امیر استکی: جناب زنگنه، وزیر محترم نفت دولت یازدهم که بیش از 40 درصد عمر خود را در مقام وزارت سپری کرده است، گفته: «برخی گمان میکنند امضای قرارداد با توتال اسلام را به خطر میاندازد اما این قرارداد اسلام را تقویت میکند. اسلام زمانی به خطر میافتد که سرمایه اصلی هدر رود، مردم بیکار باشند و عزت نفس ملی از بین برود».
اگر بیکار بودن درصد قابل توجهی از مردم را یکی از ظهورات مهم در خطر بودن اسلام در حال حاضر بدانیم، باید اذعان کنیم در این روزها اسلام در خطر جدی قرار دارد. سال 92 نرخ بیکاری جمعیت 24-15 سال کشور 24 درصد بود. همین نرخ سال 95 به 2/29 درصد رسیده است. این تازه در حالی است که در آمار ذکر شده بازه سنی اشتغال را از 15 سال تا 24 سال در نظر گرفتهایم و همانگونه که همه میدانیم این بازه سنی بازهای است که درصد قابل توجهی از افرادی که در آن قرار دارند مشغول تحصیل در دوران دبیرستان و دانشگاه یا در حال خدمت سربازی هستند و از آنجا که اشتغال به تحصیل و خدمت سربازی در تعاریف آماری کشور خود نوعی شغل به حساب میآید، باید اذعان کرد آمار جمعیت غیرمولد در این سن و سال بسیار بیشتر از این اعداد خواهد بود. به عبارت دیگر در عالم واقع باید خرج و مخارج محصلان و دانشجویان و سربازان از جایی تامین شود و اینکه آنها در تعاریف شاغل به حساب میآیند، دلیل بر این نیست که آنها واقعا درآمدی از این راه کسب میکنند. در میان مردم و درست برخلاف تعاریف آماری، محصل، دانشجو و سرباز بیکار به حساب میآیند و باید اذعان کرد این تصور بیشتر به واقعیت نزدیک است، چرا که هدف اصلی از کار کردن در قریب به اتفاق همه موارد کسب درآمد برای تامین مخارج زندگی است و این جمعیت جوان که در حال تحصیل و خدمت سربازی هستند، به هیچوجه از مسیر فعالیتهای خود درآمدی ندارند. اگر در روزگار قدیم افراد از ابتدای ورود به دوران جوانی کمکم از نظر اقتصادی مستقل میشدند و خرج و مخارج خود را تامین میکردند، این روزها بهواسطه تغییر در سبک زندگی و اهمیت تحصیل در آن، اینبار تا پایان تحصیلات و گذراندن دوران خدمت ضرورت، کماکان هزینهها بر عهده خانوادهها خواهد ماند.
بررسی آمارهای دیگر نشان میدهد در جمعیت شهری ایران تعداد قابل توجهی از خانوارها وجود دارند که در آنها حتی یک نفر هم شاغل نیست و این با توجه به آنچه پیشتر درباره غیرمولد بودن جمعیت جوان و در حال تحصیل کشور گفتیم، فاجعهای بزرگ به حساب میآید. سال 95 بیش از 8/4 میلیون خانوار شهری فاقد حتی یک نفر شاغل بودهاند که جمعیتی معادل 7/15 میلیون نفر را شامل میشود. براساس سرشماری سال 95 تعداد خانوارهای شهری کشور 1/18 میلیون نفر و تعداد جمعیت شهری 1/59 میلیون نفر است. این یعنی نزدیک به 27 درصد خانوارهای شهری فاقد حتی یک نفر شاغل هستند. با توجه به بعد جمعیت خانوارهای شهری کشور که کمی بیشتر از 3 است باید گفت در هر خانوار شهری ایرانی به طور میانگین یک فرزند- که تا سن نزدیک به 24 سال به احتمال زیاد غیرمولد خواهد بود- وجود دارد و این در کنار 27 درصد خانوارهای بدون حتی یک نفر شاغل همان فاجعهای است که از آن یاد کردیم. حالا اگر کسی بخواهد نگران اسلام باشد حق خواهد