکا هم در یک گردان آموزش می‌دیدیم. بعد از دوره آموزش من به تبریز رفتم و او در پایگاه دزفول مشغول به کار شد. به همین خاطر آشنایی زیادی با او داشتم و وقتی به سلول من آورده شد، مدت زیادی خاطرات مشترک‌مان را مرور می‌کردیم. خلبان فرشید اسکندری با اشاره به شرکتش در حملات هوایی به عراق و در پاسخ به تهاجمات نظامی این کشور گفت: روز اول جنگ 3 پرواز برون‌مرزی داشتم. ساعت 6 صبح  2 مهر 59 به اربیل پرواز کردیم و ساعت 11 به کرکوک رفتیم که در این عملیات هواپیمای من مورد هدف قرار گرفت و من سقوط کرده و به اسارت درآمدم. من هم فقط 3 ماه بود ازدواج کرده بودم و 10 سال اسارت برای من هم شرایط سختی را رقم زد. وقتی برگشتم یک فرزند 10 ساله داشتم. اسکندری از روزهای اول اسارت، خاطراتی را تعریف کرد و گفت: در همان اولین روزها عکس مادر و همسرم را که در لباس خلبانی پنهان کرده بودم، درآوردم، بوسیدم و آنها را پاره کردم. می‌دانستم که برای تحمل این شرایط باید با خاطرات گذشته‌ام خداحافظی کنم تا تحمل آن سختی‌ها برایم امکانپذیر باشد. کاپیتان اسکندری به برخی دیگر از همرزمان اسیر شده‌اش مانند احمد سهیلی، محمود محمدی و  فرشاد حیدری که از خلبانان بودند، اشاره کرد و گفت: بعد از مدتی ما را از انفرادی به زندان ابوغریب بردند و 80 نفر از اسرای ارتشی در یک سالن به سر می‌بردیم. من در دوران اسارت یک قرآن عم جزء داشتم که گوشه آن نوشته بودم «این نیز بگذرد». حالا که به زندگی‌ام نگاه می‌کنم می‌بینم 27 سال از بازگشتم از اسارت گذشته و بسیاری اتفاق‌های دیگر را هم در زندگی تجربه کرده‌ام. همه ما با سختی‌ها و خوشی‌ها خواهیم رفت و این کتاب‌ها هستند که می‌مانند تا به فرزندان و نسل‌های بعدی بگویند چه بر ما گذشت و پدران‌شان چگونه از دین و مملکت‌شان دفاع کردند.
«روزهای بی‌آینه» اثری روانشناسانه است
اسماعیل علوی از منتقدان ادبی، یادداشتی  بر «روز‌های بی‌آینه» نگاشته است. وی در این یادداشت با اشاره به تفاوت روزهای بی‌آینه با سایر کتب دفاع‌مقدس نوشته است:  مؤلف - گلستان جعفریان- با تیزهوشی و مهارت همسر آزاده شهید حسین لشکری را سوژه قرار داده و عمق لایه‌های شخصیت این  زن را واکاوی کرده و یافته‌های خود را با جسارتی کم‌نظیر به قلم می‌آورد؛ چیزی که امتیاز این اثر محسوب می‌شود و از سایر کارها در این حوزه متمایزش می‌کند. گلستان جعفریان به مثابه یک نقاش چیره‌دست، هنرمندانه نقشی عینی از احساس یک زن را ترسیم می‌کند و به معرفی او با تمام صداقت‌های ذاتی‌اش می‌پردازد و ظرایف دیده‌نشدنی درون یک انسان را به طرزی استادانه در معرض دید قرار می‌دهد. از این‌رو من این کتاب را نه فقط کاری در حوزه ادبیات دفاع‌مقدس بلکه فراتر از آن، یک اثر روانشناسی موفق می‌دانم که مطالعه آن علاوه بر علاقه‌مندان به تاریخ و ادبیات دفاع‌مقدس، برای دانش‌پژوهان حوزه علوم انسانی نیز مفید و قابل استفاده است. جعفریان برای یافته‌های خود زحمت کشیده و برای عبور از لایه‌های سطحی و دم‌دستی به عمق یک شخصیت با موانع و سرسختی‌هایی روبه‌رو بوده است اما در نهایت کاری کارستان کرده است. البته ناگفته نماند که بخشی از ارزش‌های این کتاب به صراحت و صداقت سوژه اصلی کتاب - خانم منیژه لشکری- همسر خلبان شهید حسین لشکری بازمی‌گردد. ایشان با صراحت و صداقت  به بیان احساسات زنانه خود پرداخته و از ریاکاری فاصله گرفته است. از این جهت شاید برخی این اثر را بیش از حد زنانه بدانند و انگشت نقد روی آن بگذارند، حال آنکه این جنبه‌های متن، کتاب را در ردیف شاهکاری ستودنی، شایسته توجه و قدردانی کرده و قابلیت ترجمه به سایر زبان‌ها را بدان بخشیده است.
 «روز‌های بی‌آینه» اینگونه گذشت
در این کتاب آمده است: «ساعت سه و نیم یا چهار بود که وارد سالن شدند. عکس حسین را دیده بودم؛ همین که وارد شد شناختمش. از فاصله خیلی دور می‌دیدمش، وسط ایستاده بود و 2 خلبان در سمت راست و چپش بودند. همین که چشمم به صورتش افتاده انگار نه انگار این مردی بود که سال‌ها از من دور بوده است، کاملا می‌شناختمش و دوستش داشتم. احساساتم جان گرفته بود. آن همه حس غریبگی که نسبت به عکس‌ها و تن و لحن صدایش داشتم دیگر نبود. نمی‌دانم چه شده بود؛ حس دختری را داشتم که برای نخستین بار همسرش را می‌بیند؛ هم خجالت می‌کشیدم و شرم داشتم، هم خوشحال بودم، هم می‌خواستم کنارم باشد. زیر لب زمزمه کردم: خدایا من چقدر این مرد را دوست دارم. حسین نزدیک شد، خیلی نزدیک. همه فامیل و دوست و آشنا در دور او ریخته بودند و ماچش می‌کردند. یکی آویزانش می‌شد، یکی دستش را می‌گرفت، یکی به پایش افتاده بود. کاملاً احساس می‌کردم که حسین از بالای سر همه آنها به دنبال کسی می‌گردد. فقط به او خیره شده بودم. می‌دیدم آدم‌ها لاینقطع از جلوی من می‌روند و می‌آیند اما هیچ صدایی نمی‌شنیدم. زانوهایم حس نداشت. نمی‌توانستم از جایم بلند شوم. برادر بزرگم که همیشه در جمع و شلوغی متوجه من بود، آمد سراغم و گفت: «منیژه چرا نشستی؟! بلند شو!» زیر بغل مرا گرفت و با صدای بلند گفت: «لطفا برید کنار، اجازه بدید همسرش اون رو ببینه». دریای جمعیت کنار رفتند و برای من راه باز کردند. خبرنگارها با دوربین‌هایشان دویدند. روبه‌روی هم قرار گرفتیم، دستم را گرفت و گفت: «حالت چطوره؟» گفتم: «خوبم!» پیشانی‌ام را بوسید و یکدفعه سیل جمعیت من و حسین را از هم جدا کرد». گفتنی است، این کتاب در نوبت چهارم خود با قیمت 10هزار تومان توسط سوره مهر راهی بازار شده است.
 


Page Generated in 0/0298 sec