23 مردادماه زادروز شاعر لطیفاحساس سینمای ایران، علی حاتمی است. حاتمی خالق آثاری نظیر «هزاردستان»، «حاجیواشنگتن»، «کمالالملک»، «مادر»، «دلشدگان»، «حسن کچل»، «طوقی»، «باباشمل»، «قلندر» «خواستگار»، «ستارخان»، «مجموعه تلویزیونی مثنوی مولوی»، «سلطان صاحبقران»، «سوتهدلان» و «جهانپهلوان تختی»- که پس از مرگ حاتمی به کارگردانی بهروز افخمی ادامه یافت- است. او در سال ۱۳۲۳ در خیابان شاهپور تهران متولد شد. شوق نمایشنامهنویسی پای او را به تماشاخانههای لالهزار باز کرد و در آنجا مسحور بازی هنرمندانه جعفر توکل شد و آرزو میکرد روزی برسد که توکل در نمایشی به کارگردانی خود او بازی کند. از همان ایام، حاتمی تصمیم میگیرد روی مایههایی از داستانهای ملی و ایرانی کار کند. موقعی که در کلاس نهم تحصیل میکرد برای آموختن اصول اولیه نمایشنامهنویسی به هنرستان هنرپیشگی تهران میرفت؛ پس از آن به هنرستان آزاد هنرهای دراماتیک رفت. سختگیری مهدی نامور، رئیس هنرستان نسبت به نمایشنامههایی که هنرجویان نوآموز مینوشتند تا در سالن هنرستان اجرا شود، حاتمی را بر آن میدارد که در فراگیری فنون و شگردهای نمایشنامهنویسی، بویژه گفتوگوپردازی حساسیت و کوشایی از خود نشان دهد. سال 1348 کیمیایی، مهرجویی و تقوایی فیلمهای «قیصر»، «گاو» و «آرامش» را میسازند و حاتمی در تدارک ساختن «حسنکچل» است. هدف مشترک این فیلمسازان دوری جستن از بازار فیلمفارسی بود. علی حاتمی به صورت جدی وارد فعالیتهای سینمایی شد و در سال 1375 هنگام ساخت فیلم «جهانپهلوان تختی» به علت بیماری دار فانی را وداع گفت. فیلم «حاجیواشنگتن» اثری از علی حاتمی است که در سالهای اول انقلاب ساخته شد و بهرغم درخشندگی عزتالله انتظامی و محتوای غنی این فیلم، اجازه نمایش عمومی به آن داده نشد. در این فیلم که به نخستین سفیر ایران در آمریکا اشاره میکند، روایتی از مکر آمریکاییها و بیعرضگی شاهان قاجار را ارائه میدهد. البته دیالوگهای این فیلم همواره مورد پسند مخاطبان بوده که «آیین چراغ، خاموشی نیست» از آن جمله است. در ادامه بخشی از دیالوگهای حاجی واشنگتن را با هم میخوانیم: «فکر و ذکرمان شد کسب آبرو، چه آبرویی، مملکترو تعطیل کنید، دارالایتام دایر کنید درستتره. مردم نان شب ندارند، شراب از فرانسه میآید، قحطی است، دوا نیست، مرض بیداد میکند، نفوس حقالنفس میدهند، باران رحمت از دولتی سرقبله عالم است و سیل و زلزله از معصیت مردم. میرغضب بیشتر داریم تا سلمانی... ریخت مردم از آدمیزاد برگشته، سالک بر پیشانی همه مهر نکبت زده، چشمها خمار از تراخم است، چهرهها تکیده از تریاک». «از بخت ما یک جاسوس نیست این همه جانثاری را به عرض برساند!». «آهو نمیشوی به این جست و خیز گوسفند. آیین چراغ، خاموشی نیست. قربانی خوف مرگ ندارد، مقدر است. بیهوده پروار شدی، کمتر چریده بودی بیشتر میماندی. چه پاکیزه است کفنت، این پوستین سفید حنا بسته، قربانی! عید قربان مبارک. دلم سخت گرفته، دریغ از یک گوش مطمئن، به تو اعتماد میکنم همصحبت. چون مجلس، مجلس قربانی است و پایان سخن وقت ذبح تو. چه شبیه است چشمهای تو به چشمهای دخترم، مهرالنساء. ذبح تو سخت است برای من. اما چه کنم وقتی در این دیار اجنبی یک قصاب مسلمان
آدابدان نیست».