عبدالصمد دادگر: تغییر در سبک زندگی افراد و تأثیر آن بر سطح انتظارات، علایق و احساس رضایت اعضای جامعه یک رابطه دیالکتیکی است؛ بدین معنا که هرگونه تغییر در هر یک میتواند دامنه وسیعی از تغییرات را در دیگری ایجاد کند. افزایش نسبی سطح درآمدها، رویکرد بیشتر به کسب تحصیلات دانشگاهی، ورود مفاهیم جدیدی چون توسعه، ارزش و کیفیت زندگی به دایره لغات جوامع، هجمه بیشائبه دنیای مجازی به دنیای واقعی افراد که حتی تحرکات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در آن سوی مرزها را درمینوردد و گاه تأثیری مستقیم بر فرسنگها دورتر از مولد خود میگذارد، همه و همه میتواند سبک جدیدی از زندگی را بیافریند و به همان اندازه بر دنیای جسم و روح افراد تأثیر گذارد. معیشتهای نوپدید نیروی انسانی در حوزههای مختلف اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... از نکاتی است که ضرورت دارد ضمن شناخت آنها راهکارهای عملیاتی برای تحققشان برنامهریزی شود تا زیرساختهای اهداف کلانی همچون اقتصاد مقاومتی محقق شود. بیشک زندگی قشر کارگران جامعه، از این فرآیند مستثنا نیست. بسیاری از کارگران کشور ما که تحصیلات تکمیلی را طی کردهاند یا صاحب فرزندان دانشگاهی هستند و در جامعه باز ایران، لاجرم همگامی با ارتقای سطح معیشت زندگی دیگر افراد جامعه را خواهانند، دستخوش تغییرات وسیعی در سبک زندگی خود شدهاند. کارگران امروز ما، فقط گذران زندگی ساده دهههای گذشته بیتوجه به اهمیت جایگاه اجتماعی، داشتن اوقات فراغت، داشتن فرزندانی با آینده درخشان، تحصیلات تکمیلی و زندگی مرفه را نمیطلبند. مقام معظم رهبری در دیدار کارگران به این نکته اشاره کردند که کارفرما و کارگر مکمل یکدیگرند نه معارض یکدیگر، لذا باید با هم همکاری صمیمانه بکنند. ارتباط صمیمیکارفرما و توجه ویژه به نیازهای نوپدید کارگران (بخش اعظم آن معنوی است) و راهبری خدمات رفاهی که بعضا در کارگاهها نیز به نیروی انسانی ارائه میشود به سوی نیازهای جدید آنان، موجب میشود کارگران هم در انجام فعالیتهای خود در واحد اقتصادی احساس مسؤولیت کنند که در نهایت منجر به افزایش کیفیت کار و بهرهوری میشود. قشر ساعی کارگر امروز، از جان خود مایه میگذارد ولی نمیپسندد فرزندش از کلاسهای تقویتی و فوقبرنامه، پوشش مناسب و بسیاری از موقعیتهای اجتماعی دیگر فرزندان ایرانزمین، محروم باشد. بنابراین یکی از مفاهیم کلیدی در تبیین معیشت نوپدید کارگران، رویکرد جدیدی است که در سبک زندگی ایشان ایجاد شده و بازخورد وسیعی از مجموعه در هم تنیده مسائل اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی است. هرگونه تحلیلی از سبک زندگی افراد در جامعه امروز ایران و به دنبال آن تغییر در معیشت کارگران با تمام ابعاد خود، نمیتواند از پرداختن به مفهوم اقتصاد مقاومتی و ارتباط آن با مجموعه این تغییرات چشمپوشی کند. «آنتونی گیدنز» از جامعهشناسان مشهور، سبک زندگی را مجموعهای نسبتاً منسجم از همه رفتارها و فعالیتهای یک فرد معین در جریان زندگی روزمره خود میداند که مستلزم