داشت. آمار این خانوارها در سال 71 برابر 10 درصد بوده است و از آن سال تاکنون با رشدی مداوم به 27 درصد در سال 95 رسیده است. این افزایش از 10 به 27 درصد و حفظ روند صعودی آن در طول دولتهای سازندگی، اصلاحات، عدالت و تدبیر و امید، ناکارآمدی نخبگان پرادعای سیاسی- اجرایی کشور را بخوبی نشان میدهد. اگر در روزگاران قدیم افرادی که تن به کار نمیدادند، نادر بودند و ضربالمثل و مایه عبرت دیگران، به این دلیل بود که نیروی کار کمتر از تقاضای آن بود و این روزها که در خوشبینانهترین حالت و با موسعترین تعاریف از اشتغال، بیش از 12درصد جمعیت فعال کشور، بیکار هستند، باید در استعمال این ضربالمثلها هم دقت زیادی کرد. دیگر نمیشود گفت: «برو کار میکن مگو چیست کار» بلکه باید گفت: «برو کار پیدا کن و مگو پیدا نمیشود کار». در حالت اول وجود کار فرض گرفته شده است و فقط کافی بوده فرد بخواهد کار کند ولی در حالت دوم که وصف این روزهای کشور ما است، وجود کار از یک فرض به یک احتمال نسبی تبدیل شده است. در اینجا ما هیچ قصد شوخی نداریم و این حقیقتی است که در اقتصاد ایران هماکنون یافتن شغلی که حداقل حقوق قانونی را هم تامین کند، کاری زمانبر و شاق شده است و همه اینها به ید باکفایت(!) مدیران و نخبگان بروکراتیک مدعی اتفاق افتاده است. کسانی که با قرار گرفتن در وضعیتی ممتاز نسبت به مابقی مردم و در حالی که دستشان تا آرنج در جیب ملت است با رویکردی هجوآلود به توصیف وضعیت ملت میپردازند. مدیرانی که حقوقهای نجومی و آنچنانی میگرفتند و میگیرند و از رانتهای اطلاعاتی- اقتصادی استفاده کردهاند و میکنند و این حق را بهواسطه ژن به فرزندانشان نیز منتقل کردهاند، هنگامی که نوبت به سخن گفتن از ناکامیها و ناکارآمدیها میشود، انگشت اتهامشان را به سمت ملت دراز میکنند و به سیاق اشراف و شاهزادههای ادوار منقرضشده پادشاهی در ایران، از تنبلی و بیلیاقتی رعیت مینالند! جدیدا هم هرکجا سخن میگویند از کمیابی منابع در هر نظام اقتصادی میگویند. مسالهای که ساده شده آن میشود توجیه فقیر بودن اکثریت در برابر غنی بودن یک اقلیت. اگر نخواهیم از بحث منحرف شویم باید دوباره به ابتدای کلام برگردیم. آنجا که جناب زنگنه که 40 درصد عمر خود را وزیر بودهاند بهخاطر بیکاری و معضلات اقتصادی نگران به خطر افتادن اسلام هستند. جناب زنگنه! شما و همپالکیهایتان که آنها هم کمتر از شما وزیر و مدیر و وکیل نبودهاند، به شهادت آمار که یک قلم از آن را در همین نوشتار ارائه کردیم، اصلیترین متهمان به خطر افتادن اسلام و وقوع فاجعه برای این 8/4 میلیون خانوار بدون حتی یک نفر شاغل هستید. شمایی که حقوق خوب، مسکن خوب و مزایای خوب و تفریح خوب، همه و همه به خرج جیب ملت، گرفتید تا به آنان خدمت کنید و نکردید. همین شماها امروز متهمان اصلی هستید. متهمانی که شوربختانه در مقام قضاوت نیز قرار گرفتهاند. کسانی که با فراموش کردن وضعیت سی و اندی سال پیش خود، اکنون به عنوان جزئی از طبقات دارا و مرفه کشور، با دیده ترحم به حال و روز ملتی مینگرند که خود در وضعیت نامناسب این روزهایشان، بیشترین نقش را داشتهاند. بدبختی ملت اکنون تعداد زیاد این قهرماننماهای گناهکار است.