مجموعهای از عادتها و جهتگیریهاست و بر همین اساس از نوعی از وحدت برخوردار است. همچنین بر این اساس عباسی و مهدیپور در مقالهای با عنوان «اقتصاد مقاومتی و سبک زندگی» اشاره به این نکته دارند که با تمام اوصاف، بر هیچیک از تحلیلگران اجتماعی و اقتصادی پوشیده نیست که اقتصاد مقاومتی به عنوان راهبردی خاص در مدیریت اقتصاد ملی، مستلزم تغییر در سبک زندگی اقتصادی مردم و مسؤولان است. با شناخت وضعیت موجود فرهنگ و سبک زندگی کارگران در طبقات مختلف اجتماعی به همراه شاخصهای توسعه اقتصادی است که میتوان برنامههای فرهنگی- اقتصادی لازم را برای تحقق اقتصاد مقاومتی تهیه کرد و اقتصاد مقاومتی با سرعت قابل قبولی را با حل دغدغههای نوپدید کارگران در محیطهای اقتصادی محقق کرد و درست به همین دلایل نباید تغییرات در ابعاد ذهنی، روحی، اجتماعی و فرهنگی معیشت کارگران را از نظر دور داشت، چرا که هرگونه فاصله از واقعیات زندگی نیروی کار به عنوان موتور محرک اقتصاد مقاومتی میتواند سیاستگذاران و برنامهریزان اقتصادی و فرهنگی را تا فرسنگها از اهداف خود دور و ضربه سنگینی را نیز به جامعه هدف وارد کند. در این میان شاید مسالهای که با تمام اهمیت خود عموماً از نگاه مدیران نیروی کار و کارفرمایان بازار کار مغفول مانده، میزان سطح رضایتمندی کارگران از شغل و شرایط کاری و به تبع آن موقعیت اجتماعی و اقتصادی خود است. امروز بسیاری از کارگران علاوه بر آینده شغلی مبهم خود، مجبورند تحت هر شرایطی به ادامه فعالیت بپردازند، با اینکه سبک جدید زندگی امروز افراد جامعه، علاوه بر تغییر انتظارات ایشان نسبت به ارتقای سطح کمی و کیفی معیشت خود، میزان رضایتمندی کارگران از زندگی و امید به آینده را بشدت کاهش میدهد و بسیاری از مؤلفههای روانشناختی و اجتماعی و علیالخصوص اقتصادی را دستخوش آسیب میکند. یکی از شاخصهای قابل تأمل، نشاط اجتماعی است و عدم رضایت شغلی و اجتماعی در محیط کار، علاوه بر تهدید نشاط اجتماعی، دلیل عمده بروز استرس و نگرانی اجتماعی است. این نگرانیها در صورتی که انباشته شود، میتواند اثرات بسیار مخرب فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی داشته و بهرهوری نیروی کار را به میزان قابل توجهی کاهش دهد که خود به تنهایی سم مهلکی در گردش خون جاری توسعه و پیشرفت در جامعه است. لذا هیچ دولت، کارفرما یا نهادی نمیتواند تأثیر عمیقی را که سبک زندگی نوپدید کارگران بر انتظارات، احساسات، علایق و نیازهای ایشان گذاشته است در سیاستگذاری و برنامههای کوتاهمدت و بلندمدت خود نادیده بگیرد. بیتوجهی به نیازهای اجتماعی کارگران علاوه بر اینکه بر کیفیت زندگی ایشان تاثیر گذاشته و منجر به خستگی شدید، ترس، اضطراب، رنج و نارضایتی آنها میشود، موجب سستی و ضعف اعتماد به نفس در آنها شده و توان انجام کارهای خلاق را که مستلزم ابتکار است از آنها خواهد گرفت. بنابراین برآوردن نیازهای معنوی، علمی، آموزشی و روحی ایشان باید از مهمترین دغدغههای مسؤولان جامعه بویژه کارفرمایانی باشد که بیش از دیگران متکفل امور کارگران هستند.